هدف از نگارش این مقاله، به‌دست‏دادن تحلیلی جامع از نحو ساخت کنایی برپایه مشاهدات داده‌های زبان کردی است. در این پژوهش، با استناد به سیر تاریخی فعل‏های کنایی و همچنین ذکر شواهدی از ساخت‌های شبه‌کنایی، مانند گزاره‌ «داشتن»، گزاره «خواستن»، شکل مجهول تز فعل‏های دو‏مفعولی و نمونه‌های مشابه از لهجه هورامی، استدلال کرده‏ایم که الگوی کنایی، در ساخت‏هایی نمایان می‏شود که فعل متعدی (کنایی) نتواند به مفعول، حالت مفعولی بدهد و فاعل توسط یک هسته الحاقی، با گروه فعلی ادغام شود. در این تحلیل، گروه اسمی مفعول، با‏وجود فعل متعدی غیر‏مفعولی، با هسته گروه زمان، ارتباطی از‏نوع تطابق می‌یابد و از این طریق، حالت فاعلی می‏گیرد. گروه اسمی فاعل نیز در جایگاه مشخصگر گروه الحاقی، وارد مرحله اشتقاق می‏شود و پس‏از تطابق با هسته گروه الحاقی، حالت «به‌ای» می‌گیرد. در روی‏کرد مورد نظر در این مقاله، ساخت کنایی، الگویی جداگانه و‏یا زبان‏ویژه نیست؛ بلکه پدیده‏ای ثانویه و پیامد منطقی و طبیعی تعامل فرایند‏های مستقل در نحو زبان‌های کنایی است.

منابع مشابه بیشتر ...

580868d632337.PNG

نقش محدوديت‌ها و قابليت‌هاي زباني در شكل‌گيري ادبيات منظوم: تحليل اشعاري از حافظ و شكسپير

مهرزاد منصوری

توجه به ساختار زباني اثر ادبي از ويژگي‌هاي ممتاز مكتب صورت گراي (فرماليستي) روسي است كه در سال‌هاي آغازين قرن نوزده مطرح و پس از آن نيز مورد اقبال بسياري از زبان‌شناسان و اديبان قرار گرفت. با توجه به بحث‌هايي كه در زمينه رابطه زبان و ادبيات مطرح است كه برخي زبان را به طور كلي جداي از ادبيات مي‌بينند و برخي به عكس زبان را محملي براي ادبيات مي‌انگارند، اين پژوهش مي‌كوشد تا با استناد به برخي از ويژگي‌هاي زبان فارسي نشان دهد كه شكل‌گيري ادبيات منظوم به ويژگي‌هاي زباني هر زبان بستگي دارد. در اين زمينه مقاله مي‌كوشد تا با بررسي ابزارهاي زبان‌شناختي چون قلب نحوي، مطابقه فاعلي و همچنين ترتيب كلمات اصلي در پاره‌اي از اشعار حافظ نشان دهد كه تا چه اندازه اين ابزارهاي زباني در نظم آفريني ادبيات منظوم فارسي موثرند. در اين پژوهش با مقايسه پاره‌اي از اشعار حافظ و شكسپير نشان داده شده است كه چگونه استفاده و يا عدم استفاده از چنين ابزارهايي مي‌تواند در شكل‌دهي اين دو ادبيات موثر باشد. همچنين اين پژوهش تفاوت گرايش به ادبيات منظوم در ادبيات فارسي و گرايش به ادبيات منثور در ادبيات انگليسي را ناشي از امكان استفاده شاعر از برخي از قابليت‌ها و ابزارهاي زباني اين دو زبان مي‌داند و نشان مي‌دهد كه حداقل بخشي از ادبيات در هر زبان به ويژگي‌هاي زباني زباني كه ادبيات به آن تظاهر مي‌يابد بستگي دارد. اين پژوهش عملا نشان مي‌دهد كه ادبيات برخلاف برخي از هنرها كه مستقل از مصالح مورد استفاده به صورت حقيقتي جداگانه‌اند، زبان به عنوان مواد بيان ادبيات در شكل‌دهي ادبيات موثر است. بر اساس يافته‌هاي اين پژوهش برجسته‌شدن نوعي از ادبيات در زباني خاص متاثر از قابليت‌ها و محدويت‌هاي آن زبان خاص مي‌باشد.

