ماهیت علمي ادبيات، به عنوان تجلي شهودي و رواني آدمي، تاكنون به طور كامل مورد بررسي و تحليل قرار نگرفته است. اغلب نظريهپردازان ادبي نيز آن را از منظر زيباييشناختي و يا اخلاقي مورد توجهه قرار داده و گاهي نيز آن را در حد التذاذ نفساني پايين آوردهاند. در حالي كه ميان كاركردهاي غريزي ذهن و كاركردهاي ادبي و در پي آن ميان احساس و انديشه انسان با جهان هستي رابطه هماهنگ و تنگاتنگي وجود دارد كه از طريق تخیل ادبي اين شناخت و ارتباط برقرار ميگردد. جلوههاي بياني سخن ادبي نيزـ مانند نماد، استعاره، تمثيل، رويا و داستان و... ـ همگي صورتهاي مختلف معرفتي و انديشهزايي ادبيات به شمار ميآيند. در اين مقاله سعي شده تا ضمن بررسي آرا نظريهپردازان مهم ادبي جهان، مولفهها و مشخصههاي علمي و انديشهزايي ادبيات نيز مورد شناسايي و تبيين قرار گيرد.
اندیشیدن به نحوه خلقت انسان و جهان از سؤالهای بنیادین ذهن بشری است. انسانها از ایام قدیم تا به امروز همیشه به فکر پیدا کردن جوابی قانعکننده برای این سؤال بودهاند. در فلسفه یونانی و به تأسی از آن در فلسفه ایرانی، سعی شده که با تمایز بین وجود و ماهیت به این سؤال جواب داده شود. در فلسفه مشاء، اشراق و ملاصدرا به تبیین وجود و ماهیت پرداخته شده و هر کدام دیدگاههای خاص خودشان را در این مورد ارائه کردهاند. در عرفان ایرانی با تأثیرپذیری از فلسفه، هستیشناسی عرفانی ویژهای بنیان نهاده شده است که تا حدودی به عقاید فلسفی مشائیان، اشراقیان و حکمت متعالیه شبیه است. حکیم سنایی غزنوی در حدیقه، جابهجا، هنگام بحث کردن در مورد موضوعات مختلفی چون: آفرینش و خلقت عالم، عدم، وصف عقل و نفس کلی، صورت و ماده و ... مبانی فلسفی هستیشناختی خودش را بیـان کرده است. نظرهای وی گاهی با عقاید اهل مشاء، نوافلاطونیان و اخوانالصفا نزدیکی دارد. از همین جهت، میتوان گفت که در میان عارفان، لقب «حکیم» برای سنایی برازنده و درست است. این تحقیق، با بررسی نظرات هستیشناسی سنایی در حدیقه درصدد بازنمودن ابعاد فلسفی شخصیت او برآمده است.
مسأله کشف و شهود یکی از مسایلی است که عرفانهای تمام ملل حول آن میچرخند. بهطورکلی مکاشفات عرفانی در مثنوی معنوی را میتوان به دو دستهی کشفهای صوری و کشفهای معنوی تقسیم نمود و هر کدام از آنها نیز انواعی دارد. این مکاشفات صوری و معنوی در برخی جهات با نظریه و. ت. استیس (W. T. Stace) در مورد مکاشفات، قابل انطباق است. در این پژوهش نیز مکاشفات مثنوی معنوی بر حسب احوال آفاقی (صوری) و انفسی (معنوی) مورد بررسی قرار گرفته و سپس به تشریح ویژگیهای مشترک آنها از جمله عینیت، احساس ثقه، احساس شادی و ... پرداخته شده است. البته در برخی از این موارد استیس به خطا رفته و یا برخی از ویژگیهای مکاشفات اسلامی قابل تطبیق با نظریه او نیستند. علاوه بر این، ویژگیهای اختصاصی حالات آفاقی و انفسی بررسی شده است و در نهایت به این نتیجه رسیدهایم رسیدهرم که مکاشفات مثنوی علاوه بر مطابقت با برخی از الگوهای عرفان غربی، در نوع خود بینظیر هستند و از جهاتی بر عرفان غربی نیز برتری دارند.
مولوی بر اساس دریافتهای شهودی خود و با تاسی از آیات قرآنی و دانش دینی خود، کلیه ذرات عالم را با شعور، زنده و فعال میشمارد که در یک هماهنگی کامل و ذاتی، با شعور حاکم بر هستی در ارتباط است. این ارتباط زمانی کامل میشود که اجزاء هستی؛ از جمله انسان، از بعد ماد ی خود دور شده، بر بعد معنوی و روحی خود بیفزاید. این همان قانون آنتروپی (کهولت مادی) و نگانتروپی (افزایش حیات معنوی) در فیزیک است. مولوی مانند انیشتین به دو نوع نور حسی و تقدیری معتقد است و مرگ انسان را نیز تبد ل بعد مادی به نور تقدیری و جاودانگی برمیشمارد. در نظر مولوی بهرهمندی انسان از نور تقدیری و ازلی و ارتباط با کلیت حاکم بر جهان هستی و دستیابی به جاودانگی نورانی، در سایه کسب قابلیت حسی یا شعور باطنی و شهود میسر است.
ماهیت علمی ادبیات، به عنوان تجلی شهودی و روانی آدمی، تاکنون به طور کامل بررسی و تحلیل نشده است. اغلب نظریهپردازان ادبی نیز آن را از منظر زیباشناختی مورد توجه قرار دادهاند و از رویکردهای معرفتی و اندیشهزایی ادبیات غافل مانده و گاهی نیز آن را در حد التذاذ نفسانی پایین آوردهاند. عدهای نیز به تبیین ماهیت اخلاقی ادبیات اکتفا کردهاند. در حالی که در ماهیت و سرشت ذاتی ادبیات دانشها و معارف ناپیدای هستیشناسانه و عمیقی وجود دارد که به علت برجستگی صورتهای مادی سخن ادبی، اغلب از شناخت آن غافل هستیم. در حالی که میان کارکردهای غریزی ذهن و کارکردهای ادبی و متعاقباً میان احساس و اندیشه انسان با جهان هستی رابطه هماهنگ و تنگاتنگی وجود دارد که از طریق تخیل ادبی این شناخت و ارتباط برقرار میگردد. جلوههای بیانی و سخن ادبی نیز مانند نماد، استعاره، تمثیل، رؤیا و داستان و ... همگی صورتهای مختلف معرفتی و اندیشگی ادبیات به شمار میآیند. در این مقاله سعی شده تا ضمن بررسی آراء نظریهپردازان مهم ادبی جهان، مولفهها و مشخصههای علمی و اندیشهزایی ادبیات نیز، شناسایی و تبیین گردد.