موضوع این کتاب نگاهی است به تاریخچه آموزشکدههای فرنگی و فرنگیمآب در ایران از سده نوزده تا نخستین جنگ جهانی و تکیهاش بیشتر بر زبان و ادب فرانسه است؛ زیرا در این دوره فرانسویان پیشآهنگ فعالیت فرهنگی در ایران بودند. تا جایی که از 1902 (1320 قمری) زبان فرانسه برای کسانی که داوطلب خدمت دیوانی بودند، اجباری اعلام شد. در بخش یکم این نوشته نخست از دیدگاهها و نگرش ایرانیان به زبان و فرهنگ فرنگ یاد شده است. سپس به نقش زبان فرانسه در مدارس پسرانه و دخترانه که ایرانیان برپا کردهاند پرداخته شده است. در پایان این بخش تاریخچه دو مدرسه «لقمانیه» و «سعادت» تبریز به دست داده شده که با برنامههای مدارس فرانسوی پیش میرفتند و از دولت فرانسه کمک میگرفتند. بخش دوم با تاریخچه مدرسه «آلیانس فرانسه» آغاز شده که به زمانه ناصرالدین شاه برپا شد،؛ شاخههای خود را در دیگر شهرهای مهم ایران گشود و تا دوران رضاشاه دوام آورد. این مدرسه از مهمترین مدارس فرانسوی به شمار میرفت. بخش سوم به مدارس میسیونرهای لازاریست در روستاهای ارومیه، در تبریز و اصفهان و نیز به میسیونرهای کاتولیک بوشهر اختصاص داده شده است. بخش چهارم دو نوشته را دربر میگیرد: نخست پرونده دانشجویان رشته پزشکی در دانشکده نظامی لیون از زمانه ناصرالدین شاه تا سرآغاز جنگ حهانی. و در نوشته دوم به نامنویسی و کارنامه برخی از دانشجویان مدرسه نظامی «سن سیر» پرداخته شده است. در آخرین بخش افزون بر رونوشت و برگردان اسناد، فتوکپی چند سند از لابلای آرشیوهای گوناگون به دست داده شده و چند عکس هم از مدارس فرانسوی ضمیمه شده است.
معرّفی مفاخر و شناخت شخصیتهای هر جامعه، نشاندهنده اعتلای فرهنگی آن جامعه است. از طرفی توجّه به موفقیّتهای بزرگمردان این مرز و بوم، چراغ راه و مشوِّق آیندگان است که گفتهاند: «ره چنان رو، که رهروان رفتند. در دوره قاجاریه علاوه بر القاب اختصاصی که به افراد مهم و شاخص اعطا میشد، شاهزادگان، درباریان، رجال سیاسی و کارگزاران عالیرتبه دولت ملقب به القابی با پسوند «السلطان»، «السلطنه»، «الدوله»، «الملک»، و «الممالک» بودند. این پسوندها از نظر اهمیت و ارزش در مراتب مختلفی قرار داشتند. در میان مضافها، نامهایی چون «آصف»، «مشیر»، «مجد»، «ظهیر»، «رکن»، «اعتماد»، «امین»، «شجاع»، «شعاع» و «حشمت» اهمیت بیشتری داشتند اما نحوه ترکیب مضاف با مضافالیه در درجه و مرتبه لقب موثر بود. مثلا لقب نصرالله خان نائینی از مصباح الملک به مشیرالملک و سرانحام به مشیرالدوله ارتقا یافت و این نشاندهنده برتری «مشیر» بر «مصباح» و «الدوله» بر «الملک» بود. همچنین عامل دیگری که در مرتبه و درجه لقب تاثیر داشت، شان و منزلت صاحب لقب بود. در این دوره علاوه بر القاب، کاربرد عناوینی چون «نواب» و «جناب» نیز مرسوم بود. عنوان «نواب» و واژه «والا» برای شاهزادگان و