در این نظم گاهشمارانه، راوی داستان که بوف کور نام دارد با نقاشی تکراری روی جلد قلمدان زندگی می‌کند و در خانه‌ای که خلوتگاه یا پناهگاه زمستانی اوست، نقاشی می‌کند و اغلب لحظات زندگی را در خلسه می‌گذراند و به عشقی وسواسی و جنون آمیز، به همسری که به دست خود کشته، دل مشغول است. لکاته برای بوف کور هیچ نشانی از عواطف عالی انسانی ندارد، در حالی که مادر وی زنی است بسیار مهربان و دلسوز که برای بوف کور مادری کرده است این دو زن یا "دو نیمه زن " جانشین مادر اصلی او یعنی بوگام داسی‌اند. رابطه بوف کور با مادر و پدر به دو مرحله تقسیم شده است: مرحله نخستین رابطه او با مادر "زیست‌شناختی" است (مادر زاینده) و پدری "دو تکه" که به شکل دو برادر دوقلو است، برای او مادر ابژه نخستین است، و ابژه‌های دومین نیز شامل پدر و جانشینان پدر و مادرند که آنها نیز همه دو نیمه شده‌اند. ننجون ـ دایه، مادری مهربان است و لکاته دختر اوست. این دو زن در درون خانه بوف کور به سر می‌برند و در بیرون دو مرد را می‌بیند: پیرمرد خنزر پنزری است و دیگری مرد قصاب که در انتها، بوف کور احساس می‌کند که آمیخته‌ای از این دو مرد شده است. این طرح دوتایی که در این مقاله به آن پرداخته می‌شود، در تمامی سرگذشت گسترده است، بوف کور بر اساس دوگانگی (ثنویت) و جفت و همزاد بنا شده است که پایه‌ای‌ترین دوگانگی آن، تقابل زندگی و مرگ و خیر و شر یا اثیری و رجاله است.

منابع مشابه بیشتر ...

57f678aa8fd52.PNG

بقایای فرهنگی: نقش و ارزش

علی بلوکباشی

بسیاری از رفتارها و عقاید و آداب و رسوم عامه مردم که از دیدگاه گروهی از مردم فرهیخته و تحصلکرده جامه‌های پیشرفته امروزی بی‌معنا و بیهوده و خرافی می‌نماید، در گذشته و امروز، در میان اجتماعات این گروه از مردم معنا و مفهوم و نقش و کارکردی داشته و دارند. این مجموعه اعمال و معتقدات فرهنگی برای بقا و استمرار حیات اجتماعی و روابط و مناسبات فهنگی مردم عامه کارساز و سودمند بوده و هستند. ادوارد بارنت تیلر (1917 ـ 1832)، یکی از فحول مکتب تکامل فرهنگی و از نامیان دانش مردم‌شناسی در نخستین پنجاه سال پیشرفت این دانش در بریتانیا، این سنت‌ها و رسوم اجتماعی بازمانده از دوران گذشته در فرهنگ و فلکلر جامعه‌های امروزی را، که بیکاره و بی‌معنا می‌نمایند، اصطلاحات «بقایا» نامیده است.