نیما در اوان جوانی و آغاز شاعری تحت تاثیر مکتب ادبی رمانتیسم فرانسه بوده و افسانه وی پیشاهنگ رمانتیسم در زبان فارسی است. چند صدایی بودن منظومه «افسانه»، هویت مرموز و ناشناخته آن، عشق رمانتیک، بدوی پسندی، ابهام هنری، طبیعتگرایی و انعکاس احساسات انسانی در آن، عشق رمانتیک و اظهار ملال و خستگی از آن، فرم و محتوای تازه، پناهبردن به خاطرات گذشته و احساسات اندوه بار، داشتن ساختار ارگانیک، برخورداری از بافت و شکل بلند آن هم چون منظومههای بلند رمانتیسم اروپایی از مهمترین عناصر رمانتیک این شعر محسوب میشود. «افسانه» را میتوان از عالیترین نمونههای شعر رمانتیک در ادبیات معاصرفارسی محسوب کرد. این اثر از حیث فرم و محتوا همسانی بسیاری با مکتب ادبی رمانتیک فرانسه دارد. مقاله حاضر به منظور بررسی نشانههای مکتب رمانتیک هوگو، موسه و لامارتین در افسانه نیما باروش کتابخانـهای نوشته شده است. نگارنده پس از استخراج شواهدی از همسانی افسانه با آثار این سه تن از سردمداران مکتب رمانتیک، با استفاده از روش تحلیل محتوا و فرم به طبقهبندی، توصیف و بیان مطالب پرداخته است.
کتاب حاضر در سی فصل بر اساس طبقه بندی حروف الفبا (از الف تا ی) تنظیم یافته است و پس از شرح مختصری درباره مکان مورد نظر، چگونگی اشتقاق زبانی، فرهنگی و اجتماعی آن بازگو شده است. این پژوهش بر پایه گردآوری آثار و منابع گوناگون مدون است و به هیچ وجه از قواعد و قوانین مربوط به فن اشتقاق لغت و به ویژه زبانشناسی استفاده نشده است.
هفتاد سال پیش کودکی در یوش مازندران دیده به جهان گشود که مقدر بود بعدها نیمای نیماور (نام آور) گردد. نیما در طی زندگانی ادبی خود در داستان نویسی، نمایش نامه نویسی، نگارش مباحث ادبی به آزمایش پرداخته است، ولی آنچه که او را نامبردار ساخته جنبه شاعری اوست. در شعر نیز وی مراحل مختلف را طی کرده: سرودن اشعاری که شکل و قالب و مضمون آنها به سبک قدماست ولی مضمون آنها نو و بکر می باشد و سرودن اشعار به سبک نو. از این سه نوع، آنچه که شخصیت نیما را نشان می دهد دسته اخیر است. پس از درگذشت نیما بنا به وصیت وی کار تدوین و چاپ آثار فراوان و گرانقدرش با یاری همسر و فرزند و چند تن از یاران صمیم آن مرحوم با مراقبت نویسنده آغاز شد و نخستین شماره به عنوان افسانه و رباعیات و دومین شماره به عنوان "ماخ اولا" به همت و علاقه بی شائبه آقای سیروس طاهباز و همراهی آثای شراگیم فزرند ایشان منتشر شده است
ازوپ، افسانهپردازي است که نام او با حکايات اخلاقي حيوانات عجين شده و به عنوان پدر فابل در غرب شناخته شده است. گرچه از زندگي او اطلاع دقيقي در دست نيست اما حکايات باقي مانده از او هم چنان مورد توجه همگان است. اغلب 208 حکايت تعليمي از افسانههاي ازوپ در زمره فابل (= تمثيل حيواني) قرار دارند که در آنها هر حيوان، ممثل يک تيپ از مردم است. افسانههاي ازوپ مربوط به حدود قرن ششم قبل از ميلاد است. شخصيتهاي حکايات ازوپ را حيوانات، گياهان، انسانها و خدايان تشکيل ميدهد. به طور معمول، در پايان بيشتر اين حکايات که نقشپردازان عمده آن حيوانات هستند، پندهايي بيان ميشود. برخي از مضامين و محتواي آثار سعدي عينا در افسانههاي ازوپ ديده شده يا قابل تطبيق با کلمات و عبارات وي است. اين ميتواند از باب «توارد» يا «تاثير و تاثر» باشد. از آن جا که فضايل و رذايل اخلاقي ريشه در ذات انسان دارد و تقريبا در تمام فرهنگها و زبانها، مورد پذيرش همگان است، بسياري از مفاهيمي که در افسانههاي ازوپ آموزش داده شده در آثار سعدي هم به آن پرداخته شده است. مضامين آثار سعدي هم چون افسانههاي ازوپ فضايل و رذايل اخلاقي را شامل ميشود. در مجموع از ميان حکايتهاي ازوپ، 39 حکايت آن با بنمايههاي شعر سعدي همساني دارد و قابل تطبيق است. هدف مقاله حاضر بررسي و تحليل حکايتهاي ازوپ با مضامين و درونمايه مشابه درعبارات و اشعار سعدي است.
در تاریخ ادبیات ایران، آثاری به مقتضیات فکری و فرهنگی زمانه آفریده شدهاند که میتواند در رویکردی بازخوانشی ضمن اشاره به روانشناسی فردی و اجتماعی آن عصر، حلقههایی از جریانشناسی ادبی در تکمیل خلأهای نگرش ساختاری باشند؛ منظومه «جمشید و خورشید» سلمان ساوجی(778ه.ق)، یکی از این آثار است که با وجود غفلت محققان؛ ظرفیتهایی قابل تأمل برای تأکید بر نگرش ساختاری و شبکهای به آثار ادبی یک دوره دارد. این پژوهش، به کمک رهیافتهای بینامتنی و چارچوب نظری «تاریخگرایی نو»، کوشیده است با ردگیری نشانههای درون متنی و برون متنی ـ برخلاف باور عمومی ـ عرفانیبودن منظومه جمشید و خورشید را اثبات کند. مطابق دستاوردهای تحقیق، از دو ساحت میتوان به اثبات فرضیه عرفانی بودن متن «جمشید و خورشید» پرداخت: نخست، رمزگشایی از شالوده بینامتنی اثر که با وجود پیوندی دیالکتیک (گفتگومدارنه) منظومه با اسطورههای ایران باستان و شاهنامه، و تقلید از زمینه غنایی و شگردهای روایی خمسهسرایی بویژه هفت پیکر نظامی؛ سرشت بنیادین اثر بیشتر به سبب تأسی از ساختار و شگردهای رمزی ـ عرفانی داستانهای سهروردی؛ مثل عقل سرخ و صفیر سیمرغ، سیرالعباد سنایی، داستان شیخ صنعان عطار، داستان قلعه ذات الصور و جدال چینیان و رومیان در مثنوی مولانا، رنگ و بویی عرفانی دارد. دوم، از رهگذر کاربست نگرش تاریخگرایی جدید در تحلیل اثر که از همسویی ژرف ساخت این منظومه با جریان صوفیگرایانه قرن هشتم، پرده میگشاید و نشان میدهد که منظومه «جمشید و خورشید» ی نه در خلأ تاریخی و بریدگی از جریان مسلط عصر، بلکه در گفتگو با ساحت غالب فکری و فرهنگی قرن هشتم؛ یعنی عرفانگرایی آفریده شده است.