قصهپردازي از سنتهاي رايج و ريشه دار در ادبيات همه ملل و به ويژه در ادبيات فارسي است. در اين فن، قصهپرداز با دخل و تصرف در قصههاي کهن، روايتي نو پديد میآورد که عصاره نگرش او و پيشينيان را با خود دارد. بر اين اساس، در طول زمان، روايتهاي متنوعي شکل میگيرد که هر يک بر پايه دستکاريهاي قصهپرداز و ميزان هنرمندي او میتواند با ريشهها و نمونههاي پيشين، مشابه يا متفاوت باشد. مطالعه در ساختار روايات متعدد از يک حکايت و مقايسه آنها، میتواند ما را به سرچشمههاي پيدايش قصههاي فارسي برساند، روند تکامل روايات را آشکار سازد و از کم و کيف دادوستد قصهپردازان، و نيز نوع تعاملات فرهنگها پرده بردارد. در اين مقاله حکايت «سليمان و مرد گريزان از عزرائيل» از مثنوي مولوي را بر اساس رويکرد ساختارگرايي، با دوازده روايت مشابه مقايسه میکنيم. نتيجه پژوهش نشان میدهد که مولانا نسبت به شکل داستانها و ساختار بيروني و دروني روايات خويش، آگاهي و اشراف کافي دارد و در مواجهه با داستان، همچون قصهپردازي صاحب فن، با هنرمندي تمام رفتار میکند.
کتاب حاضر مشتمل بر دو گفتار به زبان فرانسوی، به خامه توانای استادان گرامی دکتر صفا و لیوه روسای محترم دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و استراسبورگ و یک مقدمه از نویسنده در معرفی کامل نسخه خطی کتابخانه ملی و دانشگاهی استراسبورگ و شرح یکصد و شصت و هشت بیت از مثنوی گلشن راز که متاسفانه شارح عارف آن تاکنون ناشناخته مانده است. و در آخر تعلیقاتی که برای حل مشکلات و توضیح و تعریف لغات و مصطلحات عرفانی و فلسفی به کوشش نویسنده فراهم گردیده است.
نویسنده این کتاب به صراحت اقرار میکند که مشروعیت آن بیشتر از هر چیزی از اثر مشهور دانیل کالاهان با عنوان "پنجاه فیلسوف کلیدی" (۱۹۸۷) الهام گرفته است. اگرچه تفاوتهای معینی این اثر را از سایر آثار مشابه متمایز میسازد؛ کالاهان باید فیلسوفانی را در طول تاریخ فلسفه انتخاب میکرد که نیز به عنوان شخصیتهایی شناختهشده در میان عموم مردم بودند، مثل فیگورهایی چون افلاطون و هابز یا سارتر. با این حال، انتخاب جان لچز فیلسوفان معاصری که گاه هنوز تا شهرت فاصله داشتند بود. به علاوه، سوال تکراری در مورد تشکیل مجموعه "پنجاه متفکر کلیدی" بیش از سایر آثار مشابه مطرح شد: آیا توافقی در مورد انتخاب متفکران و فیلسوفان وجود دارد که بعضی از آنها هنوز هم در زمان تدوین این اثر در دسترسند؟ به عبارت دیگر، آیا در واقع اسامی مهمترین فلاسفه معاصر در این لیست محل دارند یا میتوان اسامی دیگری را نیز در نظر گرفت؟ این چالش خود باعث جایگزین شدن اسامی چون آگامبن، بادیو، برگسون، باتلر، دریدا، هایدگر، هوسل، ماتراورز، ویریلیو و ژیژک در ویرایش دوم این کتاب شده است. از دیدگاه نویسنده، مبنای کار او نیز در انتخابهای روشنکننده و آموزندهٔ آثار بوده است. لچز پنجاه متفکر کلیدی معاصر را در ده گروه تقسیمبندی کرده تا تفکرات آنها را درک کنیم: ساختارگرایی ابتدایی، فنومنولوژی، ساختارگرایی پسااستراکچرالیسم، نشانهشناسی، فمینیسم موج دوم، پسامارکسیسم، مدرنیته، پسامدرنیته و در نهایت تفکرات الهامگرفته از زندگی. امیدواریم این تقسیمبندی به خوانندگان در درک جهتگیریهای فکری متفکران و همچنین درک کلی از معنا و مفهوم این مجموعه کمک کند.
