سنایی شاعری است که درباره چگونگی و ماهیت ادبیات و زبان، دیدگاه و نظر قابل توجهی دارد. تبیین این دیدگاه به شناخت بهتر فضای شعر در قرن پنجم و ششم کمک خواهد کرد. این پژوهش به بررسی دیدگاههای زبانی و ادبی او میپردازد. به همین منظور تحلیل عناصر اصلی ارتباط یعنی زبان، پیام (شعر)، فرستنده (شاعر) و گیرنده (مخاطب و خواننده) بر اساس نظریه فرایند ارتباطی یاکوبسن محور اصلی پژوهش قرار گرفت. سنایی به نقش معنا و الفاظ در زبان، ارتباط زبان با عقل و اندیشه و تاثیر زبان اشاره کرده است و در باب شعر به نو و دیرپسندبودن، تاثیر و جذابیت و انتساب آن به مبدا غیبی اعتقاد دارد. او هم چنین به رابطه شعر و سحر و برخاستن شعر از طبع و جان توجه دارد. از نظر او شعر باید با شریعت و حکمت همراه باشد. شاعر نیز باید دارای سبکی غریب و شگفت باشد و از کمالگرایی در شعر، تفکر و اندیشه، سحر و جادوی کلام، سخن متعهدانه، روانی طبع و تاثیر پیامبر گونه برخوردار باشد. از نگاه سنایی نظر و پسند خواننده و مخاطب، محترم است و تشویق او بر چگونگی سخن شاعر تاثیر میگذارد.
حکیم سنایی غزنوی از ستارگان درخشان آسمان ادب ایران و از قلههای بلند قلمرو گسترده ادبیات فارسی است. او به حقیقت سلطان البیان، شمس العارفین، بدر المحققین و خاتم الشعرای عصر خویش است. در این کتاب فرهنگ لغات و تعبیرات مثنویهای سنایی آورده شده است؛ با توجه به اینکه گفته میشود بعضی از مثنویها نظیر طریق التحقیق، عقلنامه، عشقنامه و سناییآباد منسوب به سنایی است یا در صحت انتساب آنها به سنایی تردیدهایی وجود دارد، اساس کار بر «حدیقه»، «سیر العباد» و «کارنامه بلخ» قرار داده شده و لغات و ترکیبات و تعبیرات این مثنویها ثبت شده است.
با وجود برخی کتابها و مقالاتی که درباره شعر و اندیشه سنایی به رشته تحریر درآمده، همچنان جای خالی کتاب که کلیات اندیشه سنایی را به گونهای دقیق و مبتنی بر یک تحقیق علمی برای ادبدوستان تبیین نماید، بهروشنی مشاهده میشود. این در حالیا ست که سنایی نهتنها اولین شاعری است که مضامین مربوط به عرفان عابدان را به طور گسترده وارد شعر فارسی کرد، بلکه افزون بر آن در واردکردن عرفان عاشقانه به ساحت شعر فارسی نیز فضل تقدم از آن اوست. نگارنده در این کتاب ابتدا فهرست موضوعی آثار سنایی را تهیه کرده و سپس بر اساس آن به شرح و بسط اندیشههای او بر اساس یک استقرای تام پرداخته است. در پایان کتاب نیز گزیدهای از حدیقة الحقیقة سنایی آورده شده است.
در این مقاله داستان رستم و اسفندیار که از داستانهای محوری شاهنامه است، بر اساس نظریه کلود برمون بررسی میشود. این دیدگاه با توجه به اینکه شکست و عدم توفیق قهرمان را نیز در نظر میگیرد، با داستان مورد بحث مطابقت بیشتری دارد. این داستان بر اساس نظر برمون سه کارکردِ امکان یا استعداد، فرایند و پیامد را در خود دارد و همچنین در آن، سه توالی زنجیرهای، انضمامی و پیوندی را میتوان بررسی و تحلیل کرد. اسفندیار قبل از رفتن به زابلستان، اسفندیار در زابلستان و کشتهشدن او سه توالی و پی رفت فرعی روایت هستند که در ضمن یک توالی اصلی بیان شدهاند. دیباچه داستان، سخن گفتن اسفندیار با مادر و پدر در مرحله امکان قرار میگیرد. رفتن اسفندیار به زابل و مجادله و مبارزه او با رستم و استمداد رستم از زال و سیمرغ در مرحله فرایند، فعلیت، قطعیت یا گذار قرار میگیرد. کشتهشدن اسفندیار و مکاتبه رستم با گشتاسب نیز در مرحله پیامد میگنجد که نشان دهنده عدم توفیق قهرمان (اسفندیار) است. دو نوع شخصیت مورد نظر برمون؛ یعنی کنشگر و کنشپذیر را در اسفندیار و رستم میتوان دید و این روایت، تبدیل بهبودی به اغتشاش و برعکس آن است؛ یعنی تعادل اولیه برای اسفندیار و رستم به فقدان تعادل برای اسفندیار و نهایتاً برگشت تعادل برای رستم ختم میشود. از دستاوردهای این مقاله نشاندادن هنر روایتگری و شگردهای داستانسرایی بی نظیر فردوسی است، زیرا تمام اجزای نظریه برمون در این داستان رعایت شده است. فردوسی تمام عناصر روایی مانند تغییر و تنوّع موقعیتها، تنظیم توالی پی رفتها، توجه به حالاتروانی و عملکرد شخصیتها و اختیار انتخابدادن به قهرمان و خصم در گزینش هدف را مدنظر قرار داده است.
در اين پژوهش، داستان هفت خوان رستم از منظر ساختارگرايان، تحليل و بررسي شده است. در بررسي ساختار روايت و داستان، ضمن پژوهش روابط حاکم ميان اجزاي روايت، به شناخت سازههاي داستاني و دريافت الگوي مشترک و محدود ميتوان دست يافت. در اين مقاله، داستان هفت خوان رستم از منظر سه تن از روايتشناسان ساختارگرا، يعني پراپ، گرماس و تودوروف بررسي شده است. در روش پراپ جستجوي خويشکاريها و حوزههاي عمل اشخاص برجستهتر است. از نظر گرماس داستانها داراي کنشگرهاي شش گانه و سه زنجيره اجرايي، ميثاقي و انفصالي هستند. تودوروف نيز در بررسي روايت، تمام داستانها را به قضايا و جملههايي تقليل ميدهد که شامل يک نهاد و يک گزاره است، نهاد نقش عامل را دارد و اغلب معادل يک اسم خاص است، گزاره نيز شامل يک صفت يا فعل است. هفت خوان رستم از منظر پراپ داراي مراحل آغازي، مياني و پاياني است و هفت حوزه عمل و خويشکاريهاي متعددي در آن ديده ميشود، شش کنشگر مورد نظر گرماس عبارتند از:فرستنده: زال + فاعل: رستم+ هدف: نجات کيکاووس + ياريگر: جهان آفرين، رخش و اولاد (بعد از اسير شدن) + رقيب: همه نيروهاي شرور در هفت خوان اعم از شير، اژدها، تشنگي، زن جادوگر، اولاد، ارژنگ ديو و ديو سپيد +گيرنده: کيکاووس، از منظر تودوروف اين داستان را به قضيههاي زير ميتوان تقليل داد: K شاه است، R پهلوان است، D ديو و نيروهاي شرور است، K گرفتار D ميشود، R، D را ميکشد، R، K را از دست D نجات ميدهد.