شورای فرهنگستان زبان وادب فارسی با برگزاری پنج نشست، اعضای جدید شورای علمی گروه «دانشنامه زبان و ادب فارسی در شبه قاره» را انتخاب کرد و عضویت دکتر قیصر امینپور، اسماعیل سعادت، علی اشرف صادقی، کامران خانی، مهدی محقق، فتحالله مجتبایی، حسین معصومی، محمدعلی موحد و سلیم نیساری به تصویب رسید. دکتر قیصر امینپور به عضویت شورای واژهگزینی نیز انتخاب شد. یکی از این نشستها امینپور درباره «تفاوتهای زیباییشناسی سنتی و نو» سخنانی ایراد کرد که به لحاظ اهمیت و تازگی، روزنامه ایران اقدام به انتشار آن میکند. این سخنرانی را مژگان گلهداری تنظیم کرده و در دفتر دوم گزارش فرهنگستان زبان و ادب فارسی چاپ شده است. که چرا کسانی که به راحتی مشکلات خاقانی و انوری و تاریخ وصاف و کتابهای دشوار نثر و نظم را حل میکنند در برابر یک تعبیر از شعرهای نو، که نه لغت، نه تلمیح، نه تعقید معنوی و نه تعقید لفظی دارد، میایستند و «یعنی چه؟» میآورند.
افلاطون معتقد بود که هر نوعی که در جهان وجود دارد یک صورت عقلانی در عالم عقل دارد. مثلا یک انسان عقلانی در عالم عقل وجود دارد که تجلی می کند و ما سایه های آن انسان کلی هستیم و مثالی که در این زمینه می گوید معروف به مثال غار افلاطون است. اندیشیدن به چیستی و چونی هنر که آن را هنر اندیشی و یا به اصطلاحی جدیدتر فلسفه هنر می نامند ، تنها به نزد یونانانیان موجود است ولیک پیش از ایشان نیز فی المثل در میان ایرانیان نیز هنر اندیشی هایی موجود بوده است. اما با شِما و شمایل فلسفی تنها از آن فیلسوفان یونان است .در این مقاله کوتاه ابتدا نیم نگاهی داریم به زندگی افلاطون ، نخستین فیلسوف بزرگی که آثارش برای ما مانده ، و سپس می پردازیم به فلسفه هنر وی و البته در این میان نیز ناگزیریم که نظری گذرا به نظام فلسفی افلاطون اندازیم چرا که فلسفه هنر افلاطون در ذیل و ظل منظومه فکری وی جای می گیرد و معنا می یابد. به هر روی افلاطون شان هنر را ، حکایت گری و تقلید از طبیعت می شمرد و از هنرمندان با عنوان طایفه مقلدان یاد می کند و بدان سبب که خودِ طبیعت را نیز حکایتی از عالم ایده ، که عالم حقیقت هست ، می داند « از همین جاست که هنرها در مرتبه دوم دوری از حقیقت صور جای می گیرند » در واقع می توان گفت که افلاطون دل خوشی از هنر و هنرمند ، بدان سبب که انسانها را از حقیقت بعید تر می کنند ، ندارد . و لذاست که عذر هنرمندان را از مدینه فاضله اش می خواهد و ایشان را از آرمانشهر رویایی بیرون می کند تا این حق دورکن ها ، موجبات تباهی و گمراهی اهالی مدینه فاضله و به خصوص جوانان را فراهم نیاورند .آن زیبایی موجودی سرمدی است که نه بوجود می آید و نه از میان میرود. نه بزرگتر میگردد و نه کوچکتر. چنان نیست که از لحاظی زیبا باشد و از لحاظی زشت یا گاه زیبا باشد و گاه نا زیبا یا در مقایسه با چیزی زیبا باشد و در مقایسه با چیز دیگری نا زیبا یا در مکانی زیبا باشد و در مکانی زشت یا به دیده گروهی زیبا بنماید و به دیده گروهی دیگر زشت یا جزیی از آن زیبا باشد و جزیی نا زیبا. از این گذشته آن زیبایی که به دیده کسی که سعادت دیدار آن نصیبش گردیده است چون زیبایی چهره ای یا دستی یا عضوی از اعضای تن یا مانند زیبایی سخنی یا دانشی یا زیبایی موجودی از موجودات زمینی یا آسمانی نمودار نخواهد شد بلکه چیزی است در خویشتن و برای خویشتن که همواره همان می ماند و هرگز دگرگونی نمیپذیرد و همه چیزهای زیبا فقط بدان سبب که بهره ای از او دارند زیبا هستند ولی این بهره وری نه چنان است که پیدایش و نابودی چیز ها برای آن سود و زیان داشته باشد.
