این مقاله به بررسی تحوّلاتی میپردازد که ممکن است در لایههای مختلف معنایی و ساخت اطلاع یک ساخت نشاندار در فرایند ترجمه از انگلیسی به فارسی روی دهد. منظور از ساخت نشاندار در این پژوهش، ساختهایی چون ساخت نقشبرابر، ساختهای وارونه و ساختهایی است که در آنها پیشایندسازی صورت گرفته است. چارچوب نظری پژوهش را دستور نقشگرای نظاممند هلیدی فراهم آورده است و تحولات معنایی ساختهای نشاندارِ ترجمهشده با توجه به فرانقشهای سهگانة این دستور یعنی فرانقش تجربی، فرانقش بینافردی و فرانقش متنی بررسی شده است. دادههای پژوهش نیز از میان نمونههای بسیاری گزینش شدهاند که از ده متن ترجمهشدة انگلیسی به فارسی استخراج شدهاند. این پژوهش نشان میدهد که در لایههای مختلف معنایی یک ساخت نشاندار و ساخت اطلاع آن، در فرآیند ترجمه ممکن است تحولاتی رخ دهد. برخی از این تحولات، گریزناپذیر و بسیاری از آنها قابل اجتناب هستند. همچنین به نظر میرسد که آرایش واژگانی آزاد زبان فارسی، امکانات فراوانی برای بیان معنای ساختهای نشاندار در اختیار آن قرار داده است.
بخش نخستین کار نویسنده این سطور بررسی سبک سخن سورآبادی از خلال قصه ها و ترجمه ها بود، و ازین حیث زبان قصه ها بیشتر درخور توجه می نمود، چرا که زبان ترجمه عموما به لحاظ تقیّد بسیار گزارشگران کلام خدا در روزگاران گذشته بر این که سخنی به خطا گفته نیاید و کلمه ای به نادرست ترجمه نشود بسا که از شیوه زبان قرآن متاثر می شد و از هنجار زبان پارسی دور می گشت. اما زبان قصه از این تقیّد و تعهّد به دور است و روح زبان گوینده در آن بیشتر نمودار. با این حال، نویسنده ترجمه های قرآن را نیز درین بررسی از نظر دور نداشت و هر نکته ای را که قابل بحث و بررسی می یافت و نتیجه ای به گمان او از آن به دست می آمد یادداشت می نمود. حاصل این همه، خصوصیات زبانی ابوبکر عتیق را در دو بخش جداگانه زبان قصه ها و زبان ترجمه ها زیرعنوان یگانه "شیوه گفتار" مصنف درین کتاب فراهم آورد. بخش بعدی، بررسی مسائل لغوی قصه های کتاب بود. این کتاب ازین نظرگاه بس سودمند و قابل اعتنا است. گنجینه ای است که بسیاری از مفردات و ترکیبات سره و زیبای فارسی را در آن می توان دید. از این رو نگارنده تلاش کرد که تا می تواند همه آن مروارید های نفیس و گرانبها را از ژرفای کتاب برآورد و در مواردی که گاه ذکر مثال هایی از دیگر کتاب های استوار نظم و نثر کهن پارسی دربایست می نمود به ایراد نمونه ای از آن ها بپردازد، تا هم معانی آن کلمات را با آن شواهد روشن تر نماید و هم برای مقایسه کاربرد آن واژگان در کتاب سورآبادی و آثار دیگر استادان زبان فارسی زمینه ای فراهم آورده باشد. آخرین بخش کتاب شامل دو فصل است: فصل اول این بخش راجع به برابرهای قرآنی واژه های فارسی است و بخش دوم آن، معادل های فارسی واژه های قرآن است.
در بخش نخست کتاب، "ادبیات داستانی" در گستره تاریخ، اسطوره، افسانه، رمانس و رمان به اختصار شرح و تبیین میگردد، سپس مقوله ورود رمان و داستان کوتاه به ادبیات فارسی، با ترجمهها سفرنامههای خیالی، مقالات شبه داستان و رمانهای تاریخی بازگو میگردد .بخش بعدی کتاب مربوط به "پیشگامان انواع جدید داستانی" است که با معرفی کوتاه جمالزاده و مشفق کاظمی پی گرفته میشود . نویسنده در مبحث "نسل اول داستان نویسان" از هدایت، علوی و چوبک و از مختصات آثارشان یاد میکند و در بخش "گروه دوم از نسل اول داستان نویسان" و ویژگیهای داستان نویسی حجازی، دشتی، نفیسی و جواد فاضل را به اختصار برمیشمارد .مباحث بعدی کتاب که شامل ارزیابی کوتاه آثار نویسندگان فارسی است به این موضوعات و شخصیتها اختصاص مییابد : "نسل دوم داستان نویسان :دانشور، آل احمد و گلستان"، "ادامه داستان نویسان نسل دوم :بهآذین و پرویزی"، "رمان تاریخیی مستعان، مسرور، مدرس، سردادور، میمندی نژاد، مطیعی، امیر عشیری، آرین نژاد و آشتیانی"، "نسل سوم داستان نویسان :صادقی، ساعدی، افغانی و مدرسی"، "نسل چهارم داستان نویسان :گلشیری، میرصادقی، فصیح، شهدادی، و ایرانی"، "ادبیات اقلیمی یا داستان نویسی روستا"، "ادامه نویسندگان ادبیات روستا :فقیری، بهرنگی و درویشیان"، "نثر علمی ادبی"، "نمایشنامه نویسی"، "نمایشنامه نویسی در دورههای بعد"، و "ترجمه از زبانهای اروپایی" .
