در این جستار ضمن بیان عوامل پدیدآورنده سبک، به تحلیل روش و سبک هنری، ساختار و ویژگیهای زبانی آثار نویسنده معاصر، بیژن نجدی (1320- 1376) میپردازیم. نجدی با فرم و محتوای ارزشمند و آمیختن شعر و داستان مبدع سبک خاصی شده است و با مهارت از عهده ظرافتهای آن بر آمده است. استعداد کمنظیری در ادبیات داستانی داشته است اما با مرگ زودهنگام فرصتی برای خلق آثاری بیشتر نیافت. تحقیق و بررسی در آثار نجدی و مطالعه ویژگیهای زبانی، بلاغی، و شاعرانگی آثار او، که نوعی تشخص سبکی به آثار وی بخشیده است، شاید بتواند راهی برای خوانش بهتر و دقیقتر آثار دیگر نویسندگان امروز ایران باشد؛ زیرا ناشناخته ماندن نویسندگانی که از شیوه و سبکی نو در روایت داستانهایشان بهره بردهاند مطالعات ادبی را محدود میکند و علاقمندان را از توجه به ادبیات معاصر باز میدارد. در این مجال، سه اثر داستانی نجدی را با نامهای یوزپلنگانی که با من دویدهاند، دوباره از همان خیابانها، و داستانهای ناتمام بررسی میکنیم. بیژن نجدی با بهکارگیری زبان شاعرانه و با دایرهای گسترده و بسیار سنجیده و همچنین با رعایت توازن عناصر داستان به زبان شعر نزدیک شده است. از اینرو داستانهایش را میتوان داستان شاعرانه نامید. پیش از نجدی کسان دیگر در زمینه درآمیختن شعر و داستان تلاش کردهاند، اما هیچیک نتوانستند موفقیت نجدی را به دست آورند. نخست به عوامل پدیدآورنده سبک ادبی، چگونگی بیان در روایت داستان و عوامل شاعرانگی و آشناییزدایی پرداخته میشود و سپس میکوشیم آن عوامل را در داستانهای نجدی بیابیم و با ذکر نمونههایی بازشناسیم. فرض در این نوشتار بهرهگیری نویسنده از اصول زبانی، بلاغی و شاعرانگی است. سعی شده است با مطالعه دقیق آثار، تحلیل جزئیات آن و تطبیق داستانهای نویسنده با اصول زبانی، بلاغی و ساختاری این موضوع اثبات شود.
زبان مجموعه ای قراردادی از سمبل های صوتی است و چیزی نیست که به طریقی ناگهانی به وجود آمده باشد. تکامل زبان با تکامل خود انسان همگام بوده و تحقیق در پیدایش آن با تحقیق در زندگی انسان توام است. بسیاری براین باورند که همه زبانها از یک زبان اصلی منشعب گردیده و به تدریج شباهت خود را به زبان مادری از دست داده است. همه کسانی که با زبان یا آموزش آن سروکار دارند به احتمال زیاد این داستان کتاب مقدس را شنیده اند که: وقتی تمامی ساکنین کره زمین از یک زبان واحد چند کلمه ای استفاده می کردند انسانها در یک دشت بزرگ گرد هم آمدند و گفتند: بیایید برای خود شهر و برجی به بلندای آسمان بسازیم، و بدین ترتیب برای خود نامی باقی گذاریم. آنگاه خداوند به شهر و برج آنها درآمد و گفت"اگر انسان با داشتن یک زبان واحد بتوان برای اولین بار این چنین کار خطیری را انجام دهد بی شک بعدها نیز می تواند هر تصمیم دیگری را نیز عملی نماید. از این رو زبانشان را در هم و برهم می کنم تا قادر به درک گفتار یکدیگر نباشند".و آنگاه خداوند آنها را به سراسر کره خاکی پراکند تا بدین ترتیب آنها از ساختن شهر خویش صرفنظرکنند. این برج را برج بابل نامیدند. زیرا خداوند زبان آنها را درهم و برهم کرده بود...
این کتاب دربرگیرنده هفت مقاله به این ترتیب است: پیرامون زبان و زبانشناسی؛ فارسی، زبانی عقیم؟؛ جمله، واحد ترجمه؛ روانشناسی زبان؛ اهمیت استنباط در درک زبان؛ ادراک گفتار؛ و مقایسه مقولات اسم در زبان فارسی و انگلیسی. هر یک از مقالات واحد مستقلی است که میتوان بدون توجه به مقاله قبل و بعد از آن مطالعه شود؛ ولی در تنظیم آنها سعی شده است مباحث کلیتر و زودتر مطرح شود و مقالاتی که به نحوی با هم مرتبط هستند، کنار هم قرار گیرند. این مقالهها جنبه فنی زبانشناسی ندارند؛ ولی در نوشتن آنها خواننده غیرزبانشناس ولی علاقمند به مباحث زبان و زبانشناسی مورد نظر بوده است.
در اين مختصر هدف اين است كه ضمن ارائه عوامل ايجادكننده سبك هنري، سبك خاص بيژن نجدي، نويسنده معاصر، را بشناسيم. محدوده كار، 3 كتاب داستاني او را با نامهاي يوزپلنگاني كه با من دويدهاند، دوباره از همان خيابانها و داستانهاي ناتمام در بر خواهد گرفت. در فصل اول، با نگاهي به سبكشناسي به روشهاي آشناييزدايي ميپردازيم، سپس عوامل آن را در داستانهاي نجدي و با ذكر نمونه بررسي خواهيم كرد و در فصل دوم پس از معرفي عناصر داستان ساز، جايگاه اين عناصر را در آثار نويسنده كاويده، تا به اين ترتيب سبك خاص او معرفي شود. اين جستار، معرفي نويسندهاي است كه با توجه به فرم و محتواي ارزشمند آثارش، استعداد كم نظيري در ادبيات داستاني داشته و به دليل مرگ زود هنگام، امكان كمتري براي طرح آثارش يافته است. با اين مطالعه سبكشناسانه، شايد بتوان راهي براي خوانش بهتر و دقيقتر ساير داستانهاي نويسندگان امروز ايران يافت؛ زيرا ناشناخته ماندن نويسندگاني كه از شيوه و سبكي نو در روايت داستانهايشان بهره بردهاند، مطالعات ادبي را محدود كرده، علاقهمندان را از توجه به ادبيات معاصر بازميدارد.
امیرخسروی دهلوی (725-651 هـ ق) از شاعرانی است که حافظ در مطالعات ادبی و شعری خود به آن توجه کرده است؛ ردپای شعر او را در غزلهای حافظ میتوان یافت. تأثیر غزل امیرخسرو در شعر حافظ، بسیار مورد پژوهش واقع شده، ولی از تأثیر خسمه امیرخسرو غفلت شده است. در این مقاله ابیاتی از هشتبهشت که از نظر مضمون، ترکیب و مفردات خاص سلف شعر حافظ است، با ابیاتی از حافظ، که تأثیرگرفته از آنهاست مقابله شده است.