عنوان «جناب» به وزرا اختصاص داشت. «جناب» هم مانند القاب توصیفی طرفداران زیادی داشته و حتی عدهای برای دریافت آن پیشکشهایی به شاه تقدیم میکردند. عناوین «نواب» و «جناب» با واژههایی چون «اشرف»، «اعظم»، «ارفع»، «امجد» و «مستطاب» به کار میرفت اما گاهی واژه «اشرف» به تنهایی برای بعضی از رجال و بزرگان لقب محسوب میشد. «پرنس» نیز مانند دو عنوان «جناب» و «آلتس» مخصوص رجال درجه اول بود و بعضی آن را لقب میپنداشتند. علاوه بر القابی که متناسب با شان و منزلت افراد به آنها اعطا میشد، القاب دیگری نیز که از مشاغل و مناصب افراد منتزع میشد، مورد استفاده قرار میگرفتند مثل مستوفی الممالک (برای رییس مستوفیان)، معیرالممالک (برای رییس خزانهداری)، منشیالممالک (صاحب دیوان)، ملک الشعرا، ملکالمتکلمین و... ...ناصر الدین شاه در ورق اول این سفر نامه به خط خود نوشته است: «اخبار سفر شما در رکاب برای این بود که اینجا بیکار بود. خیال کردیم در خراسان وآن طرف ها احتمال داده اند خدمت حضرت لزوما حکم شود که متصدی بشود والبته در این سفر بی کار نباید بماند و نخواهم گذاشت که سفر شما بی ثمر بشود ، اما حال چیزی نگوید که شهرت بی جا بکند و اسباب اخلال فراهم بیاورد» خوشبختانه بنابر گفته مصحح کتاب نسخه سفرنامه ، اگرچه به خط دو خوش نویس است ، ولی امین لشکر خود آن را دیده و در آن اضافات و اصلاحاتی کرده است .در این سفرنامه آنچه بیشتر می تواند قابل توجه باشد ،عبارت است از: اطلاعات درباره شهرهای خراسان ومعرفی اشخاص محلی اطلاعات سیاسی و مرزی و درباره سرحدات و آخال و حرکت روسها اطلاعات درباره خلقیات و حالات رجال همراه . اطلاعات درباره طرز سفر خورد و خوراک اطلاعات جغرافیایی و قومشناسی ذرباره راهها ، ساختمانها ، شهر ها ،آبادیها ، طوایف و اقوام سر راه
در پژوهش حاضر کوشیده شده ضمن بررسی تاریخی تحولات اجتماعی مانند نقش مذهب و چگونگی حرکتهای مذهبی سیاسی، تغییرات تشکیلات اداری در چارچوب رویدادهای سیاسی و اقتصادی ایران عصر قاجار معرفی و ارزیابی شود. افزون بر آن مباحث تنظیمات و قوانین در دوران قاجار تاسیس انجمنها و احزاب و گسترش آنها از جمله موارد قابل توجه در بررسی حاضر است. در آغاز کتاب منابع این اثر و محتوای آنها معرفی شده است. روند گسترش تاریخی قاجار، حکومتهای عصر قاجار، ساختار حکومت در دوران قاجار (نظام و تشکیلات اداری حکومت، و تقسیمات کشوری و اداری)، سازمان لشکری در دوران قاجار، سیاست مذهبی در عصر قاجار، طبقات و سلسله مراتب اجتماعی در عصر قاجار، تنظیمات و قوانین در دوران قاجار، سیاستهای فرهنگی در عصر قاجار، روابط خارجی ایران در دوران قاجار، امتیازها و قراردادهایی که از جانب اتباع و یا دولتهای بیگانه با ایران منعقد شده است، جنبشهای اجتماعی ایران در عصر قاجار، و گسترش گروهها و احزاب سیاسی در عصر قاجار.
