رويين تني اسفنديار پاکدين و رواجدهنده دينمزدايي که بنابر ادبيات ايران باستان و متنهاي پهلوي و شواهد ذکر شده در وجر کرد ديني و سپس تاکيد بر آن در زند ونديداد، به همت و دعاي اشو زرتشت و تقديم ناري مقدس به او صورت پذيرفته، داراي ريشهاي بنيادين در فرهنگ ايران باستان بوده و زيربناي آن بر اساس منطق باورپذيري ديني و انديشههاي مزديسنايي استوار است، در هيچ يک از متون اوستايي و پهلوي زردشتي کمترين نشاني ازآسيبپذيري چشم اسفنديار وجود ندارد. رويين تني اسفنديار نيز در شاهنامه علي رغم آن که افسانه تيرگز و چشم اسفنديار از جلوه خاصي برخوردار است مورد ترديد است. ميتوان احتمال داد «داستان آسيبپذيري چشم اسفنديار» از طريق راويان و ناقلان سنتهاي شفاهي کهن ماوراءالنهر و خراسان بزرگ و سيستان که محل پرورش داستانهاي اساطيري و حماسي بود، رواج پيدا کرد و سپس به تدريج با تغيير و تحولات گوناگوني به صورت يک روايت حماسي مدون که مجزا و مستقل از خداي نامه بود، انعکاس يافت و ماخذي مورد وثوق و قابل استفاده براي نويسندگان شاهنامههاي منثور شد. اين داستان منفرد به شاهنامه ابومنصوري و سپس از آن طريق و يا به صورت جداگانه در کنار ساير مآخذ فردوسي به شاهنامه راه يافت.
ویژگی اصلی این پژوهش، کنکاش باستانشناسانه و روانشناسانه دربارهی شخصیتها و فضای اجتماعی و سیاسی داستانهای "شاهنامه" است. به باور نگارنده: "شاهنامه دارای دو بخش است که به طور کامل با هم تفاوت دارند. ویژگیهای ساختی، زبان شناسی، جهانبینی و مانند اینها در هر دو بخش چنان ناهماهنگ و ناهمخوانند که میتوان گفت دارای دو اندیشه، دو استعداد، و دو پسند جداگانه و نایکدستاند. برای نمونه در یک بخش سستی و ناپایداری جهان، بنیان جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی نویسنده را میسازد؛ ..... بر این اساس میتوان شاهنامه را بر دو بخش جداگانه بخشبندی کرد بخش نخست از آغاز شاهنامه تا پایان شاهنشاهی (= امپراتوری) کیخسرو به همراه داستان رستم و اسفندیار است که شاهنامهی اصلی نامیده میشود و بخش دوم از آغاز پادشاهی لهراسب تا پایان شاهنامه (بدون داستان رستم و اسفندیار) است که آن را شاهنامه افزوده نام نهادهایم. شاهنامهی افزوده نوشتهی فردوسی است؛ اما شاهنامهی اصلی نویسندهی دیگری دارد که باید برای یافتن نامش در تاریخ و تاریخ ادبیات کاوش کرد. کتابی که پیش رو دارید کوشیده تا این نظر را که کل شاهنامه نوشتهی یک تن نیست به اثبات برساند".
در «فرهنگ پهلوی» واژههای آرامی که ازوارش یا هزوارش خوانده میشود، به واژههای ایرانی یا پارسی میانک گردانیده شده است. این واژهها دستهبندی شده و در هر باب یک رشته واژه که با هم پیوستگی دارد، یاد گردیده است؛ در یکم: نامهای خدا و مینویان؛ در دوم: گیتی و آنچه از آن است چون خاک و شهر و خانه؛ در سوم: در آب و رود و زره و جوی و جز اینها؛ در چهارم: در دانهها و میوهها؛ در پنجم: در خورشها و آشامها. نام نویسنده این فرهنگ به دست نیامده است؛ اما بیگمان فرهنگی است از روزگار ساسانیان.
زبان فارسی دنباله فارسی میانه و آن دنباله فارسی باستان است. ایرانی باستان با هندی باستان شاخهای از زبانهای هندی و اروپایی را شکل میدهد. این کتاب با همه حجم کم آن، کوشش میکند تا ضروریترین مطالب را به خواننده علاقمند به تاریخ و تمدن باستانی ایران منتقل کند.
در این کتاب علم «ریشهشناسی» که در زبان فرانسوی بدان «اتیمولوژی» میگویند، شرح شده است. ریشهشناسی علمی است که به کمک آن «فرهنگ تاریخی» نوشته میشود. فرهنگ تاریخی فرهنگی است که در آن تاریخ یک واژه، هم از نظر لفظ و هم از نظر معنی ثبت میگردد. این نوشتار دو بخش دارد؛ در بخش نخست ریشهشناسی و مسائل مربوط به آن بررسی شده و در بخش دوم چند واژه از نظر ریشهشناسی بررسی شدهاند. واژههایی برای بررسی برگزیده شدهاند که نشان میدهند واژگان فارسی دری از چه واژههایی و با چه دگرگونیهایی از نظر لفظ و معنی تشکیل شده است.