شناخت جامع و کامل هيچ علمي حاصل نميشود مگر آنگاه که شخصي به دستگاه اصطلاحشناختي آن علم احاطه پيدا کند؛ از گزارهها و احکام آن علم درکي عميق و همه جانبه به دست آورد و ساختار متني آثار مکتوب آن علم را بدرستي دريابد؛ و اين همه بدان معني است که شناخت هر علمي چيزي جز احاطه به زبان خاص آن علم نيست؛ زباني که به عنوان پديدهاي فرهنگي، با زبان طبيعي و خود روي گفتار عاميانه فرق اساسي دارد. از اين گذشته، نيل به پيشرفت در هر علمي در گرو پرورش روحيه آفرينشگري و ابداع در ميان اصحاب آن علم است؛ و اين نيز هنگامي به بهترين وجه حاصل ميشود که شخص در عرصه ادبيات به تمرين خلقتگري پرداخته باشد.
به علت حاکمیت پندار بر ذهن، اتاق وجود من، یعنی ذهن من تاریک است. اکنون از درون این اتاق تاریک به ده ها و صدها موضوع اجتماعی یا هر موضوع دیگر نگاه می کنم و نتیجتا همه آنها را تاریک می بینم. حال کار مفید این نیست که تو آن ده یا صد موضوع و مورد را برای من روشن کنی، کار مفید این است که کمک کنی به روشن شدن اتاق تاریک ذهنم. وقتی این اتاق روشن شد خود من می توانم از یک موضع روشن آن صد مورد و بیشتر از آن را روشن ببینم.
زبان مجموعه ای قراردادی از سمبل های صوتی است و چیزی نیست که به طریقی ناگهانی به وجود آمده باشد. تکامل زبان با تکامل خود انسان همگام بوده و تحقیق در پیدایش آن با تحقیق در زندگی انسان توام است. بسیاری براین باورند که همه زبانها از یک زبان اصلی منشعب گردیده و به تدریج شباهت خود را به زبان مادری از دست داده است. همه کسانی که با زبان یا آموزش آن سروکار دارند به احتمال زیاد این داستان کتاب مقدس را شنیده اند که: وقتی تمامی ساکنین کره زمین از یک زبان واحد چند کلمه ای استفاده می کردند انسانها در یک دشت بزرگ گرد هم آمدند و گفتند: بیایید برای خود شهر و برجی به بلندای آسمان بسازیم، و بدین ترتیب برای خود نامی باقی گذاریم. آنگاه خداوند به شهر و برج آنها درآمد و گفت"اگر انسان با داشتن یک زبان واحد بتوان برای اولین بار این چنین کار خطیری را انجام دهد بی شک بعدها نیز می تواند هر تصمیم دیگری را نیز عملی نماید. از این رو زبانشان را در هم و برهم می کنم تا قادر به درک گفتار یکدیگر نباشند".و آنگاه خداوند آنها را به سراسر کره خاکی پراکند تا بدین ترتیب آنها از ساختن شهر خویش صرفنظرکنند. این برج را برج بابل نامیدند. زیرا خداوند زبان آنها را درهم و برهم کرده بود...
بودا بیش از 2500 سال پیش در حالی که زیر درختی نشسته بود، با اشراقی عظیم به بیداری رسید و به معرفت تعیینکننده درباره سرنوشت آدمی راه برد و با یقینی تزلزلناپذیر پی برد که خود از رنج آن سرنوشت رهایی یافته است. با گذشت زمانی چنین بلند گوئی غبار زمانه از شفافیت پیام و اشراق بودا نکاسته است. افسون بودا هنوز در ما کارگر است و نه در ما که حتی در پیشتازترین اندیشمندان امروز فرهنگ غرب از جمله کلود لوی اشتروس. اما چرا؟ و آیا این خود قابل دفاع است؟ آیا اهل رازی از دیار شرق که در نیمههای هزاره نخست پیش از میلاد در دل شرایط تاریخیای به کلی بیگانه و متفاوت از روزگار ما میزیست چه در چنته دارد تا امروز و اکنون برای دنیای معاصر به ارمغان آورد؟
این کتاب ترجمه فارسی «زبان» اثر لئونارد بلومفیلد زبانشناس بلندآوازه آمریکایی است. این کتاب در حوزه بررسیهای زبانی جایگاهی ممتاز دارد. چه از یکسو انتشار آن موجب رونق بیش از پیش مطالعات زبانشناختی و تأسیس گروههای مستقل زبانشناسی در دانشگاهها شد و از سوی دیگر خود آغازگر دورانی طولانی، به نام «عصر بلومفیلد» و رویکردی خاص به نام «مکتب بلومفیلد» در تاریخ تکوین زبانشناسی همگانی گردید که تا ورود چامسکی به صحنه پایید. این کتاب برای نخستین بار تصویر جامع، منظم، منسجم و سخت عالمانهای را از نظام زبان و سطوح مختلف ساختار آن به دست میدهد و آن با انواع اطلاعات پیرامونی ولی ضروری همراه میکند؛ از جمله اطلاعات درباره پیشینه مطالعات زبانی، نقش زبان، جوامع زبانی، زبانهای جهان و بالاخره جایگاه دانش جدید زبانشناسی ساختگرا و توصیفی در میان دانشهای زبانی دیگر مثل زبانشناسی تاریخی و تطبیقی، گویششناسی و نظایر آن.