از پايان دهه هفتاد قرن بيستم ميلادي، ادبيات آلمان شاهد حضور فزاينده نويسندگان خارجي تبار آلمانينويسي است كه تجارب بينافرهنگي خود را پيرامون موضوعاتي محوري چون آوارگي، گسست، بيگانگي، بحرانهاي هويتي و تضادهاي فرهنگي و اجتماعي بازنمايي ميكنند. جستار حاضر به چگونگي طرح تضادها و مشكلات فرهنگي، اجتماعي و هويتي در متون منتخب «ادبيات مهاجرت» (Migrationsliteratur) در دو دهه پاياني قرن بيستم ميپردازد و نشان ميدهد كه تجربههاي بيگانگي، ناهمساني و ناهمزماني در اين متون، بازتابهاي بسيار متنوعي داشته و دستخوش دگرگونيهاي پرشتاب و چشمگيري بوده است. ادبياتي كه در آغاز با سوداي مبارزه عليه تبعيض و پيشداوري پا به ميدان گذاشته بود، در مدت زمان كوتاهي موفق شده است با طرح سوژههاي نو و تنوع شكلي و زباني از حاشيه گفتمانهاي فرهنگي به عمق نفوذ كند و جايگاه ويژه خود را در ادبيات معاصر آلمان بيابد.
رضا علي ديوان بيگي ؛ وكیل مجلس، سناتور، استاندار، در 1272 متولد شد. بعد از انجام تحصیلات مقدماتى وارد مدرسهى سیاسى گردید و دورهى آن مدرسه را پایان داد و به استخدام در وزارت امور خارجه درآمد. در جنگ جهانى اول كه عدهاى از ایرانیان مهاجرت كردند و دولت موقت تشكیل دادند، دیوانبیگى هم جزو آنها بود. چندى در كرمانشاه و حلب و موصل و استانبول به سر برد، مدتى هم در قفقاز اقامت گزید. پس از مراجعت به ایران، مجددا وارد وزارت امور خارجه شد و به ریاست اداره رسید. بعد از كودتاى 1299 به داور پیوست و عضو حزب رادیكال گردید و خود را كاندیداى نمایندگى مجلس نمود. در دورهى پنجم با كمك داور و تیمورتاش، از بلوچستان وكیل مجلس شد و به انقراض قاجاریه راى داد. در مجلس موسسان نیز عضویت پیدا كرد. در ادوار ششم و هفتم نیز نمایندهى مجلس بود تا به پیشنهاد تیمورتاش و حمایت داور، حكمران گیلان گردید. چند سالى حاكم آنجا بود، بعد به حكومت مازندران منصوب شد، بعد حكمران خوزستان شد. بعد از سال 1320 استاندار گیلان و سپس استاندار خوزستان گردید. در انتخابات دور اول مجلس سنا از خوزستان سناتور شد. در دورهى دوم سنا همچنان سناتور بود. وى مردى باسواد و نویسنده و حراف بود. در مجلس سنا از لوایح دولت تنقید مىكرد و از طرف مجلس سنا عضو كمیسیون خلع ید به شدت مخالفت كرد. همچنین جزو مخالفین قرارداد نفت با كنسرسیوم بود. مجموعه نطقهاى وى در مورد نفت چندین بار به صورت كتاب، چاپ و منتشر گردید. از سال 1336 كه مجلس سنا وضع دیگرى پیدا كرد، او را سناتور نكردند. وى در ایام بازنشستگى، به تحریر خاطرات خود پرداخت. مقالات متعدد و مستندى در مورد قرارداد 1919 و وثوقالدوله در سالنامهى دنیا انتشار داد كه حاوى نكات ارزندهاى بود. كتابى به نام سفر مهاجرت تنظیم و انتشار داد كه در نوع خود حائز اهمیت است. وی سفر گروهی از آزادی خواهان به بغداد و عثمانی و تشکیل دولت موقت شرکت داشت. وی با تیزبینی خاصی به تحلیل وقایع عثمانی پرداخته و ریشه های تفکر پان ترکیسم دولتمردان عثمانی و بهانههایی را که آنان برای اعمال وحشیانه و خشونت بار خویش میآورند مورد بررسی قرار داده است. او در یادداشت های دوران زندگی سیاسی خود دربارۀ ترک های جوان می نویسد: «آن موقع امور ترکیه در دست فرقۀ ترک اجاقی یا به عبارت دیگر ترک های جوان می بود. رهبری این فرقه تندرو را طلعت پاشا و انور پاشا به عهده داشتند. یکی به اصطلاح روز وزیر اعظم بود،یعنی نخست وزیر و دیگری وزیر جنگ و هر دو فرمانروای مطلق. اینها شش سال قبل از شروع جنگ جهانی اول به اتفاق جمال پاشا، انقلاب راه انداختند. سلطان عبدالحمید مستبد را وادار به صدور فرمان مشروطیت نمودند. بعد او را کنار گذاشتند، سلطان محمد درویش و گوشه گیر را خلیفه کردند و خود حکومت