هدف از نگارش اين مقاله، بررسي زبان شناختي استعاره جهتي در قرآن با توجه به رويكرد نظريه معاصر استعاره است. اهميت اين تحقيق در اينجاست كه استعاره بخش مهمي از ارتباطهاي گفتاري و كلامي را تشكيل ميدهد و آن قدر طبيعي وارد زندگي ما ميشود كه ممكن است در عمل جلب توجه نکند. استعاره در زبان دين نيز كمتر از ساير صورتهاي زباني نيست. در استعارههاي جهتي، نظامي کلي از مفاهيم با توجه به مفاهيمي از نظامي ديگر سازمانبندي ميشود. استعارههاي جهتي، مفاهيم را با اعطاي صورت مکاني در جهات متقابل به يکديگر مرتبط ميکنند. اين جهتهاي مکاني، قراردادي يا دلبخواهي نيستند؛ بلکه بر مبناي تجربههاي فيزيکي و فرهنگي انسانها شکل ميگيرند. وظيفه اين نوع استعارهها بيش از هر چيز، برقراري انسجام در نظام مفهومي ماست. تقابلهاي «بالا يا پايين، جلو يا پشت، راست يا چپ، مرکزي يا حاشيهاي، درون يا بيرون» همه از اين دست است. اين جهتهاي فضايي يا مکاني با تصوير فضاي هندسياي که در ذهن به وجود ميآورند، مفهومي جديد و در نتيجه درکي جديد ميآفرينند.
در اين مقاله، نظريه رقيه حسن درباره پيدايش و تكوين زيباييشناسي كلامي در كودكان مورد بررسي قرار گرفته است. در اين نظريه، كودك ناآگاهانه و به صورت غيرارادي با شنيدن لالاييها و شعرهاي كودكانه، ادبيات را ميآموزد. او الگوهاي زباني از جمله الگوهاي آوايي، معنايي و نحوي را در شعرها تشخيص ميدهد و توانايي در ذهن او شكل ميگيرد كه پايه زيباييشناسي كلامي را در سالهاي آينده براي او شكل ميدهد. در اينجا از ميان گونههاي ادبي ما فقط به بررسي شعر ميپردازيم. از ميان الگوهاي ادبي نيز فقط به بررسي الگوهاي آوايي ميپردازيم؛ زيرا از ميان ويژگيهاي زيباييشناختي اشعار كودكان، الگوهاي آوايي خوشايند و دلنشين، اهميت ويژه دارد. شايان توجه است كه در اين نوشته، جستجو درباره همپوشيها و در عين حال تفاوتهاي «زبان» و «ادبيات» به عنوان دو حوزه از حوزههاي ذهن همواره در پس زمينه تمام مباحث مطرح است. نتايج اين تحقيق نشان ميدهد كه هر چند زبان و ادبيات ماهيت يكساني دارد از لحاظ منشا و همچنين نوع پردازش با همديگر تفاوتهاي اساسي دارد و اين تفاوت آنها را به حوزههايي جدا از ذهن مربوط ميكند. در بخش پاياني اين تحقيق الزامات و پيامدهاي نظري را، كه اين تلقي از يادگيري ادبيات براي آموزش ادبيات به كودكان در بردارد، بررسي ميكنيم. براساس يافتههاي اين تحقيق در تلقي كودكان از ادبيات شكل بر محتوا غلبه دارد و پرورش اين تلقي در شكوفايي توانش ادبي آنها در سالهاي آينده نقش عمده ايفا ميكند. از اين رو بهتر است كه در تهيه و نگارش اشعار كودكانه بويژه در سالهاي اوليه كودكي به جاي طرح مضامين پيچيده و آموزشي به زيبايي شكل و چگونگي بيان اشعار توجه خاصي مبذول شود.