ادبيات تطبيقي از مهمترين گونههاي ادبي است که ما را در يافتن وجوه مشترک انديشههاي بزرگان جهان ـ که از نظر زماني و مکاني از يکديگر فاصله دارند ـ ياري ميرساند و به نقاط وحدت انديشه بشري پي ميبرد که چگونه انديشهاي در نقطهاي از جهان توسط انديشمندي، اديبي و يا شاعري مطرح ميشود و در نقطه ديگر همان انديشه به گونهاي ديگر مجال بروز مييابد. مقاله حاضر نگاهي است تطبيقي به شعر، انديشه، زمينه و زمانه دو شاعر بلندآوازه از دو فرهنگ و تمدن متفاوت: تي. اس. اليوت (1888-1965م) انگليسي و احمد شاملو (1305-1379ش) ايراني. زمانه زندگي اين دو شاعر از ديدگاههاي مختلف سياسي، اجتماعي و فرهنگي همسانيهايي داشته که در نهايت، به توليد آثار و انديشههاي مشابهي منجر شده است. شاملو در ايران به عنوان شاعري اجتماعي شناخته شده که مانند اليوت در برههاي حساس و پرآشوب زيسته است. اليوت تحت تاثير جنگ جهاني و دوران مدرنيسم بوده و شاعر ايراني هم کودتاي 28 مرداد و جنگ جهاني دوم و دوران گذار از جامعه سنتي به مدرن را تجربه کرده است. در اين مقاله، ابتدا مختصري درباره واژه مدرن و مدرنيته در اروپا و ايران بحث ميشود، سپس با بهرهگيري از شيوه نقد تطبيقي و با تکيه بر مولفههاي مدرنيته و مدرنيسم ادبي، بين مضامين مشترک در آثار اليوت و شاملو مقايسهاي صورت ميگيرد. هماننديهاي زيادي بين شاملو و اليوت براي مطالعه تطبيقي ميتوان يافت و با توجه به همسانيهاي فراوان ذهني و زباني بين دو شاعر و با عنايت به هماننديهاي بسيار در تجربههاي زيسته مشترک بين ايشان، ميتوان نتيجه گرفت شرايط زيستي مشابه همواره ميتواند آثار ادبي همگوني پديد آورد.
کسانی که در ادب فارسی از روی صدق و تانی و نه از سر هوی و تمنی، تاملی مستمر و بی وقفه به منظور کشف اصول و موازین حاکم بر ادب و فرهنگ ایران داشته اند، نیک می دانند که از جمله مظاهر توانایی شگفت آور سخن سرایان بزرگ و افسونگر فارسی زبان، آنست که با قدرت استفاده از قانون تجرید و تعمیم ذهن خلاق و آفرینشگر خویش، بخوبی توانسته اند با رویت مناظر در صحنه حیات و اندیشه در کار روزگار و ژرفکاوی در پدیده های گیتی و ترکیب آن ها با یادها و خاطره ها و خوانده ها و شنیده ها و در یک کلام دانسته ها آمیزه ای از عبرت و حکمت پرداخته و با عرضه دستاوردهای تامل و تجربه در قالب سخنان منظوم و منثور خوانندگان آثار خویش را از چشمه سار زلال ذوق سلیم خود سیراب ساخته و قریحه جمال پرست آن ها را نوازش داده، آدمیان را از زادگان طبع جویای کمال خویش برخوردار و کامیاب گردانند...
فرهنگ و تمدن ایران چون خورشیدی تابان پرتو خرد اهورایی خود را در طول هزارههای متمادی، از زمانی که دنیا اولین گامهای خود را در راه زندگی اجتماعی برمیداشت و هنوز در تاریکی جهل و بیقانونی دستوپا میزد، سخاوتمندانه بر سراسر جهان گسترانیده است. این کتاب دربردارنده اهمیت و ارزش زبان و ادب فارسی است و شامل این مطالب میباشد: ادب و ادبیات، آشنایی با فرهنگ و تمدن ایران، فلسفه ایران باستان و زرتشت، زبان فارسی، فردوسی و شاهنامه، علم و تمدن در ایران باستان، و نقش ایرانیان در بنیانگذاری تمدن بزرگ اسلامی.
«نظریه عام کلیشهها» یکی از نگاههای صورتگرایانه قرن بیستم به ادبیات عامیانه است که به تأثیر از مطالعات عامیانه، عبارتشناسی و واژگانشناسی صورت گرفت. جی. ال. پرمیاکوف زبانشناس و نویسنده روسی، با نوشتن کتاب از مثل تا قصههای عامیانه (1968) چارچوب نظری این نظریه را بنیان نهاد و با بررسی عناصر بازتولیدی زبان از قبیل ضرب المثلها، چیستان، کنایات، قصهها، و هرگونه عبارت قالبی و فرمولوار زبان در تقابل با متون تولیدی و خلاق زبان، نظریه عام کلیشهها را معرفی کرد. پرمیاکوف و برخی همنظران وی برخلاف گروهی که عقیده داشتند در آفرینشهای ادبی باید از عناصر کلیشهای زبان پرهیز شود و چندان نظر مساعدی بهاینگونه عبارات نداشتند، کوشیدند علت وجودی کلیشهها و فواید ساختار آن را توجیه کنند. و نشان دهند که کلیشهها صرفاً عباراتی دستدوم، کهنه و پیشپا افتاده نیستند. پرمیاکوف از دیدگاه زبانشناسی، نظریه عام کلیشهها را ارائه میکند و حدود طرح کلی نظریهاش از ضربالمثلها (کوچکترین واحد ادبیات عامیانه) تا افسانهها (بزرگترین واحد ادبیات عامیانه) را شامل میشود و بیشتر به دنبال تحلیل ساختاری واحدهای ادبیات عامیانه است. با استناد به عنوان فرعی این کتاب: یادداشتهایی درباره نظریه عام کلیشهها میتوان ادعا کرد که این نظریه هنوز کامل نیست و پرمیاکوف بیشتر درپی طرح مقدماتی این نظریه بودهاست. هدف ما از نگارش این مقاله، معرفی این نظریه و جایگاه آن در نقد ادبی است و برای این منظور، تلقی زبانشناسان و صورتگرایان را در مورد کلیشهها و نظریه عام کلیشهها در حوزه ادبیات عامیانه جست وجو کردهایم.
صادق هدایت نویسنده و متفکر برجسته در حوزه ادبیات است. از جمله دغدغههای وی توجه به انسان، خودشناسی، مبارزه با جهل و خرافات و به طور کلی واژگونکردن و شناساندن فرهنگی با ارزشهای نو است. فردریک نیچه فیلسوف و متفکر آلمانی نیز تأثیرگذارترین فیلسوف قرن در حوزه فرهنگ و توجه به انسان و دستاوردهای آن است. نقطه مشترک فکری هر دو اندیشمند، ساخت فرهنگی نو با پایهریزی اصول جدید است. سعی نگارندگان در این مقاله بر آن است که بر اساس اصول مطالعات تطبیقی، مبانی فلسفی اخلاق در آثار هدایت را با توجه به فلسفه اخلاق نیچه بررسی نمایند.