نقالی جزو پیشههایی است که در ایران قدمتی دیرینه دارد. شماری از صاحبان این پیشه، در دربار شاهان فعالیت میکردند و با عناوینی نظیر سمرخوان، قصهخوان و نقال شناخته میشدند. در دربار شاهان قاجار، منصبی با عنوان نقالباشی وجود داشت. بعضی از نقالان درباری این عصر، ملقب به نقیب الممالک بودهاند. یکی از مشهورترین نقیب الممالکها، نقال قصه امیرارسلان است. تا سالها پس از انتشار مقدمه محمدجعفر محجوب بر کتاب امیرارسلان، محمدعلی نقیب الممالک به عنوان نقال این قصه شناخته میشد. در چند سال اخیر، عدهای از پژوهشگران حوزه ادبیات عامیانه، محمدعلی نقیب الممالک را شخصیتی موهوم و ناشناخته دانسته و میرزا احمد نقیب الممالک شیرازی را نقال قصه معرفی کردهاند. این مقاله سه محور عمده دارد؛ نگارنده در آغاز به معرفی میرزا احمد نقیب الممالک میپردازد؛ سپس با استناد به یکی از منابع معتبر عصر قاجار، محمدعلی نقیب الممالک را نیز به عنوان یکی از نقالان دربار ناصرالدین شاه معرفی میکند و سرانجام درباره اینکه احتمالاً کدام یک از این دو، نقال قصه بودهاند، حدس خود را بیان میکند.
قصه (story) که جمع آن در زبان تازی قصص و اقصیص میباشد بیان وقایعی است غالباً خیالی که درآنها معمولا تاکید بر حوادث خارقالعاده، بیشتر از تحول و تکوین آدمها و شخصیتها است. در قصه «محور ماجرا بر حوادث خلقالساعه استوار است. قصهها را حوادث به وجود میآورند و در واقع رکن اساسی و بنیادی آن را تشکیل میدهند، بیآن که درگسترش بازسازی آدمهای آن دقشی داشته باشند. به عبارت دیگر شخصیتها و قهرمانان در قصه کمتر دگرگونی مییابند و بیشتر دستخوش حوادث و ماجراهای گوناگون واقه میشوند. قصهها شکلی ساده و ابتدایی دارند و ساختار نقلی و روایتی زبان آنها اغلب نزدیک به گفتار و محاوره عامه مردم و پر از آثار اصطلاحات و لغات و ضربالمثلهای عامیانه است».در پایان راجع به ارتباط این نوع نثر با آثار خلاقه امروز گفتاری کوتاه آورده شده است. هدف اصلی در نگارش اغلب قصههای عامیانه، سرگرم کردن و مشغول ساختن خواننده و جلب توجه او به کارهای خارقالعاده و شگفتانگیز چهرههایی است که نقش آفرین رویدادهای عجیب هستند.
قصههاي عاميانه جلوهگاه فرهنگ هر ملت است و از آرزوها و تخيلات توده مردم شکل ميگيرد. در واقع سرچشمه اين قصهها باورها و آيينهاي آغازين انسانهاست. با توجه به اينکه اسطورهها نيز جزيي از فرهنگ هر ملت به شمار ميآيند، بنابراين يکي از عناصر سازنده اين قصهها، اسطورهها هستند و بايد گفت هر کدام به نوعي از يک ريشه تغذيه ميشوند، اما با سمت و سويي متفاوت. قصههاي عاميانه ايراني از کهنترين تا متاخرترينشان، از قصههاي جن و پري گرفته تا رمانس و داستانهاي عياري همگي سرشار از باورهاي اسطورهاياند. نوشتار پيشرو بر آن است که در قصههاي عاميانه ايراني رگههاي اسطورهاي را بازنگري و بررسي نمايد.
ساختگرايي در زمينه داستان بيشتر به بررسي عنصر روايت ميپردازد. روايتشناس ساختگرا درصدد تدوين ساختار منسجم و واحدي از حوزههاي گوناگون داستان است. نوشته حاضر، مطابق برخي نظريات ساختگرايي - که در متن آمده است - به بررسي ساختار قصه اميرارسلان، آخرين بازمانده مهم نسل قصههاي بلند عاميانه فارسي ميپردازد. با توجه به ديدگاه ژرار ژنت، ساختار قصه اميرارسلان در دو سطح «روايتگري» و «روايت» جاي بررسي دارد. در سطح روايتگري، ابتدا نقيب الممالک، روايتگر اميرارسلان معرفي گرديده و سپس از زاويه ديد روايت در اين قصه بحث شده است. در سطح روايت، نخست ساختار روايي قصه بررسي و سپس شباهت و تفاوت آن با ديگر قصههاي بلند عاميانه ذکر شده است. در بخش دوم از سطح روايت، به ساختار نحوي قصه اشاره شده و کوشش شده است نقش اشخاص در قصه و اعمال و حرکاتشان در فشردهترين شکل ممکن خلاصه شوند و طرحي چکيده وار از اين قصه عرضه شود.