از مفاهيم شناور و مورد اختلاف در فرهنگ ايراني، مفهوم «عقل» است که دايره معنايي وسيع و گاه متناقضي يافته است. ازاينرو، نحلههاي فکري مختلف برداشتهاي متفاوتي از آن ارایه کردهاند. همين موضوع، ما را بر آن داشته است تا به بررسي نحوه نگرش دو نحله متفاوت فکري (يعني حکيمان و صوفيان) از «عقل» بپردازيم و با بررسي اشعار دو نماينده برجسته آنها (ناصرخسرو و سنايي) نشان دهيم که ناصرخسرو، بدون اينکه در شعر خود به دفاع صوري از اين مقوله برخيزد، محتوا، تصاوير و ساختار شعرش، مبنايي عقلاني و منطقي دارد. برخلاف او، سنايي با اينکه در جاي جاي حديقه الحقيقه، ابياتي در وصف عقل و دفاع از آن آورده است چون ساختار ذهن او با منطقِ عقلاني همسو نيست، محصول کارش با عقل، مباينت يافته است. براين اساس ميتوان گفت که کاربرد صفت «حکيم» براي سنايي ـ البته در مفهوم مورد نظر ما ـ جز به تسامح روا نيست، حال اينکه ناصرخسرو «حکيم» به معناي دقيق کلمه بوده است. دليل اين امر، اين است که عقل نزد ناصرخسرو هم جنبه مادي دارد و هم بعدي معنوي، حال اينکه، عقل نزد سنايي در مجموع، عقل ديني است و تا حد زيادي از جنبههاي مادي فاصله ميگيرد.
بینامتنیت را نخستین بار ژولیا کریستوا در مورد روابط میان متون به کار برد. پس از وی افرادی نیز به بررسی مباحث بینامتنی از دیدگاههای متفاوت پرداختند و مفهوم آن را تغییر دادند. یکی از این افراد ژرار ژنت است که گستردهتر و نظام یافتهتر بدان پرداخت و روابط میان متنی را با تمام متغیرات آن مورد بررسی قرار داد و آن را ترامتنیت نامید. اسکندرنامههای منظوم که در شکلگیری آنها مجموعهای از «پیش متن»ها مؤثّراند در طول تاریخ حیات خویش با بسیاری از عناصر فرهنگی و اعتقادی ملل و زبانهای مختلف درآمیخته و محتوایی داستانی و افسانهای یافتهاند. با وجود تمایزاتی که نیّت مؤلّفان، اقتضائات اجتماعی و فکری روزگار هر اثر و گاه «دلهره تأثیر» در این آثار به وجود آورده، وام گیریها و تأثیر و تأثّرهای این متون نشانگر بینامتنیت صریح آنهاست. اسکندرنامههای منظوم فارسی را میتوان بر اساس آرای وی مورد بررسی قرار داد و از دیدگاه تازهای به مطالعه روابط میان این متون پرداخت. در این نوشتار ویژگیهای میانمتنی (اسکندرنامههای فردوسی، نظامی و امیرخسرو) از دیدگاه بینامتنی (همحضوری) و بیش متنی (تأثیر و تأثر) ژرار ژنت بررسی میشود تا با مشخصشدن مشترکات بینامتنی این آثار، میزان و چگونگی تأثیرپذیری و تأثیرگذاری آنها بر یکدیگر مشخّص شود و نشان داده شود که این تأثیرات در چه حوزههایی بیشتر اتفاق افتاده و تا چه اندازهای آگاهانه بوده است.