مقاله حاضر پژوهشي است درباره «همسانسازي» و كاركرد زيباشناختي آن در اشعار مهدي اخوان ثالث كه به روش استقرايي انجام شده است. يكي از تمهيدات زباني اخوان در شعر، استفاده از «همسانسازي» براي گسترش سازههاي كلام و ورود به عرصه اطناب است. اخوان با پيوندي كه از نظر لفظي يا معنايي بين دو ركن گروههاي «همسان بدل دار» ايجاد ميكند، از آنها به صورت عامل برجستهساز زبان و عنصر زيبايي شناختي شعر استفاده ميكند. مهمترين نقش گروههاي «همسان بدلدار» در اشعار اخوان، آشناييزدايي، برجستهسازي، تبديل زبان ارجاعي به زبان ادبي و آفرينش زيبايي است. از ديگر جنبههاي كاركرد زيباييشناختي «همسانسازي» در اشعار اخوان عبارت است از: سوقدادن زبان شعر به سوي اطناب، توصيف مبدل منه، ايجاد فاصله زيبايیشناختي بين عقل و عاطفه. همچنين، با تكيه بر نقش اصلي گروههاي «همسان بدلدار» كه همسان پنداري در ادبيات است، اخوان با گزينش بدل از مجموعه «مجردات، اجسام، گياهان، سيالات» و همنشين كردن آن با مبدل منه، تصاوير زيبايي كه متكي بر تجريدپنداري، تجسمپنداري، گياهپنداري، سيالپنداري و غيره است، به نمايش گذاشته است.
این مقاله به بررسی شعر شکست نیما یوشیج اختصاص دارد. در آغاز خلاصهای از اوضاع نابسامان سیاسی ـ اجتماعی ایران در سالهای آغازین قرن چهاردهم ارائه شده و چگونگی سرکوب جنبشهای آزادی خواهانهای که در گوشه و کنار ایران وجود داشت، مورد بررسی قرار گرفته است. نابودی و سرکوبی نهضتهای آزادی خواهانه در ایران و سیطره بیگانگان بر این مرز و بوم و وضع آشفته مملکت باعث شد تا رضاخان بر سر کار آید و امور مملکت ایران را در دست گیرد که نتیجه آن سرکوب انقلابیون، در بند کشیدن نیروهای سیاسی و بستن روزنامههای آزادی خواه بود. بیشتر جوانانی که در اندیشه بهبود مملکت بودند از جمله نیما، دچار یک نوع سرخوردگی و ناامیدی شدند که این بحران روحی برای نیما بین سه تا چهار سال ادامه داشت. تأثیری که شکست و تحولات سیاسی این چنبشها بر اندیشه نیما گذاشت، از خلال نامههایی که وی به برادرش، لادبن، نوشته کاملا آشکار است. با توجه به نزدیکی فضای فکری نیما در این سالها با فضای فکری اخوان بعد از کودتای سال 32، به شباهتهای شعر شکست این دو شاعر و ویژگیهای آن پرداخته شده است. بخش دیگر مقاله به بررسی اشعاری از نیما که در سالهای 1301 تا 1303 هـ. ش سروده شده اختصاص یافته است.
در بین شاعران معاصر، توجه اخوان به آثار گذشته زبان فارسی و عشق و علاقه او به فرهنگ پرباری که بردوش آن زبان است، شعرش را تجلی گاه بسیاری از عناصر زبان کهن کرده است. ساختهای کهنگرا بخشی از کهنگرایی نحوی شعر اخوان است که مقاله حاضر به بررسی و توصیف آن میپردازد. منظور از ساخت، مجموعهای است که حداقل از دو جزء طبق نظم و ترتیب معینی پدید آمده است و کار معینی میکند. ساختهای کهنگرا در شعر اخوان به لحاظ آشنایی او با متون گذشته و تاثیری که از سازوکارهای شعر گذشته پذیرفته بسیار متنوع و گسترده است تا بدان حد که میتوان گفت شعری از این شاعر بزرگ معاصر وجود ندارد که در آن گوشه چشمی به ساختهای گذشته زبان فارسی نینداخته باشد. ساختار جمله، فعل، ترکیبهای وصفی، کاربرد نقش نمای اضافه، پرش ضمیر، جابجایی ارکان جمله و حذف، بخشی از جلوههای کهنگرایی در شعر اخوان است که مقاله حاضر به آنها میپردازد. برخلاف نظر برخی از منتقدین که استفاده از عناصر زبان کهن را در شعر معاصر روا نمیدارند و آن را نوعی نبش قبر میپندارند، اخوان با کاربرد بجا و شایسته واژهها و بافتها و ساختهای کهن، با توانایی بینظیر خود در حسن گزینش و ترکیب و هماهنگی بین زبان و محتوا، زبانی اصیل و فخیم و با صلابت آفریده است.
