حجم فراواني از موضوعات عجايبنامهها به توصيف سيما و خويشکاريهاي ديوها، غولها، جنها، شياطين و هيولاها اختصاص دارد. ديوها و هيولاها، فضاي فانتزي اعجابآوري به عجايبنامهها ميبخشد و آنها را به سمت سنتي ژنريک سوق ميدهد. مؤلفان عجايبنامهها مخاطبان آثار خود را به خوبي ميشناختند و با توجه به نياز آنها و با بهرهگيري از مواد اسطورهاي و فولکلوريک دنيايي عجيب و غريب پديد ميآوردند. از سويي ديگر، بسياري از روايتهاي عجايبنامهها مجددا در فرهنگ مردم راه يافت، به طوري که بسياري از باورها و معتقدات، امثال و حکم، به ويژه افسانههاي مردم از اين روايتها ريشه گرفتهاند. مايههاي فانتزي و تصويرسازي درباره موجودات مافوق طبيعي در نسلهاي نخستين عجايبنامهها مبهم و محدود است، اما هر چه از عمر آن ميگذرد، تصويرسازيهاي پيچيده و اعجابآورتري از هستي و خويشکاري موضوعات عجايبنامهها به دست ميآيد و نوعي «ادبيات فانتزي» پاي ميگيرد. محور اين پژوهش بررسي تطبيقي سيما و خويشکاريهاي موجودات وهمي در يکي از مشهورترين و کهنترين عجايبنامهها، يعني عجايب المخلوقات و غرائب الموجودات محمد زکرياي قزويني در سده 6 ق با عجايبنامهاي متأخرتر به نام بحيره از ميرمحمود فزوني استرآبادي در سده 11 ق است که ميتوان آن را از آخرين آثار پديدآمده در عرصه عجايبنامهها به شمار آورد.
فانتزی گونهای ادبی است که دوسه سده اخیر پا به عرصه وجود گذاشته است. این گونه ادبی بهویژه در نیمه دوم سده بیستم گسترش زیادی یافته و به کشورهای پیرامونی چون ایران نیز سرایت کرده است. در این کتاب گرچه مختص ادبیات کودکان تهیه شده است؛ اما کسانی که میخواهند فانتزی را در ادبیات بزرگسالان بشناسند، نیز میتوانند از این کتاب استفاده کنند. در بخش اول کتاب به نظریهها و پژوهش روی موضوع فانتزی پرداخته شده و در بخش دوم داستانهایی فانتزی نقد و تحلیل شدهاند.
يکي از وجوه مشترک داستانها، روايت کيفيت و کميت روابط ميان شخصيتهاي داستاني است که به دو شکل کلامي و غيرکلامي آشکار ميشود. ميزان استفاده از اين دو نوع ارتباط و چگونگي ترکيب آنها در روايت، با توجه به اهداف نويسنده و نوع مخاطب تغيير ميکند. در داستانهاي کودکان به ويژه براي گروه سنّي الف و ب ارتباط غيرکلامي معمولا حضور چشمگيرتري در روايت دارد و کارکردهاي گوناگوني از جمله کاملکردن، تکرارکردن و تاکيد ورزيدن بر پيامهايي دارد که از طريق ارتباط کلامي منتقل ميشوند، گاه نيز کارکرد جانشيني دارد و به جاي ارتباط کلامي روايت ميشود. داستان دو دوست اثر هدي حدادي که موفقيتهايي را در عرصه داخلي و بين المللي کسب کرده است، از جمله داستانهاي کودکان است که در آن فقط روابط غيرکلامي شخصيتها روايت شده است. اين مقاله در صدد است تا با نگاهي بين رشتهاي اين داستان را از منظر نشانههاي ارتباط غيرکلامي، از جمله رفتارها، زمان، مکان، زيبايي شناسي تصاوير و ... بررسي کند تا پيامهايي را که نويسنده کوشيده است از طريق عناصر غيرکلامي به خواننده منتقل کند آشکار نمايد. هم چنين مقاله ميخواهد نشان دهد که اين داستان در تقسيمبنديهايي که از ادبيات کودک ميشود جزء کدام نوع قرار ميگيرد و اين مساله چه تاثيري در شکلگيري ارتباط بصري دارد. نتيجه بررسيها نشان ميدهد که اين داستان جزء ادبيات فانتاستيک واقعي است و تخيل در ساختار آن اهميت بسياري دارد. در اين داستان از ميان ارتباطات غيرکلامي، بيشتر زيباييشناسي تصاوير و رفتارهاي حرکتي در جريان انتقال پيام نقش دارند و رفتارهاي آوايي و رفتارهاي چهره نقش کمتري ايفا ميکنند.
