سیدعلی صالحی، شناختهشدهترین نماینده شعر گفتار است که در زبان محاوره، ظرفیت و قابلیتهای تازه و شاعرانهای را جُستوجو کرده است. شناختِ مناسبی که وی از زبان محاوره دارد و توفیقی که در بهرهمندی خلاقانه از آن یافته، منجر به ارائه گونه تازه و متفاوتی از شعرِ نو شده که خواص گفتاری را به عنوان اصلیترین مختصه خود، حفظ میکند. صالحی زبان عامیانه را به بستری برای کُنشهای شاعرانه تبدیل کرده؛ طوری که شگردهای شعری و هنریِ او به صورتِ بخشی از زبان محاوره درآمده و از روابطِ این زبان تبعیت میکنند. صمیت، جذابیت و عاطفیِبودن، مختصههایی بارز در کلامِ صالحی هستند که به واسطه لحنِ تخاطبی و استفاده فراگیر او از شگردهای روایت و گفتار، مثلِ دیالوگ، تکگویی درونی و بیرونی، همچنین به کارگیری حالات و رفتارهای گفتاری، مانند لحنِ شکوه و شکایت، سفارش و توصیه، یادآوری، سرزنش و غیره به وجود آمده و ارتباطِ عاطفی و نزدیکی را با مخاطب دامن زده است. سمبولیسمِ صالحی در حقیقت، برآیندی از تلفیق بیانِ گفتاری و عناصر و نشانههایی عینی و ذهنی است که عواطف و اندیشههای وی را نمایندگی میکند. در این مقاله، ضمنِ اشاره به ابعادِ بهرهمندی صالحی از امکانات و عناصر زبان گفتاری، کیفیت نمادپردازی و تکوینِ بیانِ سمبولیک وی در اشعارش تبیین شده است. «واقعنمایی»، «مخاطبمحوری»، «عاطفهمداری»، «جامعهگرایی» و «رویکرد نوستالژیک» شاخصههایی برجسته در شعر صالحی هستند که از این منظر، مورد تأمل واقع شدهاند. این شاخصهها هم با گفتارگرایی صالحی و هم با سمبولیسم وی، نسبت و پیوند ساختاری و محتوایی یافتهاند.
موضوع کار نویسنده در این کتاب، نثر رسمی امروزی است؛ یعنی نثری که با آن کتاب و مقاله مینویسند و ترجمه میکنند. نثری که درسخواندهها به آن میگویند و مینویسند. با این حال گاهی به آثار قدیم یا زبان محاوره نیز اشاره شده. پس در این کتاب دستور توصیفی مختصر نثر رسمی امروز با اشاراتی به زبان محاوره مردم تهران و زبان قدیم بررسی شده است؛ ولی به دلیل رعایت اختصار نام «دستور امروز» بر آن گذاشته شده است.
سیدعلی صالحی را پیش از این که ببینم با شعرهای ـ آش آشنا بودم؛ البته او را از همان شعرهای ـاش بود که می شناختم، تا این که در اسفند ماه 1384 خورشیدی، استاد را برای نخستین بار، در موسسه فرهنگی هنری «ابتکار نو» از نزدیک دیدم و از آنجا بود که از او قول یک گفتگوی ویژه را گرفتم. اردیبهشت ماه 85 طی تماسی که با استاد گرفتم قرار یک گفت و گوی ویژه را با او گذاشتیم و قرارمان این شد: موسسه فرهنگی هنری «دارینوش» یک گفت و گوی کتبی به شیوه سالهای دور درس و مشق و مدرسه؛ استاد ـ شاگردی؛ که در این جا همه چیز جابه جا شده بود. آن چه در پیش میآید همه آن چه که استاد نوشتهاند بیکم و کاست و یا افزودن کلمهای، در اینجا آورده میشود. حاصل این گفت و گو در آغاز بیوگرافی استاد از زبان خودش، و پس از ان پرسشهای در دو بخش ویژه و خصوصی (کوتاه) است که از نظرتان میگذرد.
«خرق عادت» يكي از نتايج مسلم مجاهده و رياضت عرفاني، و توجه و تمركز به ضمير ناخودآگاه سوررئاليستي است كه پيشينه آن يقيناً در بخشهاي گمشده تاريخ حيات بشر ـ اسطورهها ـ قابل پيگيري است. تاثيرپذيري سوررئاليسم، در انديشه و عمل، از انديشههاي عرفاني، منجر به ظهور برخي تشابهات و اشتراكات بين اين دو مكتب (در عين تقابلات و تمايزات بنيادين ادبيات عرفاني و سوررئاليستي با يكديگر) شده است كه «خرق عادت» عينيترين و شگفتانگيزترين ثمره برنامههاي نسبتاً مشتركشان محسوب ميشود. تنوع نتايج خارقالعاده، از جمله كرامات، كشف و شهود، تصادفات عيني، سحر و جادو، پيشگويي و غيبگويي، در نمونههاي عرفاني و سوررئاليستي، گرچه زمينه مناسبي براي ادعاپروري و هذيانپردازي محسوب ميشود، از منظري ديگر ميتواند به فلسفه انزواطلب و دنياگريز عرفان ختم شود كه ريشه در جريانات اجتماعي و واكنشهاي فردي عارف اديب، و به تبع آن هنرمند سوررئاليست دارد. تاكيد براين نكته نيز ضروري است كه «خرق عادت» ـ برجستهترين نقطه مشترك در نتايج عملي عرفان و سوررئاليسم ـ در مواردي چند، با آبشخورها، برنامهها و رسالتهايي كاملاً متفاوت بين دو مكتب، ظاهر شده است؛ بنابراين مطالعه تطبيقي «خرق عادت» بين عرفان و سوررئاليسم، نميتواند از اهميت و استقلال دو مكتب فكري عظيم در ادبيات جهان، بكاهد يا داعيه همساني، همانندي و پدرپسري عرفان و سوررئاليسم را داشته باشد.
شخصيتهاي داستاني از طريق انتساب خصيصههاي فردي، اجتماعي، سياسي و ... در يک متن معرفي ميشوند و در جريان کنشها و واکنشها، بازتابدهنده افکار، آمال و ناگفتههاي دروني خود، خالق اثر و ويژگيهاي محيطي هستند. هدف از مقاله حاضر، تحليل ساختار شخصيت و امکانات محيطي در ايجاد و شکلگيري شخصيتهاي داستاني در آثار داستاني «صادق هدايت» است. حضور شخصيتهاي تيپيک «هدايت» در محيط داستانهايش به رکود و ايستايي فضاي جامعه داستاني دامن زده است و «هدايت» با به نقد کشيدن اين ساختار در قالب شخصيتهاي درونگرا، منزوي، شکست خورده و ...، عمل شخصيتها را در برابر حوادث داستانياش به مبارزه طلبيده است. تعدد شخصيت به عنوان بيماري اجتماعي و رواني، شخصيتها و محيط داستاني را تحت تاثير قرار داده و هر دو را از خودشناسي، قدرت عمل و پويايي بازداشته است.