مولوي با بهرهگيري كامل از قرآن و تفاسير آن، سعي در ترسيم سيماي الهي و بشري از موسي (ع) دارد. موسي (ع) در مثنوي معنوي گاه چون مريدي است كه از ولادت تا وفات با عنايت الهي رشد و نمو يافته، در مسير شريعت رباني گام نهاده، طريقت معنوي را آزموده و به منزل حقيقت خليفه الهي واصل گرديده است. و گاه چون شيخ كاملي براي قوم بني اسراييل به مدد الهي معجزات نهگانه خويش را آشكار ساخته، و واديهاي خطرناك رهايي از فرعون ستمگر را كه مثل شيطان و نفس است پشت سر گذارده و به مقامات الهي نايل آمده است. با اينهمه موسي (ع) در برابر خضر (ع) چون سالكي زانوي تادب به زمين زده و در آزمون سخت صبر مردود گشته برميگردد. موسي (ع) در نظر مولوي گاه مظهر عقل الهي است و گاه مظهر عقل بشري.
نگاه مولوی به موسی (ع) همان نگاه قرآنی است که در آیات الهی آمده است .موسی (ع) در مثنوی معنوی گاه چون مریدی است که از ولادت تا وفات با عنایت الهی رشد و نمو یافته، در مسیر شریعت ربانی گام نهاده، طریقت معنوی راکه آزموده وبه منزل حقیقت خلیفه اللهی واصل گردیده است. وگاه چون شیخ کاملی برای قوم بنی اسرائیل به مدد الهی معجزات نه گانه خویش را آشکار میسازد و وادیهای خطرناک رهایی از فرعون و قارون ستمگر راکه مثل شیطان و نفس هستند پشت سرگذارده و به مقامات الهی نایل گردانیده است. با اینهمه مرسی (ع) در برابر خضر (ع) چون سالکی زانوی تأدب به زمین زده و در آزمون سخت صبر مردود گشته برمیگردد. موسی (ع) در نظر مولوی گاه مظهر عقل الهی است وگاه مظهر عقل بشری.
تاثير قرآن بر اشعار حافظ از زواياي مختلف از قبيل اقتباس الفاظ و مضامين، شبيهسازي ساختار و اسلوبهاي بياني، بديهي به نظر ميرسد. بهرهمندي حافظ از کلام بيهمتا و آسماني قرآن، به صورت پنهان و ناشناخته، رمزآلود و تاويل بردار و ايهامآور و چند کاربردي، سخن وي را در ميان سخنان بشري، رنگي هنري بخشيده است. به نظر ميرسد داستان موسي و عبد (خضر) در سوره کهف، الگو و مبناي حافظ در سرايش غزل پنجم ديوان (دل ميرود...)، قرار گرفته است و حافظ آگاهانه و با هنرمندي تمام عيار خود، طرح، نقشه، مواد و مصالح اوليه اين غزل را از داستان مذکور گرفته و با ساختاري شعري و هنري در پي بيان معاني مختلف بر آمده و داستان مذکور را به زبان شعر فارسي بازآفريني کرده است. حضور واژهها، عناصر، رمزها و نشانههاي متعدد در متن غزل مذکور در کنار ظرفيت پذيرش تعابير و دريافتهاي متداول حافظ شناسان ما را به داستان موسي و عبد در قرآن کريم رهنمون ميکند. آشکارشدن راز پنهان، کشتي شکسته، ديدار آشنا، درويش بينوا، کوشش در راه عيش، به خود نپوشيدن، به ميآلودن، عذرخواهي، هات و...، بيواسطه و باواسطه، نمادها، نشانهها و روابطي است که نويسندگان در اين مقاله، در صدد تطبيق آنها بر فضا، ساختار و مضامين آيات 62 تا 82 سوره کهف ميباشند.
سیمای ابراهیم در مثنوی علاوه بر مقام نبوت، سیمای عارف کاملی است که در مبارزه با بت نفس، الگوی سالکان و مریدان بحر صفا گشته است. مولوی در داستان ابراهیم با توجه کامل به اشارات و دقایق قرآنی، به ذکر سرگذشت شیخ کاملی میپردازد که در میدان نظر و عمل سربلند و پیروز، مراحل فنای فیالله را پشت سر میگذارد و با اطمینان کامل به مرحله شهود بقا نایل گردیده و به مقام خلیل اللهی میرسد. ابراهیم از نگاه مولانا بیانگر سیر تخلی و تحلی و تجلی عارف است.
سيماي مسيح در مثنوي مولوي مطابق نقل قرآن مطرح شده است. مولانا ضمن بيان داستان ولادت مسيح و در گهواره سخن گفتنش، از آنچه بر مريم مادر او كه بيداشتن همسري به امر الهي بر مسيح باردار شده است و مورد سرزنش مردم واقع گرديده، سخن به ميان ميآورد و پس به ذكر احوال زندگي مسيح و معجزات او چون زنده كردن مردگان و شفاي بيماران و بيناكردن كوران و درخواست رسيدن مائده (غذاي آسماني) ميپردازد و در عين حال مولانا از بيان نتيجه عرفاني از احوال عيسي در نقل داستانها غافل نيست.