را در دست گرفته برای انجام اصلاحات داخلی اتصالاً از دولت امپراتوری آلمان کمک مالی و فنی دریافت نمودند. آن قدر که بر اثر نفوذ مستشاران آلمانی عاقبت دولت عثمانی مجبور شد به طرف داری از دولت آلمان با روس و انگلیس بجنگد. مرام فرقه ترک اجاقی از این قرار بود: اول: حفظ مملکت پهناور عثمانی در مقابل تحریکات دول استعمار طلب اروپایی دوم: اجرای پان ترکیسم یعنی احیاء و اشاعۀ فرهنگ ترکی در مناطق ترک زبان و سرانجام انضمام آن مناطق به امپراتوری عثمانی سوم: گسترش نفوذ خلیفۀ عثمانی در ممالک اسلامی که به این ترتیب عثمانی به اوج قدرت برسد». دیوان بیگی، که خود شاهد تبعید ارمنیان و وضع غم انگیز آنان بوده است، گوشهای از ماجرای تبعید را نیز شرح میدهد و میگوید: «اکنون می دانیم که این تبعیدها پایان و مقصدی ندارد بلکه هدف این بود که قربانیان در جریان این آوارگی ها زیر پوشش تبعید نابود شوند. در آن سفر چیزی که مایۀ تأسف و تحیر گردید جریان کوچ چند صد هزار خانواده نگون بخت ارمنی که پس از وقوع قتل و غارت ارامنه در ولایت وان جدا شده بودند و اکثراً پیر زن و زن و بچه پا برهنه و گرسنه بودند که سربازان ترک آنها را در زیر آفتاب سوزان پای پیاده در بیابان ها می گرداندند». یادداشت های دیوان بیگی هنگام ورود به بادکوبه، در عین حال که بیان گر خشونت های عثمانی در قبال ارمنیان است، نشان می دهد که کارپردازان حکومت چگونه از این دستاویز، یعنی ادعای خیانت ارمنیان به امپراتوری عثمانی، به بهترین وجه بهره برداری می کردند. «در اواخر تابستان قشون ترک موفق گردید بادکوبه را بگیرد. من، بیست و چهار ساعت بعد، شبانه با یک قطار سرباز بر عازم آن شهر شدم ... صبح آن شب آفتاب تازه طلوع کرده بود که از ایستگاه راه آهن بادکوبه با کمک دژبانان ترک، یک درشکه مرا به قنسولخانه ایران رساند.شهر خالی از جمعیت به نظر می آمد.در بعضی نقاط تعفن اجساد ارمنیان کفن و دفن نشده هوا را مسموم نموده بود». دیوان بیگی، که خود از شقاوت عثمانیها نسبت به ارمنیان متأثر شده بود، در ملاقات با رئیس ستاد لشکریان عثمانی به این جنایات اعتراض میکند. شرح این ماجرا در جلد اول یادداشتهای دوران زندگی وی چنین آمده است: « هنوز در گوشه و کنار شرح کشتن ارمنیها با شقاوت و قساوت ادامه دارد تروریست های محلۀ کارگران نفت (چونی گورود)، که آنها را قورشچی مینامند، اطفال بی گناه ارمنی را کت بسته ردیف به زانو می نشاندند و شرط میبستند که هرکس بتواند با یک ضربه قمه سر از تن آن فلک زدهها جدا کند هزار منات، یعنی یک تومان، جایزه میگیرد»
برای ایرانیان از روزنه چشم بیگانگان به جهان نگریستن ره رستگاری نیست و از دیدگاه آنان به ایران نگریستن مایه شرمساری است!» و بر پایهی همین باور، همهی یافتهها و گفتههای غربیان دربارهی تاریخ این سرزمین اهورایی را به کناری میگذارد و خود میکوشد بر پایهی «گفتارهای ایرانی» و در بالای همه شاهنامه و اوستا به ردیابی زمانهای تاریک این تاریخ بپردازد. این گونه است که در پیشگفتار چاپ سوم با سربلندی مینویسد: «خوشبختانه در این زمان بیست و شش ساله بسا از تیرگیهی سرگذشت نیکان ما که با آشوب و ویرانی و سوختار و کشتار دیگران پدید آمده بود، روشن شد، از آنمیان، پیدا شدن ۵۴ کوزه آب کردن مس ششهزار ساله در اریسمان کاشان که تاریخ درست آغاز هنگام فریدون را براست داشت، و روشن کرد… و نیز پیدا شدن یک گلنوشته در هلیل رود بلوچستان که پانسد سال پیشتر از کهنترین نوشتههای نگارهای سومر پدیدار شده بود و پدیدائی نوشتن و دبیری را در ایران نشان داد… و پیدا شدن «کوس» پایتخت آریائیان پس از ستم بابلیان نزدیک شهر آمل… این گونه است که جنیدی میکوشد بر پایهی گفتارهای کهن ایرانی و از میان نمادهای