شعر نيمايي تفاوتهاي آشکاري از نظر ساختار و شيوه بيان با اشعار سنتي دارد تا جايي که حتي مضامين مشترک نيز به گونههاي مختلفي در اين دو نوع شعر بيان ميشود. هدف اين مقاله مقايسه چگونگي بيان ادبيات تعليمي در شعر نو و سنتي است و از آنجا که نيما در هر دو حوزه نو و سنتي شعر سروده، به بررسي شعر او پرداخته شده است تا برخورد شاعر نسبت به يک نوع ادبيات در دو حوزه متفاوت بهتر مشخص شود. در اشعار سنتي نيما، ادبيات تعليمي به شکلي صريح، موجز، موعظهوار و با قابليت ارسال المثل و بيشتر مواقع در قالب حکايتهاي اخلاقي و به صورت نتيجهگيري بيان شده تا حدي که بعد تعليمي شعر بر عناصر ديگر برتري يافته است اما در اشعار نو، تعاليم اخلاقي در پشت زمينه شعر قرار گرفته است و با عناصر ديگر مثل عاطفه، تصوير، روايت، گفت و گو، تجربه شاعرانه و ... آميخته شده است و گاه نميتوان تعاليم مورد نظر شاعر را به صورت مستقيم از شعر جدا کرد. اين موضوع بيشتر به دليل وحدت ارگانيک و رشد انداموار شعر نو اوست که شاعر تنها به قصد تعليم و بيان انديشه، جريان شعر را آگاهانه و از پيش تعيين نکرده است.
موضوع کتاب گزیده ای از سروده های طبری نیما تحت عنوان روجا و مجموعه واژه های طبری (مازندرانی) است که شاعر بلند آوازه و نوپرداز معاصر ایران مرحوم نیما یوشیج (علی اسفندیاری) در اشعار خودآورده است. این واژه ها به لهجه طبری در منطقه بین نور تا نوشهر خصوصا در نقاط کوهستانی و ییلاقی متداول است که شاعر در آنجا زاده شده و بخشی از زندگی خود را در آن نواحی سپری کرده است، هرچند تعدادی از واژه های به کار گرفته شده به وسیله نیما در نقاط میانی و قسمت شمالی جبال البرز و شرق مازندران یکسان تلفظ می شود.
هفتاد سال پیش کودکی در یوش مازندران دیده به جهان گشود که مقدر بود بعدها نیمای نیماور (نام آور) گردد. نیما در طی زندگانی ادبی خود در داستان نویسی، نمایش نامه نویسی، نگارش مباحث ادبی به آزمایش پرداخته است، ولی آنچه که او را نامبردار ساخته جنبه شاعری اوست. در شعر نیز وی مراحل مختلف را طی کرده: سرودن اشعاری که شکل و قالب و مضمون آنها به سبک قدماست ولی مضمون آنها نو و بکر می باشد و سرودن اشعار به سبک نو. از این سه نوع، آنچه که شخصیت نیما را نشان می دهد دسته اخیر است. پس از درگذشت نیما بنا به وصیت وی کار تدوین و چاپ آثار فراوان و گرانقدرش با یاری همسر و فرزند و چند تن از یاران صمیم آن مرحوم با مراقبت نویسنده آغاز شد و نخستین شماره به عنوان افسانه و رباعیات و دومین شماره به عنوان "ماخ اولا" به همت و علاقه بی شائبه آقای سیروس طاهباز و همراهی آثای شراگیم فزرند ایشان منتشر شده است
برشهاي درون مصراعي كه به لحاظ شكل نوشتاري، برش يا تقطيع پلكاني و عمودي نيز ناميده ميشود، عبارت از برش زدن در مصراعهاي شعر و ايجاد وقفههاي زيبا شناختي از طريق تقسيم هر مصراع به دو يا چند بخش و نوشتن آن پارهها به صورت عمودي يا پلكاني است. برشهاي درون مصراعي پديده تازهاي در شعر معاصر است كه ماياكوفسكي (1893 ـ 1930) شاعر معاصر روس بنيانگذاري كرد و پس از اينكه برخي از شعراي فارسي زبان به صورت تفنني از آن تقليد كردند، شاملو از حدود سال 1328 به بعد به صورت گسترده، آن را به عنوان يك تمهيد القاگر وارد شعر فارسي كرد. اين تمهيد بنابر اهداف خاصي از قبيل برجستهسازي و تاكيد بر مقولههاي خاص يا ديداري كردن تصاوير در مصراعهاي شعر رخ ميدهد. تعيين جايگاه برش در مصراعها يا سطرهاي شعر از جهت القاي پيام بسيار حايز اهميت است. گرچه قوانين ويژهاي براي اين كار وجود ندارد با جستجو در اشعار شاعراني كه از اين تمهيد بهره بردهاند ميتوان تا حدودي اين جايگاه را استنباط و مشخص كرد. در مقاله حاضر سعي بر اين است كه پس از توضيح مختصري درباره پيشينه برشهاي درون مصراعي، با توجه به نمونههاي موجود در اشعار معاصر مشخص شود اينگونه برشها در چه مواضعي از مصراعها يا سطرهاي شعر رخ ميدهد. نتيجه كار گوياي آن است كه برشهاي درون مصراعي را در سه گروه ميتوان جاي داد1. برش بين اجزا و واحدهاي تصويري براي ديداري كردن تصويرهاي شاعرانه2. برش بين اجزا و واحدهاي زباني به منظور تكيه و تاكيد بر آنها.3. برش بين اجزا و واحدهاي موسيقيايي براي برجستهسازي هماهنگيهاي آوايي.
در بین شاعران معاصر، توجه اخوان به آثار گذشته زبان فارسی و عشق و علاقه او به فرهنگ پرباری که بردوش آن زبان است، شعرش را تجلی گاه بسیاری از عناصر زبان کهن کرده است. ساختهای کهنگرا بخشی از کهنگرایی نحوی شعر اخوان است که مقاله حاضر به بررسی و توصیف آن میپردازد. منظور از ساخت، مجموعهای است که حداقل از دو جزء طبق نظم و ترتیب معینی پدید آمده است و کار معینی میکند. ساختهای کهنگرا در شعر اخوان به لحاظ آشنایی او با متون گذشته و تاثیری که از سازوکارهای شعر گذشته پذیرفته بسیار متنوع و گسترده است تا بدان حد که میتوان گفت شعری از این شاعر بزرگ معاصر وجود ندارد که در آن گوشه چشمی به ساختهای گذشته زبان فارسی نینداخته باشد. ساختار جمله، فعل، ترکیبهای وصفی، کاربرد نقش نمای اضافه، پرش ضمیر، جابجایی ارکان جمله و حذف، بخشی از جلوههای کهنگرایی در شعر اخوان است که مقاله حاضر به آنها میپردازد. برخلاف نظر برخی از منتقدین که استفاده از عناصر زبان کهن را در شعر معاصر روا نمیدارند و آن را نوعی نبش قبر میپندارند، اخوان با کاربرد بجا و شایسته واژهها و بافتها و ساختهای کهن، با توانایی بینظیر خود در حسن گزینش و ترکیب و هماهنگی بین زبان و محتوا، زبانی اصیل و فخیم و با صلابت آفریده است.