داستان بوفکور برخلاف داستان رئالیستی فاقد تسلسل زمان و حادثه است. داستان از دو بخش تشکیل شده که دارای یک «شباهت دور و نزدیک» به یکدیگرند، یعنی دو بخش داستان مانند عناصر ساختاری آن (شخصیتها، فضا، زمان و ماجرا) یکدیگر را تکرار و بیان میکنند. زمان خواندن داستان همان حالتی در خواننده ایجاد میشود که راوی نسبت به شخصیتها، مکان و حوادث حس میکند: آشنائی و غریبگی، نزدیکی و دوری. به جای آنکه هر حادثه نتیجه منطقی حادثه قبل باشد، هر حادثه ـ یا بهتر بگویم یک حادثه که دیگر حوادث را در خود انباشت کرده ـ بارها و بارها تکرار میشود.
صادق هدایت روز ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ دو سال پیش از جنبش مشروطه ایران، در تهران خیابان کوشک بهدنیا آمد. پدربزرگش رضاقلیخان هدایت از رجال دوره ناصری و پدرش رضاقلی اعتضادالملک، رئیس مدرسه نظام بود و مادرش زیورالملک، دختر مخبرالسلطنه. دایی صادق، نصرالملک هدایت در دوران پهلوی ۱۴ بار وزیر و سناتور شد. زیورالملک، فردی تحصیلکرده بود و تمام روزنامههایی آن دوران را میخواند و مانند اکثر خانواده هدایت وابسته به فرهنگ دوره قاجار بود و از دوران پهلوی دل خوشی نداشت.صادق در ششسالگی به دبستان علمیه فرستاده شد و با پایان تحصیلات ابتدایی به مدرسه دارالفنون رفت. هدایت در ۱۵سالگی چشمدرد سختی گرفت و مجبور شد برای بهبود، شش ماه خواندن و نوشتن را کنار بگذارد. این بیماری، او را یک سال از همشاگردیهایش عقب انداخت. در سال بعد، ۱۲۹۸ شمسی هدایت را به مدرسه سنلویی فرستادند. در آنجا درسها را هم به فارسی و هم به فرانسوی تدریس میکردند. هدایت در سال ۱۳۰۴ از سنلویی فارغالتحصیل شد. صادق هدایت نوشتن را از همان دوران مدرسه آغاز کرد و در آن زمان دو جزوه «رباعیات خیام» و «انسان و حیوان» را منتشر کرد؛ رباعیات خیام را در ۱۸سالگی بهسال ۱۳۰۲ و رساله «انسان و حیوان» را که پیشنویسی شد برای اثری درباره فواید گیاهخواری، پنج سال بعد در اروپا. هدایت نخستین داستانش را در اواخر سال ۱۹۲۹ م (۱۳۰۹ ش) در پاریس نوشت و عنوان «زندهبهگور» را بر آن گذاشت. او در سال ۱۹۳۱ م (۱۳۱۰ ش) داستان «سایه مغول» را در مجموعه «انیران» و یک سال بعد ۱۳۱۱ ش مجموعه «سه قطره خون» شامل ۱۱ داستان را انتشار داد. سال ۱۹۳۳ م (۱۳۱۲ ش) داستان «علویهخانم» را که سرشار از توصیفها و محاورههای محلی و معمولی است، چاپ کرد. هدایت علاوه بر داستان نویسی، پژوهش نیز می کرد و کاوش هایش در فولکور فارسی شهرتی همسنگ داستان هایش برایش به ارمغان آورد. احاطه اش بر ادبیات کلاسیک فارسی نیز از جمله در پژوهش هایش درباره خیام و نقد های ادبی اش نیک پیداست.
پیدایش، رشد، اعتلا و زوال جنبش های سیاسی و اجتماعی معاصر ایران در کنار تحولات و رخدادهای متعدد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، جابجایی قدرت ها و نخبگان حکومتی و تغییرات گسترده در عرصه اجتماعی و سیاسی تاریخ معاصر ایران، به دلیل اهمیت و تأثیرات شگرف و متنوع آن، سبب گشته است تا از سوی پژوهشگران، مورخان و تحلیل گران حوادث اجتماعی و نخبگان سیاسی مورد تجزیه و تحلیل و نقادی و تقریر و تبیین قرار گیرد. تنوع و کثرت نگاه ها و اختلافات در نگاشته های تاریخی این دوره باعث پیچیدگی و سختی فهم و درک درست محققان و اندیشه گران این عرصه در تشخیص سره از ناسره و کشف درست حقایق تاریخی گردیده است. تاريخ نگاري و نوع نگاه مورخان به پديده هاي تاريخي از منظر ملي گرايي و شرح و بسط اين رويدادها و حوادث گذشته و حال بر آن اساس، مقوله اي است که در کنار ساير رويکردهاي اين جريان از جمله نمودهاي ادبي، جلوه ويژه و متفاوتي از نوع رسمي و مرسوم خود در جامعه ايراني داشته است. بررسي تاثيرات اين جريان فکري و فرهنگي در حوزه فرهنگ، خاصه تاثيراتي که تاريخ نگاري و تاريخ نگاران از آن گرفتند و تبعات و پيامدهاي آن در ساير بخش هاي اين حوزه، در تاريخ معاصر ايران، موضوع دامنه دار و چالش برانگيزي بوده که کم تر به حد کفايت مورد پژوهش و توجه محققان واقع شده است. پژوهش حاضر به بررسي ويژگي هاي اين جريان در تاريخ نگاري معاصر ايران مي پردازد و تاثيرات و تاثرات حاصل از رويکرد متفاوت اين تاريخ نگاري و مورخان و مولفان آن را از حيث شيوه هاي متفاوت نگرشي و نگارشي پي مي گيرد.
برخی داستانها گویی که با مخاطب خود سر شوخی دارند و برخی مخاطبان را وا میدارند تا مدام بپرسند ماجرا چیست، نویسنده چه میخواهد بگوید، آیا قصد شوخی و بازی دارد؟ اگر پاسخ دهیم بله، نویسنده قصد بازی دارد به برخی بر میخورد، فکر میکنند داستان جدی نیست، فکر میکنند که به بازی گرفته شدهاند و تنها معدودی امتیاز و افتخار به بازی گرفته شدن را میدانند و اصولا اینکه چقدر بازی جدی است.
حرف من در این نوشته از چهره شعری فرخزاد فراتر نمیرود؛ چهرهای که نخستین منظومه تا آخرین شعرها در عین حفظ هویتی استوار، پیوسته در حال رشد و دگرگونی است. به همه مراحل تکوین چهره شعری فرخزاد هم نمیپردازم. «من» مورد نظرم آن است که نخست در تولدی دیگر رخ مینماید و سپس شبی در نیلبک چوبین آن پری غمگین میمیرد تا صبح روزی دیگر در «ایمان بیاوریم ...» و دیگر شعرهایش متولد میشود.