گوناگون نکتههای روشنگر تاریخی را بیابد و با یاریگرفتن از یافتههای زمینشناسی و باستانشناسی «تاریخ مدون» آریاییان را دریابد و بازنماید و چه بسا در این راه دشوار و پرسنگلاخ کامیابیهایی هم داشته است. نویسنده، پژوهش خود را با چگونگی آفرینش آغاز میکند و بررسیهایش را تا زمان مرگ فریدون و «جدائی کامل کشورهای آریائی» دنبال میکند. پس از جستارهای آغازین دربارهی آفرینش و بشر نخستین و پیدایی پادشاهی از دورهی فرواک (سخنگویی بشر) یاد میکند؛ سپس به بازیابی نماد اژدها میپردازد و آن را برابر با آتشفشان بر میشمرد. در دورهی هوشنگ خانهسازی، پیدایی آتش و قانون بررسیده میشود. در بخش دیگری از کتاب نویسنده تاریخ پیدایی سلاح و رامکردن اسب و دیوان و نویسندگی و خط و پیدایش دین را تا دورهی تهمورس میرساند. یافتههای تمدنی و پیشرفتهای فرهنگی آریاییان همچون سرشتن گل و سفالسازی و خانهسازی و پیدایی فلز و فلزکاری و دورهی مادرسالاری و… تا دورهی فریدون ردیابی میشود و سرانجام جدایی کشورهای آریایی در زمان فریدون به انجام میرسد. این پژوهش میتواند – و باید – بنیادگذار شاخهای نوین باشد از دانش شاهنامهپژوهی و ایرانشناسی تا از این راه زوایای گنگ و تاریک تاریخ ایران روشن شود.
در نيمه دوم قرن بيستم، تعدادي از انديشهورزان و نظريهپردازان حوزه ادبيات، تحت تأثير دستاوردهاي پربار هرمنوتيك فلسفي، ضرورت تكوين «هرمنوتيك ادبي» و يا «رويكرد هرمنوتيكي به متون ادبي» را طرح كرده و با نگرشها، انتظارات و پيشنهادهاي گوناگون پا به عرصه اين ميدان نهادهاند. بعضي از ايشان، چون پتر سوندي، نوع خاصي از هرمنوتيك را مدنظر دارند، كه توان آن را داشته باشد، نخست به بازخواني و ساماندهي پيشينه تاريخي نظريههاي تأويل ادبي بپردازد، و سپس در هماهنگي با مدرنترين روشهاي نقد ادبي و زبانشناختي، جوابگوي پرسشهاي بنياديني باشد كه ذهن منتقدان ادبي از ديرباز با آنها مشغول بوده است. بعضي ديگر، چون هانس روبرت يآوس و اومبرتو اكو، خود از پايهگذاران مكتبهاي ادبي محسوب ميشوند، و قصد دارند دامنه نقد ادبي را به مدد پرسشهاي جامع هرمنوتيكي گسترش دهند و با رجوع به مباني محوري اين مبحث، اعتبار تئوريها و انديشههاي خود را محك زنند. جستار حاضر به نقد و بررسي منتخبي از مهمترين رهيافتها و نظريههاي هرمنوتيك ادبي، مناسبات آن با ساير ديسيپلينهاي مشابه علوم انساني، و تلقيهاي مختلف از وظايف و كاركردهاي آن ميپردازد و سوالاتي نيز در مورد توان آشتيپذيري هرمنوتيك با روشهاي تأويل متن و نظريههاي نقد ادبي مطرح ميكند. توجه اساسي اين مقاله اما به ديدگاهها، راهكارها و معضلات ويژهاي معطوف است كه در تقاطع انديشههاي محوري تأويل ادبي و پرسشهاي هرمنوتيكي شكل ميگيرند.
هر چند قرار بود ادبيات پس از جنگ جهاني دوم نقشي ابزاري و تبليغاتي در بازسازي جامعه سوسياليستي بخش شرقي آلمان به عهده بگيرد و رسالت سياسي داشته باشد، اما سيطره ايدئولوژي مارکسيستي بر اين گستره در عمل چندان آسان نيفتاد. جستار حاضر به نقد سه اثر مهم ميپردازد که نقش برجستهاي در شکستن سدهاي ايدئولوژيک و گشايش فضاهاي خلاقانه ادبي داشتند و توانستند به مدد مضمونها و ساختارهاي ويژه خود، از گفتمان تکگوي حاکم فاصله بگيرند و با ادبيات جهان پيوندي ارگانيک برقرار کنند. اين آثار در سه دهه متفاوت نوشته شدهاند و درونمايههاي متفاوتي دارند، اما هر يک به ترفندي از تن دردادن به پيش نهادههاي رئاليسم سوسياليستي سر باز زدهاند. اين پژوهش نشانگر آن است که خردگرايي، شکگرايي، دروننگري و فردگرايي چنان در فرهنگ آلماني زبان ريشه دوانده بود که حتي نويسندگان متعهد به جهانبيني مارکسيستي حاضر نشدند، آموزههاي «رئاليسم سوسياليستي» را بيچون و چرا بپذيرند.