اگرچه در شعر معاصر، به ویژه شعر قیصر، عوامل فراوان سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و غیره نقش دارند و محتوای این اشعار با فضای انقلاب، جنگ، شهادت و احساس دریغ و افسوس از به جاماندن از قافله شهدا و... ارتباط تنگاتنگ دارد، بررسی عوامل زبانی از دیدگاه صورتگرایی و عینی نیز حائز اهمیت است. یکی از موارد صورتگرایی در بررسی اشعار و به طور کلی متون ادبی، خواه نظم و خواه نثر، عنصر برجستهسازی است که عناوینی چون هنجارگریزی و هنجارآفرینی را نیز شامل میشود. هنجارگریزی به عنوان نگاهی نو در مواجهه با ادبیات و شعر از مهمترین مسائل شعر نو به حساب میآید. از این طریق درمییابیم شاعر چه اندازه با این شگردها و فنون در ایجاد حسّ و حال تازه، بخشیدن انسجام بیشتر به شعر، نظاممندسازی بهتر آن، تقویت بُعد موسیقایی و تأثیرگذاری عمیقتر موفّق بوده است. این مقاله تلاش میکند به این سؤالات پاسخ دهد که آیا قیصر به عنوان شاعر و هنرمند در اشعار خود از منظر هنجارگریزی دست به آفرینش هنری زده است یا خیر؟ در چه محورهایی بیشتر از این تکنیک هنری استفاده کرده است؟ نقاط قوت و ضعف وی در این زمینه کدام است؟ با توجّه به اینکه اشعار قیصر ظرفیت طرح این مهم را دارد، از این دیدگاه به بررسی اشعار پرداخته شده و هنجارگریزی در اشعار او در سطوح سبکی، گویشی، واژگانی، نحوی، نوشتاری، معنایی، زمانی و آوایی بررسی شده است.
آشناييزدايي يکي از مفاهيم اساسي در نظريه فرماليستهاي روس است. در يک تعريف گسترده، آشناييزدايي عبارت است از تمامي شگردها و فنوني که نويسنده يا شاعر از آنها بهره ميبرد تا جهان متن را به چشم مخاطبان خود بيگانه بنماياند. يکي از روشهاي مهم آشناييزدايي، هنجارگريزي يا خروج آگاهانه از زبان معيار است. در غزليات شمس انواع مختلفي از هنجارگريزي مورد استفاده قرار گرفته که عبارتند از: هنجارگريزي معنايي، هنجارگريزي واژگاني و هنجارگريزي زماني.
فرايند قاعدهافزايي چيزي نيست جز توازن در وسيعترين مفهوم خود و اين توازن از طريق «تکرار کلامي» حاصل ميآيد. در اين شگرد، قواعدي بر قواعد زبان معيار افزوده ميشود که موجب برجستهسازي در متن ادبي ميگردد. قاعدهافزايي موجب ايجاد موسيقي در زبان شعر ميگردد و استفاده از آن بر توانايي شاعر در بهرهگيري از ظرفيتهاي زباني به منظور ناآشنا ساختن و برجستگي زبان دلالت ميکند. از اين رو صورتگرايان روس، آن را عامل شکلگيري اثر ادبي ميدانند. در اين پژوهش، پس از بحث درباره قاعدهافزايي، شگردهاي آن در شعر حميد مصدق بررسي ميشود تا مشخص گردد که اين شگرد ادبي تا چه اندازه توانسته است در شعر او موجب برجستهسازي شود. روش اين تحقيق، تحليلي است که اشعار نيمايي حميد مصدق را از طريق قاعدهافزايي در سطوح تحليلي آوايي و واژگاني مورد بررسي و مداقه قرار داده است تا چگونگي استفاده وي از شگردهايي قاعدهافزايي آشکار شود. بعد از کندوکاو در اشعار حميد مصدق مشخص شد وي با تسلطي که بر امکانات زبان فارسي دارد بخوبي توانسته از ذخاير اين زبان به منظور تشخص زبانش بهره گيرد و با به کارگيري مطلوب توازن آوايي و واژگاني در حيطه قاعدهافزايي به عادتزدايي دست زند و از اين رهگذر موجب برجستهسازي و آهنگينتر شدن کلام خود گردد.
عطار نیشابوری از شخصیتهای معروف شعر، عرفان و تصوّف در قرن ششم و آغار قرن هفتم هجری است که با توجه به مستندات تاریخی، ادبی و پژوهشی به داروفروشی، داروسازی و طبابت هم اشتغال و اشتهار داشته است. طبابت در روزگاران پیشین بیش تر بر دو پایه گیاهدرمانی و رواندرمانی استوار بود، که نشانههای هر دو مورد در آثار عطار آشکار است. بنابه آثار موجود و نوشتههای عطارشناسان، پدر عطار نیز به شغل عطاری مشغول بود و عطار این شغل را از پدر به ارث برده است. با توجه به وجود مفردات و گزارههای پزشکی در آثار منظوم و منثور وی، میتوان استنباط کرد که این شاعر به داروفروشی و پزشکی به سبک روزگار خویش اشتغال داشت. در این مقاله سعی شده است با توجه به مفردات گیاهی، گزارههای پزشکی و گیاهاندارویی به کار رفته در آثار مکتوب و مسلّم عطار، جایگاه عطاری و طبابت او بررسی و نشان داده شود که عطار به چه میزان و برای چه مقاصدی از مضامین، ترکیبات و اصطلاحات طبی و مفردات گیاهی سود جسته و تأثیر شغل عطاری در بیان این موضوعات چه قدر بوده است.
در اين مقاله تلاش میشود با نگاهي به ويژگيهاي شاخص نثر کنوزالحکمه، آخرين اثر احمد جام، و ديگر آثار برجسته صوفيه قبل و بعد از آن، از قبيل کشفالمحجوب، اسرارالتوحيد، مرصادالعباد، و مصباحالهدايه و مقايسه آنها، جايگاه نثر کنوزالحکمه معلوم و سطح کلي زبان صوفيان معروف روشن شود. اغلب صوفيه از زباني ساده، که در دوران سامانيان کاربرد داشت و نهايتا تا قرن ششم مرسوم بود، استفاده ميکردند. هدف عمده آنان بيان انديشه به زباني ساده و تاثيرگذار بوده است، اما از سبک رايج روزگار خود نيز بيتاثير نماندهاند. کليت زبان اين آثار، از نظر سادهگويي و ديگر ويژگيها، قرابت تنگاتنگي با نثر کهن دارد و نشان ميدهد زبان آنها در ادوار گوناگون دستخوش دگرگوني برجسته و آشکاري نشده، بلکه سير تحول و نوگرايي در زبان آنها نسبتا آرام و کند صورت گرفته است. بيشتر تفاوتها به واژگان خاص، تاثير لهجه محلي، و ذوق نويسندگي نويسندگان مربوط است. برخي از اين آثار، به ويژه قسمتهايي از مرصادالعباد، به دليل ذوق شاعري نويسنده، رنگ شعر به خود گرفته و از فنون ادبي و احساسات و عواطف شاعرانه بهرهمند شده است. شيوه به پايان رساندن ابواب و آميختگي ايجاز و اطناب درکنوزالحکمه سبک آن را از ديگر آثار مورد مطالعه متمايز کرده است.