در اين پژوهش، اسطوره حيات جاويد و مردن پيش از مرگ جسماني، به عنوان يكي از آمال و آرزوهاي بشري با استناد به اساطير برخي از ملل و ادياني كه به اين انديشه اهتمام ميورزند، مطرح شده است. در مقاله حاضر، مرگآييني و نوزايي و رسيدن يه حيات جاودان در متون ارزشمند ادب فارسي، شاهنامه فردوسي، خمسه نظامي و منطق الطير عطار بررسي شده و شواهد مختلفي از اين آثار با روشي تطبيقي و استناد به مدارك فوق الذكر به دست داده شده است. همچنين نمادهاي تصويري مردن پيش از مرگ جسماني مانند مرگ حيات دوباره عناصري چون خورشيد، ماه، ققنوس و … مورد نظر قرار گرفته است.
کهن الگو، صورت ازلی، صورت مثالی و بهبیان یونگ، «آرکی تایپ»، عبارت از طرح کلی آن دسته از رفتارهای بشری است که در ناخودآگاهی جمعی ریشه دارند. از مهمترین کهن الگوهایی که یونگ،آنها را بررسی کرده است، میتوان آنیما (مادینه روان مرد)، آنیموس (نرینه روان زن)، پرسونا (نقاب اجتماعی فرد)، سایه و خود را نام برد. هدف اصلی از نوشتار حاضر، بررسی نمود آنیما در ذهن وزبان شاعر و اندیشمند معاصر عرب، خلیل حاوی است؛ زیرا واکاوی سرودههای این شاعر، به ویژه دو مجموعه نهرالرماد و بیادرالجوع او، حضور آنیما را در ذهن سراینده و نمود آشکار و ماندگار آن را درزبان سروده هایش آشکار می کند.
تصاویر کهنالگویی میراث ناخودآگاه فردی و جمعی انسان در طول تاریخ است که در ادبیات از طریق ذهن خلاق و حساس هنرمندان به فعلیت میرسد. این مقاله بر آن است که رمان جایی دیگر اثر گلی ترقی را برمبنای نظریات یونگ بررسی کند. در این پژوهش، کهنالگوهای خود، آنیما و آنیموس، سفر، پیر خردمند، نقاب، سایه و سرانجام فرایند فردیت و تولد دوباره در داستان تحلیل میشود و مشخص میگردد که پیرنگ و نقش شخصیتهای داستان بر پایه نظریات یونگ قابل بررسی است. «جایی دیگر» خود کهنالگوی دیگری است که ترقی داستان را با آن روایت میکند و کهنالگوی مهم رمان محسوب میشود، به این معنا که جای دیگری در روان انسان است که شخص باید طی فرایندی درونی از طریق تولد دوباره به آن دست یابد.
در اين مقاله بر مبناي نقد اسطورهاي به تئوري تناسخ گياهي در شعر شاعران معاصر همچون سهراب سپهري و احمد شاملو پرداختهايم و جلوههاي قداست گياهان در پرتو استحاله روحاني و معنوي باز نموده شده است. همچنين نگرش اساطيري و شاعرانه سپهري و شاملو در اين بعد، با ارايه شواهد شعري ايشان تبيين شده است. هدف از اين پژوهش آن است که نشان دهيم آموزههاي عرفاني و معنوي در قالب يک ارتباط تثليثي متشکل از تئوري چرخه زايش، زنده بيني و آنيميسم گياهي و انگارههاي انساني، نباتات جهت بيداري و آگاهي انسان و رسيدن به شناخت واقعي در تفکر برخي از شاعران بزرگ به صورت خودآگاه يا ناخودآگاه نمودار شده است.
بينش دوگانهپرستي يا دوآليسم، نمودار جدال مستمر ميان قواي دوگانه در طبيعت است. در پرتو اين نمايش آييني، همواره نيكي، روشني، زندگي، فرشته و ... بر بدي، تاريكي، مرگ، ديو و ... پيروز ميشود. اما بر مبناي عصيان و نوانديشي در شعر معاصر خصوصا در انديشه سپهري تاريكي، مرگ، شب، مرداب، لجن و ... مقولاتي قابل ستايش هستند و همواره روشني از دل تاريكي بر ميآيد و مرگ پايان حقيقت تصور نميشود. در اين مقاله اين نازنين بيني و بينش عارفانه كه تا اندازهاي مطابق با تفكرات بودايي است در هشت كتاب سپهري مورد بررسي و پژوهش قرار گرفته است.