ادبيات پهنه ي گسترده اي است در برگيرنده ي گذشته و حال و با جمع و تلفيق اين دو بر آن است تا آينده را شكل و جهت بخشد و معنا و هدف خود را در اين نكته بيابد. شعر، رمان، متون مختلف نظم و نثر و ديگر گونه هاي ادبي، ابزار ايجاد اين معناست. از اين رو افزون بر جاذبه ها و انگيزه هاي زيباي فكري و روحي كه ادبيات براي آدمي مي آفريند مي توان به سرشت اجتماعي بودن و مسئوليت آفريني آن نيز پي برد و رمز شيفتگي و فريفتگي همه ي ملت هاي بزرگ و دليل شيدايي و سرمستي جان هاي سترگ را نسبت به آن دريافت. هنر چيست؟ هنر، انتقال عواطف و احساسات هنرمند به انسان است. هنرمندان چيره دست، قادر بوده اند در آثارشان، عواطف و تجربيات خود را به صورتي آشكار كنند كه باعث برانگيخته شدن احساسات مخاطب شود و با ايجاد عواطف مشترك با مخاطبان، ارتباط و پيوندي معنوي برقرار كنند. هنرمندان، با خلق آثار بديع، آنچه را كه افراد عادي از درك آن عاجز بوده اند، براي همگان، قابل فهم كرده اند. عكاسي، نقاشي، مجسمه سازي، آهنگ سازي، فيلم سازي، تئاتر، معماري، طراحي، طراحي كاريكاتور و...، امروزه ديگر از بخش هاي ثابت و جذاب زندگي جوامع انساني شمرده مي شوند. تولستوي مي گويد: هنر، يك فعاليت انساني است و مقصدش انتقال عالي ترين و بهترين احساساتي است كه انسان ها بدانها دست يافته اند». ادبيات چيست؟ در ماهيت ادبيات، گفته شده كه: ادبيات، عبارت است از آن گونه سخناني كه از حد سخنان عادي، برتر و والاتر بوده است و مردم، آن سخنان را در ميان خود، ضبط و نقل كرده اند و از خواندن و شنيدن آنها دگرگونه گشته و احساس غم و شادي يا لذت و اَلَم كرده اند». شاعران، با لطف طبع و احساسات دقيق، و نويسندگان چيره دست، با قدرت انديشه و نيروي تخيل و به كارگيري بديع زبان، جلوه و معناي خاصي به كلام بخشيده اند و با نفوذ در فكر و جان خواننده، آنان را در غم ها و شادي هاي خود شريك كرده اند و گاه با ارائه آثار ادبي متنوعي چون: شعر و ترانه، فيلم نامه، داستان، رمان و نمايش نامه، علاوه بر عاطفه و احساس، آگاهي ها و افكار و تجربيات خود را نيز منتقل كرده و جامعه را همدل و متحد ساخته و موجب پيشرفت هاي بزرگ مادي و معنوي شده اند؛ بدين طريق، گاه چنان تأثير ماندگاري به جا گذاشته اند كه موجب دگرگوني و تعالي اخلاق و فرهنگ نسل ها شده اند...
نویسنده در این کتاب با نگاهی فراتر از سنتگرایی و مدرنیسم، سنت و نوآوری و چگونگی پیوند پویای آنها را به عنوان مهمترین مسئله هنر و ادبیات در جوامعی که دوره گذار را پشت سر میگذارند، درمینگرد. نویسنده پس از تحلیل و تفکیک تعاریف سنت و نوآوری، معانی گوناگون دینی و ادبی آن را به روشنی باز نموده تا در پرتو آن، معنی، نقش و کارکردهای دو عنصر سنت و نوآوری را در هر اثر هنری و نیز در روند کلی تاریخ هنر و ادب آشکار سازد. در این مسیر به بررسی فلسفه تاریخ، تحول و تکامل هنر و ادبیات، جامعهشناسی، روان شناسی و مردمشناسی سنت و نوآوری در ایران و نیز مفاهیم کلی و بنیادین مانند شکل، محتوا، سبک و نسبت آنها با موضوع موردنظر پرداخته است. سپس سیر نقد ادبی در ایران، دگردیسی قالبها و قواعد شعر فارسی از آغاز تا امروز، نوآوری سبک هندی و سنتگرایی دوره بازگشت، ویژگیهای دوره گذار تا دوره جدید در آغاز قرن حاضر و .... را بررسی کرده است.
قصههای کرامت، بخشی از میراث فرهنگی است که میتواند دستمایه پژوهشهای گوناگون جامعهشناسی، روانشناختی، ادبی، تربیتی، تاریخی و مانند آنها قرار بگیرد. تاکنون کوششی جدی در زمینه طبقهبندی این قصهها انجام نشده است. این تحقیق بر آن است که طرحی نسبتا جامع و دقیق برای این منظور تهیه کند. در یک طبقهبندی کلان میتوان کرامتها را به سه طبقه بزرگ اخبار از غیب، اشراف بر ضمایر و تصرف در طبیعت تقسیم کرد. هر کدام از این طبقهبندیهای بزرگ نیز به تیپهای اصلی و فرعی کوچکتری تقسیم میشوند و برای هر کدام از آنها شمارهای در نظر گرفته میشود، به طوری که هر کرامتی دقیقا در جای مشخصی قرار بگیرد و به سهولت در دسترس محققان باشد. در این مقاله صرفا به قصههای مربوط به «اخبار از غیب» میپردازیم و میکوشیم طرح کاملی برای این قبیل قصهها ارائه کنیم. پس از بررسی متون عرفانی پیش از قرن هفتم، با استقصای تام، بیست و پنج تیپ اصلی و هفت تیپ فرعی به دست آمد. این بیست و پنج تیپ، بخش نخست یک مجموعه سیصد تیپی را تشکیل میدهند. دادههای این تحقیق، ازسیزده متن مهم عرفانی تا پایان قرن ششم، فراهم آمدهاند.