برشهاي درون مصراعي كه به لحاظ شكل نوشتاري، برش يا تقطيع پلكاني و عمودي نيز ناميده ميشود، عبارت از برش زدن در مصراعهاي شعر و ايجاد وقفههاي زيبا شناختي از طريق تقسيم هر مصراع به دو يا چند بخش و نوشتن آن پارهها به صورت عمودي يا پلكاني است. برشهاي درون مصراعي پديده تازهاي در شعر معاصر است كه ماياكوفسكي (1893 ـ 1930) شاعر معاصر روس بنيانگذاري كرد و پس از اينكه برخي از شعراي فارسي زبان به صورت تفنني از آن تقليد كردند، شاملو از حدود سال 1328 به بعد به صورت گسترده، آن را به عنوان يك تمهيد القاگر وارد شعر فارسي كرد. اين تمهيد بنابر اهداف خاصي از قبيل برجستهسازي و تاكيد بر مقولههاي خاص يا ديداري كردن تصاوير در مصراعهاي شعر رخ ميدهد. تعيين جايگاه برش در مصراعها يا سطرهاي شعر از جهت القاي پيام بسيار حايز اهميت است. گرچه قوانين ويژهاي براي اين كار وجود ندارد با جستجو در اشعار شاعراني كه از اين تمهيد بهره بردهاند ميتوان تا حدودي اين جايگاه را استنباط و مشخص كرد. در مقاله حاضر سعي بر اين است كه پس از توضيح مختصري درباره پيشينه برشهاي درون مصراعي، با توجه به نمونههاي موجود در اشعار معاصر مشخص شود اينگونه برشها در چه مواضعي از مصراعها يا سطرهاي شعر رخ ميدهد. نتيجه كار گوياي آن است كه برشهاي درون مصراعي را در سه گروه ميتوان جاي داد1. برش بين اجزا و واحدهاي تصويري براي ديداري كردن تصويرهاي شاعرانه2. برش بين اجزا و واحدهاي زباني به منظور تكيه و تاكيد بر آنها.3. برش بين اجزا و واحدهاي موسيقيايي براي برجستهسازي هماهنگيهاي آوايي.
اين مقاله نتيجه پژوهشي است که بر اساس نظريه «زمان در روايت» به شيوه استقرايي به بررسي زمان در تاريخ بيهقي پرداخته است. منظور اصلي نظريه «زمان در روايت» بحث در زمانبدي روايت است اين مقاله بر اساس نظريه ژرار ژنت به آن ميپردازد، که در سه محور نظم، تداوم و بسامد شکل ميگيرد. اگر چه نظريهپردازي درباره شگردها و روشهاي زماني در روايتهاي تاريخي و ادبي به قرن بيستم مربوط است، تجزيه و تحليل اطلاعات، حاکي است که بيهقي با تسلط هنرمندانه به طور ناخودآگاه از اين فنون بهره برده و اثري پديده آورده است که جنبههاي داستاني آن از جنبه تاريخيش کمتر نيست. بنابر نتيجه تحقيق، فشردگي، گسترشدادن، گذشته نگري، آيندهنگري و تناوب از مهمترين شگردهاي زماني است که نويسنده به منظور نزديک کردن تاريخ به ساحت ادبيات از آن بهره برده است.