شاهنامه فردوسی، سرگذشت قومی و ملّی ما، آمیزهای پربها از اسطوره، حماسه و تاریخ است که برخی کوشیدهاند آن را به سه بخش مجزّای اساطیری، حماسی و تاریخی تقسیم کنند، اما درهم تنیدگی این سه قسمت چنان است که تعین حدّ و مرز و جداسازی آنها از یکدیگر ناممکن مینماید. برای نمونه آنچه بسیاری آن را بخش تاریخی شاهنامه میدانند با داستانهایی نشئت گرفته از اندیشه اساطیری و مفاهیم نمادین و کهن الگویی قومی آمیخته است که در عین حال رنگ و بوی حماسی نیز دارد. یکی از این داستانها روایت کرم هفتواد است. این روایت تماماً اسطورهای یکی از پیچیدهترین روایات شاهنامه است که از منظرهای گوناگون میتوان آن را نقد و تحلیل کرد. بسیاری کوشیدهاند این داستان را با واقعیتهای تاریخی همسو کنند و زمان و مکان و توجیهی برای آن بیابند، اما هیچ کدام از این دیدگاهها راه به دیهی نبرده است. زیرا طرح اسطورهای داستان هرچند از واقعیتی الهام گرفته است، رهیافت به این واقعیت ضمنی نیازمند بررسیهای اسطورهشناختی است. اینکه اسطوره کرم هفتواد چیست، چه میگوید، از کجا سرچشمه گرفته و... پرسشهایی است که در این مقاله با تکیه بر نظریه کارل گوستاو یونگ به آن خواهیم پرداخت.
سالها کوشش میشد که از زندگی و فکرها و آثار کارل گوستاو یونگ، روان دکتر، روانکاو و روانشناس نامی قرن، شرح احوالی منتشر شود؛ اما یونگ از نمایش دادن زندگی شخصیاش در برابر چشم مردم بیزاری میجست. سرانجام با پافشاری دوستانش در بهار سال 1975، پذیرفت که کتابی به صورت اتوبیوگرافی آماده شود و خود یونگ راوی آن باشد؛ بنابراین شکل کتاب، به این صورت درآمد. در این کتاب طی دوازده فصل و پنج ضمیمه، زندگی، فکرها و آثار یونگ مورد تحقیق قرار گرفته است: از نخستین سالهای زندگی تا فکرهاش درباره زندگی پس از مرگ، از سفرهایش به یاران دوردست تا دنیای درون و از مکاتبات و مباحثاتش با روانشناسان بزرگ روزگارش.
این کتاب در واقع پاسخی درخور به چند سؤال مهم است: یونگ تحت تأثیر کدام نحله فکری ـ فلسفی به چنین ابتکاری دست زد و دو مفهوم عمیق «ناخودآگاه جمعی» و «الگوهای باستانی» را در نظریه شخصیت خود وارد کرد؟ آیا یونگ متأثر از فلاسفه اشراقی و عرفانی مشرقزمین بود؟ اگر بله، کدام فلسفه و کدام عرفان و به چه صورت؟ آیا مبانی اولیه تفکر یونگ را میتوان در دیدگاههای فیلسوف اشراقی شهیر ایران سهروردی جستجو و ملاحظه کرد؟ و .... .
خسرو و شيرين نظامي، بيشک، يکي از شاهکارهاي غنايي ادب ايران و جهان است. چنين اثر ژرفي در کنار التذاذ هنري حاصل از آن، توانايي آن را دارد که همواره مورد باز انديشي و تامل قرار گيرد تا بدين وسيله بتوان با ژرفانديشي و غور در ساختمان صوري، محتواي دروني، بلاغت حاکم بر بافت آن و ساير توانشهاي ساختاري نهفته در آن، موارد ارزشمندي را يافت. از آنجا که صورت و ساخت شعر به ترتيب در دو محور افقي و عمودي به طور همزمان گسترش مييابد در بررسي کمال شعري هر اثر بايد بتوان با اتکا به اصولي صورت و ساخت اثر را به طور مستقل و جدا مورد بررسي قرار داد. به همين دليل، محور کلي اين مقاله بررسي امکانات ساختاري و صوري نهفته در خسرو و شيرين نظامي است. بخش اول، تلاشي است در بررسي آن دسته از امکانات ساختاري که در محور عمودي شعر، خود را نشان ميدهد. بخش دوم، امکانات صوري را در چهار محور جدا مورد بررسي قرار ميدهد. درک اين دو دسته از تواناييها يقينا بيانگر اهميت چنين منظومهاي و اهميت بازانديشي در آن است.
هوشنگ ابتهاج متخلص به (ه.ا. سايه)، از غزل سرايان نامي معاصر است. توجه وي به غزل سبک عراقي و موفقيت او در پيروي از طرز غزل بزرگترين شاعر اين سبک، حافظ شيزازي، سبب شده است تا وي را «حافظ زمانه» بنامند. يکي از برجستگيهاي ويژه ساختار صوري غزلهاي او، در سطح توازنآوايي است؛ بدين مفهوم که ابتهاج با استفاده از تکرارهاي واجي و هجايي، نظام موسيقايي برجستهاي در شعر خويش پديد آورده است که اين امر از يک سو به دليل آشنايي وي با شعر حافظ و پژوهش دهساله او بر ديوان وي است و از ديگر سوي از تسلط وي در موسيقي وا آشنايياش با بساي ري از موسيقي دانان بزرگ معاصر چون «مشکاتيان»، «لطفي» و «شجريان» ناشي ميشود. در اين نوشتار سعي بر آن است تا به بررسي توازنآوايي و نظام موسيقايي حاصل از آن، که در ساختار صوري (روساخت) زبان قابل طرح و بررسي است، پرداخته شود و از آنجا که تاثيرپذيري ابتهاج، از طرز غزل حافظ، به ويژه در اين مقوله، امر آشکاري است، کوشش شده است تا اين بررسي با مقايسهاي ميان غزل حافظ و ابتهاج همراه باشد.