در تشریح زمانه محمد شاه و حاجی میرزا آقاسی برسر آن بودم که دربارۀ انقلاب ایران بنویسم، سر از محمدشاه درآوردم. به جا این بود که بیشتر هم می رفتم. زیرا آنچه امروز به ما می رود بازتابی است گاه تار و گاه روشن از جمله اندیشه ها، کردارها و رویدادهائی که در طی صد سال و اندی میهن ما را درنوردیده اند. توضیحات ضروری به نکته ای می رسد که گفتمان های تاریخی را تکرارکند. پرده های تازه ازحوادث گذشته را مقابل چشم امروزیان بگشاید. تا نشان دهد حضور اکنونیان و داوری ها را؛ اثرات شوم ایستائی و قلادۀ باورها و شیفتگی های موهوم را یادرآور شود که بتواند تحرکی در سیراندیشه ی اجتماعی پدید آورد. به ضرورت زمان نوری تازه ولو کم سو اذهان زنگار بسته راتکان دهد. حاصل آنکه با کوله باری خسته دراین سرزمین نفرین شده، با نسلی میراثدار پوسیده ها و موریانه ها! با اعتقاد کامل به نقد خود و خودی ها می نویسد: بازنگری گذشته و نقد گذشته تنها راه ما بود درنیازمودن آزموده ها وجبران کج روی هائی که راه را برمنش و بینش درست بستند...اما چرا از سالهای ۱۸۳۴ تا ۱۸۴۸ آغازیده ام و دوره محمد شاهی [و صدرات اعظمی حاجی میرزا آقاسی] را دست گرفته ام. نخست اینکه چرخه ایست ناشناخته و از یاد رفته. به رغم اینکه بس مهم است و فراخور بازبینی. دوره ایست که به وصله ناجور می ماند. زیرا که دولت درویشان است و برآمد دگراندیشان. مناسبات اجتماعی همیشگی دوران پیشین و پسین حاکم نیست. تاجائی که روشنگران، از جمله بابیان را در کنار حکومت می بینم و مالکان، مجتهدان و شاهزادگان و نیز دولت های اروپائی را در پیکار با حکومت. اسناد این کتاب افزون بر سفرنامهها و متون چاپی، بر پایـه گـزارشهای فرانسویان و انگلیسها از ایـران و ترکیه و مکاتبات حاجی میرزا آقاسی تکیه دارد.... دکتر هما ناطق (۱۳۹۴-۱۳۱۳) یکی از برجستهترین مورخین تاریخ معاصر ایران بود که نامش همراه با نام دکتر فریدون آدمیت از خاطره تاریخنگاران زدوده نخواهد شد. ناطق در زمره نخستین مورخانی بود که تاریخنگاری را پایهای قرار داد برای نیل ایرانیان به نوعی «آگاهی تاریخی»؛ به عبارت دقیقتر او تاریخنگاری بود که تاریخ را نه برای آکندن انبان ذهن از اطلاعات متشتت و عمدتاً غیرمرتبط به هم، بلکه برای «ایضاح و فهم» جایگاه ایران زمین در تاریخ جهانی سده نوزدهم و بیستم مورد توجه قرار میداد. اگر همکار او دکتر آدمیت که هما ناطق ایشان را «استاد» خویش میخواند، وجهه همت خویش را معطوف به فهم تاریخ اندیشه در ایران معاصر قرار داده بود و تلاش میکرد «سرچشمههای» این اندیشهها را به روایت خویش به خوانندگان منتقل نماید، دکتر ناطق تلاش میکرد پرتوی بر تاریخ اجتماعی و اقتصادی ایران دوره معاصر بیفکند و اهمیت این موضوع را برای خوانندگانی که به عادت مألوف تاریخنگاران گذشته فقط نقلکننده «بیفکر و ذکر» وقایع تاریخی بودند، روشن سازد. خانم هما ناطق از انگشتشمار محققانی است که در زمینه تاریخ دوره قاجار کارنامهای درخشان دارد. همکاری وی با آقای فریدون آدمیت در دو دهه پیش و پیش از مهاجرت او به پاریس پر بار و شایان ارزش بود, تا اینکه زمانه دیگر شد. هایهوی به پا خاست و بازار انگ و تهمت رونق یافت. آدمیت سر بر نتافت و در خود خزید و هما نیز هماوار پرکشید و به فرنگ مهاجرت کرد.
مولف کتاب در بزم حافظ خوشخوان، هما ناطق، در مورد کتاب محتوای کتاب چنین می گوید: در بخش یکم، نخست به یاری فرهنگ ها و متون و اشعار، از مفهوم واژه حافظ و پیشه، حافظان سخن گفته ام و فهرستی از حافظان سرشناس فراهم آورده ام، یعنی از شاعران خنیاگر که هم خوشخوان بودند و هم موسیقی دان و هم شاعر و هم پاسداران دانش و هنر زمانه خودشان. از این رهگذر به حافظ شیراز رسیده ام سپس به یاری گفت های خواجه، اشعار دیگران، و بویژه رساله های موسیقی از پرده هایی نام برده ام، که حافظ به غزل هایش بست.... بخش دوم را به حافظ و بساط می واگذاشته ام. نخست به القاب باده پرداخته ام. دیگر به سراغ سرده ها یا انواع می رفته ام.... دربخش سوم از آوندهای می سخن گفته ام، سپس به جام هایی پرداخته ام که به مثابه پیاله و ساغر به کار میرفتند..... بخش چهارم را کتابنامه واگذاشته ام. و تنها از متونی یاد کرده ام که یافته ام و خوانده ام و صفحاتشان را به دست داده ام.