57df8ba92a8ff.PNG

حرکت فعل اصلي در فارسي (رويکردي کمينه‌گرا)

علی درزی, مزدک انوشه

در مقاله حاضر، در چارچوب برنامه کمينه‌گرا و بر پايه نظريه گروه فعلي لايه‌اي، جايگاه رو‌ساختي فعل اصلي را در زبان فارسي بررسي مي‌کنيم. بدين منظور، نخست درباره ترتيب کلمه‌ها در اين زبان و ساخت دروني گروه فعلي سخن مي‌گوييم، سپس جايگاه هسته گروه زمان فارسي را بررسي مي‌کنيم و بر اساس آموزه‌هاي نظري و شواهد تجربي، نشان مي‌دهيم که در اين زبان، زمان در شمار مقوله‌هاي گروهي هسته پايان قرار دارد، آن گاه از چگونگي نشان‌گذاري عنصر زمان بر فعل اصلي سخن مي‌گوييم و پيشنهاد مي‌کنيم در اين فرايند، فعل اصلي از درون گروه فعلي کوچک خارج شود و به هسته گروه زمان و در صورت وجود داشتن فعل کمکي «بودن» در ساختار جمله، به هسته گروه نمود کامل، پيوسته شود، به گفته دقيق‌تر، برمبناي اين تحليل، مشخصه تصريف فعل اصلي در فارسي ـ مانند زبان فرانسه و برخلاف انگليسي ـ قوي است و در روند بازبيني خود، سبب ارتقاي اين فعل به گره بازبيني‌کننده مي‌شود. جايگاه قيدهاي گروه فعلي، حذف گروه فعلي، ساخت پرسش تاييدي، و تعامل زمان با نمود کامل، شواهدي براي تاييد اين فرضيه فراهم مي‌آورند.

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

57df8c14a7526.PNG

ساخت اضافه در سطح رابط نحو و صورت‌آوايي

یادگار کریمی

در اين مقاله، فرايند تبديل‌آوايي تکواژ اضافه را از -i به-a ، در بافت تکواژ معرفه‌نما در ساخت اضافه زبان کردي تحليل مي‌کنيم. با جمع‌آوري شواهد از حوزه‌هاي تجربي متفاوتي همچون دامنه معرفگي تکواژ معرفه نما، تاثير معرفگي ضميرهاي اشاره و عملکرد کميت نماي بافت وابسته در ساخت اضافه، استدلال خواهيم کرد که بافت محرّک تبديل ‌آوايي تکواژ اضافه، بر حسب چينش خطي تکواژها در صورت آوايي، تعريف شدني نيست، بلکه روابط نحوي ميان تکواژهاي دخيل در اين فرايند آوايي، نقش بسزايي ايفا مي‌کنند. در اين پژوهش، به طور مشخص نشان مي‌دهيم که محرک تبديل آوايي تکواژ اضافه، بافتي ساختاري است که در آن، تکواژ اضافه تحت تسلط سازه‌اي تکواژمعرفه نما قرار دارد. نتيجه مهم اين تحليل، وارد دانستن روابط سلسله مراتبي نحوي در صورت‌بندي قواعدآوايي، فارغ از توالي خطي تکواژه‌است.

دستور زبان/گویش و لهجه
مقاله
572a317e2ccbf.PNG

حذف گروه فعلی در زبان فارسی: مسئله ساختاری

یادگار کریمی

در این مقاله به بررسی و تحلیل ساخت بندهایی در زبان فارسی می‌پردازیم که در آنها گروه‌ فعلی (گزاره) محذوف/مفقود است. این بحث، به لحاظ نظری در قالب دو دیدگاه ساختاری و غیرساختاری مطرح می‌گردد. با بهره گرفتن از داده‌ها و شواهدی از زبان فارسی و با اعمال آزمون‌های نحوی مستقل و استانده، به‌طور مشخص استدلال خواهد شد که ‌در جایگاه حذف، ساخت نحوی متداول وجود دارد اگر چه در صورت آوایی زبان دارای بازنمون آوایی نیست. پیامد تحلیل مذکور تفوق نظری رویکرد ساختاری بر رویکرد غیرساختاری در حوزه حذف می‌باشد.

دستور زبان/دستور زبان فارسی
مقاله