راز زیبایی غزلهای مولوی تا حد بسیاری مرهون زبان شاعر است که نوگرایی و کثرت لغات و ترکیبات، چهرهای ویژه به آن بخشیده است. تجربههای تازه مولوی سبب شده که وی به شناخت ظرفیتهای مختلف زبان دست پیدا کند و با استفاده از همین آگاهی از ظرفیتهای مختلف زبان، به زبانی مناسب برای شعرهای خود دست پیدا کند. این پژوهش حاصل نگرشی است نو به کلیات شمس از نظرگاه زبانی؛ در این مقاله تلاش شده تا در حد توان زبان مولوی بررسی شود. زبان نیز مانند عناصر دیگر شعر (معنا و صورت) از چند دستگاه تشکیل شده است؛ دستگاه آوایی، دستگاه واژگانی و دستگاه دستوری. قصد نگارنده در این تحقیق بررسی دستگاه واژگانی زبان مولوی در کلیات شمس است. کلیات شمس به لحاظ گستردگی واژگان در میان آثار غزلسرایان بینظیر است. این گسترش و تنوع ناشی از وسعت دامنه اندیشهها و عواطف مولوی است. توجه مولوی به مفهوم، در کاربرد واژها تأثیر گذاشته است، آنچنان که واژهها و ترکیبات عامیانه، نامأنوس و نوادری که در زبان غزلسرایان دیگر به ندرت میتوان یافت، در دیوان شمس به وفور یافت میشود. هنر اصلی مولوی در ساخت کلمات تازه است، مولوی به اقتضای تجارب خود و همچنین براساس نیاز عاطفی، کلمات و ترکیباتی ساخته است که پیش از مولوی سابقه ندارند؛ حتی الگوی ساخت برخی از این کلمات با قواعد آوایی و دستوری همخوانی ندارد. همین عوامل نه تنها به زبان مولوی زیان نرسانده، بلکه هنر زبانی شاعر را برای مخاطبان آشکار میسازد.
زبان مجموعه ای قراردادی از سمبل های صوتی است و چیزی نیست که به طریقی ناگهانی به وجود آمده باشد. تکامل زبان با تکامل خود انسان همگام بوده و تحقیق در پیدایش آن با تحقیق در زندگی انسان توام است. بسیاری براین باورند که همه زبانها از یک زبان اصلی منشعب گردیده و به تدریج شباهت خود را به زبان مادری از دست داده است. همه کسانی که با زبان یا آموزش آن سروکار دارند به احتمال زیاد این داستان کتاب مقدس را شنیده اند که: وقتی تمامی ساکنین کره زمین از یک زبان واحد چند کلمه ای استفاده می کردند انسانها در یک دشت بزرگ گرد هم آمدند و گفتند: بیایید برای خود شهر و برجی به بلندای آسمان بسازیم، و بدین ترتیب برای خود نامی باقی گذاریم. آنگاه خداوند به شهر و برج آنها درآمد و گفت"اگر انسان با داشتن یک زبان واحد بتوان برای اولین بار این چنین کار خطیری را انجام دهد بی شک بعدها نیز می تواند هر تصمیم دیگری را نیز عملی نماید. از این رو زبانشان را در هم و برهم می کنم تا قادر به درک گفتار یکدیگر نباشند".و آنگاه خداوند آنها را به سراسر کره خاکی پراکند تا بدین ترتیب آنها از ساختن شهر خویش صرفنظرکنند. این برج را برج بابل نامیدند. زیرا خداوند زبان آنها را درهم و برهم کرده بود...
درباره املای کلمات مرکب بسیار بحث شده است و گروهی برای رعایت اصل یکنواختی و برای اینکه قضیه را یکسره کنند، تنها چاره را جدانویسی همه ترکیبات دانسته و گروهی دیگر متصلنویسی را انتخاب کردهاند؛ اما هیچکدام از این دو راه درست نیست. برای آنکه موضوع روشن شود به اندکی بحث نیاز است. در این کتاب مرکبها و مشتقات است. مرکب از دو یا چند جزء مستقل ساخته میشود؛ مانند صاحبخانه، دانشسرا، پاکنهاد، سختدل و ... و مشتق با افزودن پیشوند و پسوند و میانوند به اسم و صفت و قید به دست میآید؛ مانند همراز، بیدل، دانشکده، گلستان و ... .
شعر قلندری یکی از شاخههای شعر عرفانی است که ظهور رسمی آن با شعر سنایی است. از آن پس دامنه گسترده آن، چنان است که حتی در شعر شاعرانی چون خاقانی و انوری هم مفاهیم قلندری دیده میشوند. بررسی غزل سنایی و عطار به عنوان برجستهترین نمونههای شعر قلندری، شاخصههای اصلی اندیشههای قلندری را به دست میدهد، چنان که از این بررسی میتوان به شخصیت این شاعران و نیز زبان شعر قلندری رسید. ملاحضه این معانی که نتیجه کندوکاوی جدی در این حوزه است، خودبه خود درجه تقلیدیبودن سخن بعضی از گویندگان قرن هشتم را نشان خواهد داد.