محمد تقي بهار با انتشار تاريخ تطور نثر فارسي (1331) آغازگر سبکشناسي تاريخي در ايران است و شيوه وي تا به امروز ادامه يافته است. براي خروج از وضعيت رکودي که سبکشناسي نثر فارسي بدان دچار است، يکي از راهحلهايي که در اين مقاله پيشنهاد ميشود، به کارگيري شاخههاي جديد سبکشناسي و بازيابي ابزارهايي مناسب براي تجزيه و تحليل متون فارسي است. به منظور برداشتن گامي در اين باره، در مقاله حاضر سبکشناسي انتقادي را به عنوان يکي از شاخههاي جديد، مورد توجه قرار ميدهيم و به طور خاص به لايههاي سبکي قابل بررسي در سبکشناسي انتقادي داستان کوتاه و رمان ميپردازيم. پرسش اساسياي که پژوهش حاضر به آن ميپردازد، اين است که در بررسي انتقادي سبک داستان کوتاه و رمان چه متغيرهاي سبکياي را ميتوان مطرح کرد که منجر به کشف ايدئولوژي و رابطه قدرت در متن شود؟ براي پاسخگويي به پرسش ذکرشده، بررسي داستان و رمان را در کلان لايههاي روايي و متني با تجزيه و تحليل کانونسازي، ميزان تداوم کانونسازي (کانونيسازي متغير و چندگانه) و جنبههاي کانونسازي (جنبه ادراکي: زمان؛ ترتيب، ديرش، بسامد و مکان؛ ديدي پرنده وار و کلي يا ديدي جزئي نگرانه و درشت نما، جنبه شناختي و جنبه ايدئولوژيکي) و نيز خردلايههاي واژگاني، نحوي، کاربردشناسي و بلاغي را در ارتباط با لايه بيروني آن (بافت موقعيتي متن) مورد توجه قرار ميدهيم. با اين هدف که به کارگيري شاخههاي جديد سبکشناسي در بررسي متون ادب فارسي مورد توجه قرار گيرد. گفتني است بسياري از معيارها و مولفههاي سبکي مطرح شده در اين مقاله را در مطالعه ويژگيهاي سبکي ديگر شاخههاي ادبيات داستاني: اسطوره، قصه، حکايت و رمانس نيز ميتوان به کار گرفت.
کتاب هزار و یک حکایت یکی از تالیفات مرحوم خلیل خان ثقفی است. ایشان در پاریس به مطالعه کتب مختلفی از آثار نویسندگان عربی، مراکشی، الجزایری، فرانسوی، ژاپنی، چینی، انگلیسی، آلمانی که حکایات را نوشته بودند نمود و مصمم گردید که با اطلاعات شخصی حکایات مختلفی را بهم درآمیزد و اندک اندک آنرا تا پانصد حکایت درآورد ولی با فرصتی که در مدت یک سال بدست آورد و شور و ذوقی که پیوسته در تدوین کتاب از خود ابراز می نمود کم کم حکایات گردآورده او از یک هزار تجاوز نمود و نام آنرا هزار و یک حکایت نهاد و پس از بازگشت به میهن حک و اصلاح مختصری نمود و نام آنرا هزار و یک حکایت نهاد و منتشر نمود...
در این داستان پلیسی جنایی، احمد به همدستی سه نفر از دوستانش دست به آدمربایی مسلح میزند .آنان، سرمایهداری به نام پرویز پازوکی را میربایند .در این ماجرا احمد، راننده پازوکی را به قتل میرساند و در پی آن وقایعی رخ میدهد که داستان براساس آن شکل گرفته است.
در اين مقاله، سبکشناسي انتقادي در داستان کوتاه را به صورت کاربردي به حوزه پژوهشهاي سبکشناسي فارسي معرفي کردهايم. پرسش اساسي تحقيق اين است که ايدئولوژي پنهان متن در داستان کوتاه «جشن فرخنده» اثر جلال آل احمد چيست، چه مولفههاي سبکياي به کشف آن منجر ميشود و ايدئولوژي پنهان متن چه کارکردي دارد. فرض بر اين است که در اين داستان ايدئولوژي سازکاري براي مشروعيت بخشيدن به ستيز عليه سلطه است. اين پژوهش به روش لايه اي انجام شده است. ابتدا لايه بيروني و بافت موقعيتي متن مورد بررسي قرار گرفته، سپس دو لايه روايي و متني شامل کانونسازي، ميزان تداوم و جنبههاي آن، و خردلايههاي واژگاني، نحوي و بلاغي به عنوان مولفههاي سبکي برجسته تجزيه، و تمام لايههاي ياد شده مرتبط با يکديگر و در ارتباط با گفتمانهاي رايج در زمان نويسنده تحليل شده است. نتايج پژوهش نشان ميدهد در اين متن، تقابل، مولفه سبکي مهم و معناداري است. ويژگيهاي سبکي متن، از تقابل شخصيتها و تقابل گفتمانها تا برجستگي قطب منفي کلام، نشاندهنده ايدئولوژي پنهان متن است که عبارت است از نارضايتي نويسنده، به عنوان روشنفکري منتقد که طيفي از جامعه را نمايندگي ميکند؛ از هر دو جريان اجتماعي و سياسي مذکور در داستان. اين ايدئولوژي سازکار مشروعيت بخشيدن به ستيز عليه سلطه را سازماندهي مي كند. هدف پژوهش، کاربرد سبک شناسي انتقادي در تجزيه و تحليل داستان کوتاه فارسي و آشکار كردن اين امر است که با برقراري ارتباط بين ويژگيهاي سبکي و کلان لايه گفتماني شامل بافت موقعيتي، لايه بيروني متن و مقولههاي ايدئولوژي و قدرت، ميتوان به تفسير و درک و دريافت عميقتري از متن ـ اصليترين هدف دانش سبکشناسي ـ دست يافت.
محور اصلی مقاله حاضر ردهبندی پژوهشهای انجامشده در حوزه سبکشناسی فارسی و شناخت آسیبهای این مطالعات است؛ با هدف شناسایی شاخههای مربوط به هر یک از مطالعات و پژوهشهای انجامگرفته در سبکشناسی فارسی، بررسی کاستیهای موجود در این حوزه و پیرو آن ارائه راهحلهایی برای خروج از وضعیت رکودی که سبکشناسی فارسی دچار آن است. بدین منظور، ابتدا مطالعات و پژوهشهای مربوط به سبکشناسی در دو شاخه سبکشناسی تاریخی و صورتگرا دستهبندی شده است، سپس غلبه ذهنیت تاریخی، فقدان پشتوانه نظری و استفادهنکردن از دانش زبانشناسی در مطالعات سبکشناسانه، بریدهبودن ارتباط متن از بافت موقعیتیاش بیتوجهی به نقش یا کارکرد ویژگیهای سبکی در درک و دریافت عمیقتر و بهتر متن و منفرد و سرگردان بودن پژوهشها به عنوان آسیبهای سبکشناسی فارسی تشخیص داده شده است. در پایان، توجه پژوهشگران به کارآمدی دانش سبکشناسی، شناخت و به کارگیری شاخههای جدید سبکشناسی و بازیابی ابزارهای مناسب جهت تجزیه و تحلیل متون فارسی آشنایی با مهمترین رویکردهای سبکشناسی، صورتگرایی، نقشگرایی، زنانه، انتقادی، شناختی و تاریخی، و در اولویت قرار دادن سبکشناسی گونهها را به عنوان راه حلهای پیشنهادی ارائه شده است.