زبان تصّوف، در آنجا كه ميخواهد به بيان تجارب صوفيانه و شناخت و آگاهي دروني بپردازد، با زبان عادي متفاوت است و زباني رمزي و هنري به حساب ميآيد. شطحيّات كه محصول غلبه وجد و بيخودي در صوفي است و نوعي سخن پارادوكسي به شمار ميرود، مصداق كامل زبان هنري و نمادين صوفيه است. در مقاله حاضر، ابتدا با بررسي تاريخچه شطح، معني لغوي و تعريف شطح در آثار صوفيه و سابقه تاريخي و مفهوم واقعي آن مورد بحث قرار گرفته و با ذكر نمونههايي از شطحيّات، تلاش شده، با معرّفي ويژگيهاي متمايز زبان هنري نسبت به زبان عادي و اشكال مختلف آشناييزدايي، از جمله بيان پارادوكسي، ثابت شود كه شطحيّات صوفيه با بعضي از اشعار منثور معاصر قابل مقايسه بوده، از ارزش هنري والايي برخوردارند.
نویسنده در این کتاب در پی آن است تا روش جذابتری در تفسیر قصههای پریوار که نهتنها برای ما ناآشنا نیست، بلکه در فرهنگمان پیشینهای بس کهن، دارد، شناسایی کند و آن شیوه، تفسیر قصه دستکم از سه منظور یا بازنمودن سه لایه مختلف آن است که بهتدریج عمیقتر میشوند. نویسنده ما را از توقف در سطح و ظاهر کلام منصرف میدارد و دعوت میکند که ورای ظاهر اشخاص قصه، به اعتقاد وی، ظاهر قصه متضمن نوعی استعاره و تمثیل رمزی مستور است که بطن مستور یا سر قصه محسوب میشود. پس قالب قصه، ظرف معنی است یا همچنانکه مولانا گفته، قصه همچون پیمانهای است و سر باطنی بسان دانهای که درون ظرف میگنجد و بنابراین آنچه اهمیت دارد، دانه معنی است نه پیمانه صورت.
مقاله حاضر به تبیین «تجربه عرفانی» و «بیان پارادوکسی» میپردازد؛ در بخش اول به کارکرد اصلی این دو مقاله، در حوزه بیان توجه دارد که خارج کردن زبان از حالت اعتیادی و مرده و بخشیدن زندگی به آن است؛ در نتیجه سخن گفتن به زبانی حقیقی و از روی صدق و یکی کردن دل و زبان. در بخش دیگر به این سوالهای مهم پاسخ میدهند که آیا «متناقض نمایی» خصوصیت ذاتی تجربه عرفانی است و آیا محتوای تجربه عرفانی فقط با بیان پارادوکسی قابل انتقال است یا میتوان همان تجربه را بی آنکه محتوایش از دست برود با بیان غیر پارادوکسی ارائه کرد؟ برای پاسخ به این سوالها، ابتدا نظریات گوناگونی را که در این باره وجود دارد ارائه میکند که بعضی از این نظریات، معتقدند پارادوکسهای موجود در آثار عرفانی صرفا لفظیاند و بعضی دیگر، متناقض نمایی آثار عرفانی را محصول ناتوانی زبان در بیان تجارت عرفانی معرفی میکنند؛ اما پس از رد این گونه نظریات به این نتیجه میرسد که زبان عارفان تنها به این جهت، متناقض نماست که تجربهشان متناقض نماست و زبان، تجربه را درست منعکس میکند. در پایان نیز توصیف آخرین مرحله کمال زبان عرفانی ـ تجربه دیدار با خدا در سخن؛ یعنی، تجربه شطح که نقطه غایی پیوند تجربه عرفانی و بیان پارادوکسی است ـ میپردازد.
يکي از جنبههاي غالب در آثاري نظير سيرالعباد و رسالهالغفران، که مبناي روايي در آنها سفر روح است، فرجامشناسي است. در اين جستار مطالعه اين موضوع، با گذري بر مفهوم فرجامشناسي و نگاهي مختصر به انعکاس آن در باورهاي ملل و اديان مختلف آغاز گرديده و با بررسي تطبيقي سيرالعباد و رسالهالغفران در سه قطب فرجامشناسي يعني فرجامشناسي در ساختار کلي روايت، استفاده از رمزهاي عالم ماده و بهرهگيري از مباني عقيدتي، جهت نيل به اهداف تحقيق ادامه يافته است. مقايسه اين دو اثر بر اساس مکتب آمريکايي در حوزه مطالعات تطبيقي صورت گرفته است.
بررسي دورههاي گوناگون شعري نيما نشان ميدهد كه او بتدريج از رمانتيسم به رئاليسم، سمبوليسم و سمبوليسم اجتماعي گرايش مييابد. در اين مقاله با توجه به بررسي ويژگيهاي سياسي و اجتماعي عصر نيما، علت گرايش نيما به اين مكاتب شعري از ديدگاه جامعهشناختي تجزيه و تحليل ميشود و با تقسيمبندي شعر او به پنج دوره متمايز، بازتاب حوادث مهم اجتماعي هر دوره درشعر او، همراه با تحليل آماري اشعار او مورد توجه قرار ميگيرد و خواننده را به اين نتيجه رهنمون ميسازد كه وضعيت اجتماعي زمان نيما در تكامل شعر نيما و دستيابي او به محتوا و ساختاري نو، تاثير بسزايي داشته است.