در میان هنرهای والایی که انسانها تاکنون بدان دسته یافتهاند هیچ هنری چون موسیقی نتوانسته است که با آهنگ حیات و ضربان زندگی انسان پیوندی راستین برقرار کند. آهنگ موسیقی از ژرفای روح و روان انسان ریشه میگیرد و رگ و جان را به جنبش و ارتعاش وا میدارد. شیفتگی مولوی به موسیقی در جایجای دیوان شمس و مثنوی بازتابی نظرگیر و خیرهکننده دارد. مولوی گرچه نخستین شاعر و عارفی نیست که از موسیقی برای بیان عشق و شیدایی بهره برده است، اما بیشک بزرگترین شاعر و عارف ایران است که از آن برای تصفیه درون و بریدن از ماسویالله و رسیدن به غایت مطلوب معنوی بهرهمند شده است. جلالالدین محمد، موسیقی را پیک عالم غیب به شمار میآورد. همان نغمه و نوای بهشتی که انسان پیش از آمدن در این جهان خاکی با آن انس و الفت داشته و اکنون که ناچار به زیستن در این خراب آباد شده است، با شنیدن آن نغمهها و زیر و بم نواها، میتواند دوباره آن را فریاد آورد. مولوی در اشعار خود به خصوص دیوان کبیر سرچشمه اصلی عش و شیدایی و احساس و حتی مسلک و آیین را موسیقی و سماع صوفیانه به حساب میآورد. در این مقاله به نمونههایی از اشعار مولانا که دلالت بر شیفتگی این عارف بزرگ به موسیقی دارد، اشاره خواهیم کرد.
بانو اطرایی از معدود هنرمندانی است که دارای مدرک درجه یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. ایشان در زمینه ی معرفی و شناساندن ارزشهای موسیقی اصیل ایران خصوصا ردیف ها و دستگاه های موسیقی ملی و سنتور نوازی معاصر و همچنین آثار و اندیشه های بزرگانی چون پایور و صبا سال ها تلاش نموده و تالیفات و مجموعه آثار ارزشمندی را به جامعه موسیقی کشور تقدیم داشته است.
کتاب ماهور مجموعهای از مقالات موسیقی بود که نخستین جلدش در تابستان 1370، دومین جلدش در بهار 1371 و سومین جلد آن در زمستان 1372 منتشر شد. حسین دهلوی، علی تجویدی، مصطفی پورتراب، فرهاد فخرالدینی، ساسان سپنتا و حسین علیزاده از نویسندگان مقالات کتاب ماهور بودند.
تربيت و پرورش کودکان در شاهنامه به عنوان سند ديرپاي فرهنگ ايراني، جايگاه خاصي را به خود اختصاص داده است. برابر روايت شاهنامه، کودکان را پس از تولد، طي مراسمي نامگذاري ميکردند. اين نامگذاري بر اساس ويژگيهاي ظاهري و يا حسب و نسب صورت ميگرفت. سپس کودکان را به دايه يا دايگاني ميدادند تا شير دهند. پس از بازگرفتن از شير، آنان را به فرهنگيان ميسپردند تا مباني فرهنگ و اخلاق و دين و آيين و مدنيت را به آنان بياموزانند. آن گاه فرزندان را به دبيران و آموزگاران وا ميگذاشتند تا دبيري را نيک فرا گيرند و بر اين هنر تسلط يابند. در اين نوشته تا آنجا که گنجايش مقاله اجازه دهد به نمونههايي از اشعار فردوسي، که نشانگر مراحل آموزش و پرورش درگذشته ايران بوده است، اشاره ميشود.
مرگ بزرگترين رويداد زندگي هر انساني است و هميشه ذهن و انديشه آدميان را به خود مشغول ميدارد. در ادبيات مکتوب ديني و غير ديني ايران قبل و بعد از اسلام، بيشترين جست و جوها و دل مشغوليهاي نويسندگان و شاعران و عالمان، در اين خلاصه ميشود تا راهي براي فرار از مرگ يا چيرگي بر هول و هراس ناشي از آن بيابند. اگر از ادبيات باستاني ايران و نخستين اسطورهها و حماسههاي آن دوران بگذريم، در آثار ادبي منثور و منظوم فارسي بعد از اسلام، که نخستين آثارش از ميانه قرن سوم بر جاي مانده است، جا به جا، شاهد چنين دغدغه تاريخي هستيم. با کمي اغماض، تلاشهاي شاعران و نويسندگان ايران بعد از اسلام براي غلبه بر مرگ يا كاهش دغدغه ناشي از آن را ميتوان در سه شيوه يا در سه انديشه منحصر و محدود کرد: نخست كساني که آن را ستودهاند و به گرمي از آن استقبال کردند. مولانا جلالالدين محمد بلخي، بزرگترين نماينده اين گروه به شمار ميآيد. دوم، دستهاي که با نفرت و کراهت به مرگ نگريستند و براي غلبه بر آن، به خوشباشي و اغتنام فرصت روي آورده، کوشيدهاند، با اين کار، از هول و هراس ناشي از مرگ بكاهند. خيام را بايد پيشرو و نماينده کامل اين دسته به حساب آورد. سوم، گروهي که واقعگرايانه به آن نگريسته، مرگ و زندگي را چونان دو روي يک سکه ديده و كوشيدهاند، ضمن بهرهبردن از نعمات اين جهان و خدمت به جامعه انساني، توشه و زاد راه زندگي دو جهان را در دوره زندگاني خويش فراهم آورند. اينان نه زندگي را فداي مرگ کردند و نه مرگ را فداي زندگاني. سعدي شيرازي بزرگترين نماينده اين دسته به حساب ميآيد.