نوشتار حاضر در سه بخش با عناوین عرفان و علم، عرفان و منطق و عرفان و دین، به بررسی نظریههای معرفتشناختی جدید درباره عرفان میپردازد. در بخش عرفان و علم سخن بر سر این اصل است که معرفتشناسی جدید عرفان، به تبع معرفتشناسی جدید دین، در دامن معرفتشناسی جدید علم پرورش مییابد. در این بخش چندین نظریه با دستهبندی محتوایی مورد مطالعه قرار گرفته است؛ نظریههایی که از مفهوم عینیت، به عنوان قاعده بحث، تلقّی تحدیدی ارائه میکند یا تلقّی توسعی قریب یا تلقّی توسعی بعید. بخش عرفان و منطق نیز، به مطالعه چندین نظریه دیگر درباره نسبت میان این دو پدیده میپردازد تا از این رهگذر، جنبههای عقلانی و غیرعقلانی تجربه عرفانی را بررسی نماید. این بخش با طرح سه دسته نظریه غیرمنطقی، منطقی و فرامنطقی بودن این نوع تجربه پایان مىپذیرد. در بخش رابطه دین و عرفان نیز دو تلقی از دین؛ یعنی سنت دینی و تجربه دینی مبنای دو نظریه در رد و قبول نسبت میان آن دو قرار میگیرد تا در کنار نظریه سوم؛ یعنی فرادینیبودن تجربه عرفانی، نمایانگر تشتت آرای صاحبنظران در این زمینه باشد. به طور کلى میتوان گفت درباره نسبت عرفان با علم، منطق و دین سه دسته نظریه قابل شناسایى است: نظریههاى نفیى که معتقد به غیرعلمى، غیرمنطقى و غیردینىبودن تجربه عرفانى هستند. نظریههاى اثباتى که به علمى، منطقى و دینىبودن این نوع تجربه باور دارند و نظریههاى تباینى که آن را فراعلمى، فرامنطقى و فرادینى میدانند. بیگمان از این میان نظریههاى دسته سوم که معرفتشناسى جدید عرفان در واپسین گامهای پیشرفت بدانها دست یازیده است، با تجربه عرفانى همسویى بیشترى دارد.
حکیم رازی گذشته از جنبه پزشکیاش که آوازه جهانی گستردهای یافته است، به لحاظ حکمت طبیعی، علم اثباتی و روش تجربی با فرانسیس بیکن قابل قیاس است و بر او فضل تقدم دارد. در این کتاب به حکمت طبیعی و نظام فلسفی رازی پرداخته شده و هدف از تألیف آن است که فلسفه به طور کلی و به معنای اخص کلمه یعنی حکمت طبیعی مادی و اینکه با درک فیزیک رازی دیگر جایی برای متافیزیک در فلسفه ایران نمیماند، مگر برای ذهنیگرایان چارهناپذیر و ایدهآلیستهای لفاظ و لغتباز.
موضوع مقاله تبيين مباني معرفتشناسي و بر آن اساس، بررسي نظاممند فرآيند فهميدن و تفسير متن است. تغيير مباني معرفتشناسي دانشگاهي در قرن بيستم تحت عنوان چرخش زبانشناختي معرفي شده که به معناي دور شدن از معرفتشناسي سنتي فلسفي و شروع معرفتشناسي زبانشناختي است. در معرفتشناسي زبانشناختي، که با آثاري همچون هستي و زمان مارتين هايدگر و دوره زبانشناسي عمومي فردينان دو سوسور به صورت دانشگاهي شروع ميشود، شناختهشدن نقش زبان همواره جنبه محوري داشته است. علاوه بر آن، مفهوم معنا نيز بررسي ميشود و مساله تعلق معنا به نويسنده، متن و يا خواننده مورد بحث قرار ميگيرد و معنا منطقا به زبان نسبت داده ميشود. حوزه معنا و تفسير حوزهاي کاملا زبانشناختي است که تنها در حيطه شبکه زبان رخ ميدهد. زمينه تحقيقاتي علم ارائه شده متدشناسي مطالعات ادبي است که خود تابعي از معرفتشناسي دانشگاهي دانسته ميشود. آگاهي از اين مباحث به فهم متدهاي رايج مطالعات ادبي در چند دهه اخير کمک ميکند.
مراعاتالنظیر تا قرن پنجم هجری در کتابهای بلاغی اسم و رسم مستقلی ندارد و برپایه اسناد و مدارک موجود، نخست رادویانی از این آرایه نام برد، سپس بلاغیان دیگر آن را بیشتر مورد بحث قرار دادند و کم کم جایگاه این آرایه میان مباحث علم بدیع تعیین و تبیین شد. پیشتر، ضمن مباحثی مانند «ائتلاف»، «تقسیم» و «مقابله»، طرح کم رنگی از مبحث مراعاتالنظیر را ملاحظه میکنیم که چندان گویا نیست. در ادامه، به پیشینه بحث اشاره میکنیم. در مقاله حاضر، پس از بررسی پیشینه بحث مراعاتالنظیر، تعریف این آرایه را «تشکیل رابطه معنایی تناظر میان اجزای کلام برای ایجاد مضمون ادبی» دانستهایم و همین رابطه باعنوان «علاقه» بنیاد مجاز را نیز میسازد. مطالعه دقیق آمیغهای مراعاتالنظیر و کارکردهای تصویرآفرینی، مضمونپردازی، فضاسازی، مبنادهی و انسجام بخشی این آرایه، و معیارهای صحت، ابداع، وضوح و اعتدال برای ارزیابی آن، از دیگر دستاوردهای این مقاله است. این بحثها در بلاغت اسلامی معمولاً راجع به مباحثی مانند مجاز، تشبیه و استعاره هم سابقه دارد.
چگونگي رويارويي گفتمانهاي ادبي با مشربهاي فکري و فلسفي معاصر، از جمله مسائلي است که طرح آن ضروري مینمايد؛ علت آن نيز وجود بحرانهايي است که بشر معاصر را دربر گرفته است. بحرانهايي که علت آنها را میتوان در پوچگرايي، عصبيتهاي نژادي مدرن، اصالت سود و سرمايه و فرديتگرايي افراطي جستجو کرد. مفاهيم بهکاررفته در آثار عطار، خاصه «منطق الطير» وي، از آن رو که خود التيامی است بر جراحت حاصل از اين بحرانها درخور بررسي است. سبب آن نيز رويکرد عطار به معارف عرفاني، بياعتنايي به دايره تنگ قومانديشي و تمرکز بر احساسات زلال انساني است که اين يک خود حاصل عبور از عواطف شخصي و اجتماعي عطار است. اين پژوهش که به شيوه توصيفي- تحليلي و با تکيه بر رهيافت هرمنوتيک انجام گرفته است، در صدد است تا پيامهاي رهاييبخش عطار را با استقصا در «منطق الطير» بکاود و با برشمردن بحرانهايي که به برخي از علل آنها اشاره شد، تناظر آموزههاي او را با نيازهاي معنوي بشر امروز روشن سازد.