صادق هدايت نويسنده نامدار ايراني، از جمله نگارگراني بود که قلم را همواره در مرکب تاريخ ميگردانيد و با شوري باستانگرايانه به گذشته ايران مينگريست، به همين دليل، شايد بتوان بسياري از آثارش را از اين ديدگاه مورد نقد و بررسي قرار داد. بوف کور از جمله نوشتارهايي ست که از اين حيث، تن به بازخواني ميدهد. اين اثر حاوي اشاراتي ست که ميتواند بيانگر يک فرهنگ باستاني باشد. فرهنگي موسوم به فرهنگ «سفال خاکستري» که متعلق به آرياييان مهاجر به فلات ايران بوده و با مناطق ري، ترکمنستان و هند، ارتباط داشته است. اشارات مداوم هدايت در اين داستان به عواملي چون: رنگ خاکستري، علايم و نمادهاي مهاجرت اقوام آريايي و محل وقايع که شهر باستاني ري است، در تقارن با گرايشهاي فرهنگ پژوهي او، اين ظن را ايجاد ميکند که شايد ارتباطي بين اين فرهنگ و بوف کور وجود داشته باشد که مقاله پيشرو در صدد کشف اين ارتباط است.
برای ایرانیان از روزنه چشم بیگانگان به جهان نگریستن ره رستگاری نیست و از دیدگاه آنان به ایران نگریستن مایه شرمساری است!» و بر پایهی همین باور، همهی یافتهها و گفتههای غربیان دربارهی تاریخ این سرزمین اهورایی را به کناری میگذارد و خود میکوشد بر پایهی «گفتارهای ایرانی» و در بالای همه شاهنامه و اوستا به ردیابی زمانهای تاریک این تاریخ بپردازد. این گونه است که در پیشگفتار چاپ سوم با سربلندی مینویسد: «خوشبختانه در این زمان بیست و شش ساله بسا از تیرگیهی سرگذشت نیکان ما که با آشوب و ویرانی و سوختار و کشتار دیگران پدید آمده بود، روشن شد، از آنمیان، پیدا شدن ۵۴ کوزه آب کردن مس ششهزار ساله در اریسمان کاشان که تاریخ درست آغاز هنگام فریدون را براست داشت، و روشن کرد… و نیز پیدا شدن یک گلنوشته در هلیل رود بلوچستان که پانسد سال پیشتر از کهنترین نوشتههای نگارهای سومر پدیدار شده بود و پدیدائی نوشتن و دبیری را در ایران نشان داد… و پیدا شدن «کوس» پایتخت آریائیان پس از ستم بابلیان نزدیک شهر آمل… این گونه است که جنیدی میکوشد بر پایهی گفتارهای کهن ایرانی و از میان نمادهای گوناگون نکتههای روشنگر تاریخی را بیابد و با یاریگرفتن از یافتههای زمینشناسی و باستانشناسی «تاریخ مدون» آریاییان را دریابد و بازنماید و چه بسا در این راه دشوار و پرسنگلاخ کامیابیهایی هم داشته است. نویسنده، پژوهش خود را با چگونگی آفرینش آغاز میکند و بررسیهایش را تا زمان مرگ فریدون و «جدائی کامل کشورهای آریائی» دنبال میکند. پس از جستارهای آغازین دربارهی آفرینش و بشر نخستین و پیدایی پادشاهی از دورهی فرواک (سخنگویی بشر) یاد میکند؛ سپس به بازیابی نماد اژدها میپردازد و آن را برابر با آتشفشان بر میشمرد. در دورهی هوشنگ خانهسازی، پیدایی آتش و قانون بررسیده میشود. در بخش دیگری از کتاب نویسنده تاریخ پیدایی سلاح و رامکردن اسب و دیوان و نویسندگی و خط و پیدایش دین را تا دورهی تهمورس میرساند. یافتههای تمدنی و پیشرفتهای فرهنگی آریاییان همچون سرشتن گل و سفالسازی و خانهسازی و پیدایی فلز و فلزکاری و دورهی مادرسالاری و… تا دورهی فریدون ردیابی میشود و سرانجام جدایی کشورهای آریایی در زمان فریدون به انجام میرسد. این پژوهش میتواند – و باید – بنیادگذار شاخهای نوین باشد از دانش شاهنامهپژوهی و ایرانشناسی تا از این راه زوایای گنگ و تاریک تاریخ ایران روشن شود.
حسن قائمیان کتابی با عنوان آری بوف کور هدایت را باید سوزانید تالیف کرده است که درنظرش مورد بوف کور است و در سال 1333 ضمیمه نشریه ماهانه آپادانا چاپ شده است
صادق هدایت از نامدارترین داستاننویسان ایرانی و رمان «بوفکور» مهمترین نوشته اوست. هدایت در حوزههای مختلف جغرافیای تاریخی و اقلیمشناسی شهرهای کهن ایران، مطالعات نسبتاً گستردهای داشته است که نمود پارهای از این مطالعات را میتوان آشکارا در برخی از آثار او از جمله «بوفکور» دید. تاکنون درباره بوفکور بسیار نوشته شده است. اما آنچه در این مقاله در کانون توجه قرار گرفته؛ همانندی توصیفات مکان قصه با موقعیت قدیم شهر ری، در سدههای سه تا هفت هجری قمریست. انطباق جغرافیای تاریخی ری با توصیفات بوفکور که برای نخستین بار بهگونهای مستند در این مقاله صورت پذیرفته؛ نشانهای دیگر از دقت نظر هدایت در پرداخت داستانی بوفکور، و تأییدیست بر این گفتهی او که: «بوفکور، پر از شگرد است و حساب و کتاب دقیق دارد». فضای این داستان به رغم پیچیدگی و بدعت، عناصری از جهان واقعیت را باز میتابد که به بخش مجزایی از ری سدههای سه تا هفت هجری قمری نظر دارد. در این مقاله همانندی توصیفات مکانی «بوفکور» با جغرافیای تاریخی شهر قدیم ری، بر پایه پنج عنصر اصلی: سازههای شهر، ویژگیهای مدنی شهر، موقعیت تجاری شهر، توپوگرافی شهر و عناصر فرهنگی و اجتماعی آن، به طور دقیق بررسی و بازشناسی شده است.
زن و شخصیت او از جمله موضوعاتی است که از دیرباز نظر نویسندگان و شاعران را به خود جلب کرده است. به نحوی که گاه با ابیاتی دلنشین زیباییاش را وصف کرده و گاه در عباراتی نهچندان دلچسب به مذمتش پرداختهاند. متأسفانه ادبیات نظم و نثر گذشته ما بیشتر متأثر از جو حاکم با عینک بدبینی به زن نگریسته است. خواجوی کرمانی شاعر مطرح قرن هشتم و هومر آغازگر حماسه غرب نیز در اشعار خود از زن غفلت ننموده و هر گاه با تندی بر او تاخته و زمانی به ستایشش پرداختهاند. هر چند مقایسه شخصیت زن در ایلیاد و سامنامه به دلیل تفاوتهای فرهنگی با دشواریهایی روبروست، اما در این دو اثر ارزشمند زن بیشتر به عنوان موجودی فروتر از مرد انگاشته شده و صرف نظر از هلن، زنان دیگر از این دو شاعر بیشتر بیمهری نصیبشان شده است. مقاله حاضر جایگاه زن درا در این دو اثر بررسی کرده با بیان شواهدی به نقاط اختلاف و اشتراک دو شاعر میپردازد.