بررسي اسطورهشناختي موجودات وهمي در يکي از معروفترين داستانهاي عاميانه فارسي، هدف اصلي اين مقاله است. برخي صاحب نظران به کارگيري نقد اسطورهاي را براي داستانهاي عاميانه بياعتبار و نامناسب دانستهاند؛ به همين دليل در ابتداي مقاله تلاش ميشود با طرح نظريههاي معروف در هر حوزه و با گشودن محتواي تعريفهاي افسانه و اسطوره، رابطه متقابل معنايي و خاستگاههاي مشترک هر يک بازشناسي شود. همچنين، به اين دليل که کاربرد نقد ادبي به ويژه نقد اسطورهاي براي آثار ادبيات شفاهي در ايران چندان معتبر و شناخته شده نيست، در بخشهايي از مقاله به فضاي گسترده ادبيات شفاهي به عنوان بستري آماده براي به کارگيري گونههاي مختلف نقد ادبي به ويژه نقد اسطورهاي اشاره ميشود. سرانجام، براي نمونه، ابزار نقد اسطورهاي براي بررسي و بازشناسي عناصر وهمي و موجودات ماورايي يکي از شناخته شده ترين آثار داستاني ادبيات شفاهي يعني داستان سليم جواهري به کار برده ميشود. تازگي اين مقاله در ترکيب عناصر نقد اسطورهاي در متن برآمده از ادب شفاهي است که خود، سرآغاز راهي طولاني در بازشناسي متون ادبيات عامه به شمار ميرود.
«دیو» نام عمومی و لقب همه موجودات مافوق طبیعی و درعین حال موجودی مستقل و منفرد است و همسانهایی مانند جن در فرهنگ عربی دارد که در روایتهای مکتوب و شفاهی، تفاوتی میان آنها گذاشته نمیشود. مفهوم دیو در طول تاریخ با فرازها و فرودهای فراوانی روبهرو بوده است، چنانچه زمانی در مقام خدایان پرستش میشدهاند و طی دورانی بس طولانی به مثابه اهریمن و شیطان درآمدهاند و تمامی جلوههای زشت و پلید به آنها نسبت داده شده است. در فارسی میانه، دیو و اهریمن در کنار هم قرار گرفتهاند و به تدریج دیو همچون اهریمن تلقی شده است. از سویی دیگر در بخشی از روایتها و باورهای مردمیِ بازمانده از دورههای کهن، دیوان همچون مردمان معرفی شدهاند و هیچ ویژگی غیرطبیعی میان آنها و انسانها دیده نمیشود. در آخرین تحول مفهوم دیو و براساس فرهنگ مردم ایران، دیو موجودی مافوق طبیعی است که با شکل و سیمای ویژهای تصور میشود و خویشکاریهای متعددی دارد. بر این اساس، دیوها موجوداتی زیانکار و غیرطبیعی، به رنگ سیاه با دندانهای بلند همچون دندانهای گراز، لبهای کلفت و سیاه و گهگاه با چشمان آبی توصیف شدهاند. بدن آنها از موهای ضخیم پوشیده شده است و چند سر، شاخ، دم و گوشهای بزرگ و یک جفت بال دارند و مردمخوارند. عوامل تغییر و تحول مفهوم دیو در ایران و بررسی سیر دگرگونیهای مرتبط با آن از جمله اهداف پژوهش حاضر است. در این پژوهش همسانهای دیو و موجوداتی که با ویژگیهای منحصربهفرد لقب دیو دارند، معرفی و شناسایی شدهاند.