سيره و روش بزرگان دين از جمله پيامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) نشان ميدهد که علاوه بر تثبيت انديشه توحيدي، سوق مردم به سمت صفات پسنديده اخلاقي نيز همواره مدنظر آنان بوده است، به گونهاي که در باور ايشان، اخلاق به همراه باور توحيدي، دو رکن عمده جامعه ايماني به حساب ميآيد. اما به نظر ميرسد پس از آنان، جامعه ديني از مساله اخلاق غافل ماند. به همين دليل، برخي از تربيت يافتگان تمدن اسلامي با آگاهي از اين امر و با عنايت به فرجام ناخوشايند بيتوجهي به ارزشهاي اخلاقي، در آثار خويش به تبيين عوامل تاثيرگذار بر رشد اخلاق پرداختند تا شايد بار ديگر، اين رکن مغفول مانده جامعه ايماني احيا شود. در اين پژوهش، به بررسي اين عوامل تاثيرگذار با تکيه بر آرا و انديشههاي شيخ مصلح الدين سعدي شيرازي پرداخته ميشود. از ديدگاه وي، عواملي چون نگرش حداکثري به اخلاقيشدن فرد، تعميق فرهنگ بايد و نبايد بر اخلاق، مصلحتانديشي و منفعتطلبي و اخلاقگويان بياخلاق، در نابودي ارزشهاي اخلاقي تاثيرگذار است.
بوستان، همتای جاودانهی گلستان، با این تفاوت که منظوم است. این منظومهی چهارهزار بیتی همانند گلستان داستان به داستان و مواعظ شیرینی در آغاز یا انجام هر داستان در آن آمده است. وزن این منظومه، همانند شاهنامهی فردوسی (بحرمتقارب) است. این اثر درخشان هممانند گلستان مخاطب عام و خاص دارد و مطبوع هر طبعی است، و بیش از هفتصد سال است که در اقلیم فارسی زبان (علاوه بر ایران، شبه قارهی هند، افغانستان و آسیای میانه به ویژه سمرقند و بخارا و تاجیکستان) در مکتبخانهها و سپس در عصر جدید در آموزشگاهها و مدارس عالی و دانشکدهها کتاب درسی آموزشی است و مهمترین درسی که میدهد درس زندگی است. بوستان مشتمل بر 10 باب است : 1. در عدل و تدبیر و رای 2. در احسان 3. در عشق و مستی و شور 4. در تواضع 5. در رضا 6. در قناعت 7. در عالم تربیت 8. در شکر بر عافیت 9. در توبه و راه صواب 10 .در مناجات و ختم کتاب.
این کتاب نوشتاری است درباره از یاد بردن زبان فارسی و آسیبهایی که بر این زبان در طول زمان وارد شده است. واژهنامهای که در پایان کتاب آمده، نمونهای است گویای اینکه به جای واژههای ناهنجار بیگانه، میتوان چه واژههای فارسی پربار، درست و زیبایی داشت.
فسلفه، چه در خاستگاه خود ـ يونان ـ و چه در تمدن اسلامي با معانداني روبه رو بوده است. در يونان، سوفيستها به مخالفت با فسلفه برخاستند و در تمدن اسلامي، فلسفه با عنادورزي پيروان دين اسلام و عرفا و اهل سلوک مواجه بوده است. بر اين اصناف معاند طبقه شاعران را نيز بايد افزود، شاعراني چون سنايي و خاقاني که با تمام نيروي بيان خويش بر فلسفه تاختهاند. از سوي ديگر نظامهاي سياسي نيز برخي اوقات روي خوش به فلسفه نشان ندادهاند. در اين پژوهش با اشارهاي مختصر به عوامل اين عناد و ستيزهگري با فلسفه که تا حدي به منش و رفتار خود فلاسفه، آموزههاي نظاميهها، راحتطلبي فکري مخاطبان فلاسفه، کجفهمي مسايل فلسفي و نگرش حداکثري نسبت به دين وابسته بود، با مصاديقي از ديوان خاقاني، ديدگاه او درباره اين مقوله تحليل و بررسي شده است.