بررسي اسطورهشناختي موجودات وهمي در يکي از معروفترين داستانهاي عاميانه فارسي، هدف اصلي اين مقاله است. برخي صاحب نظران به کارگيري نقد اسطورهاي را براي داستانهاي عاميانه بياعتبار و نامناسب دانستهاند؛ به همين دليل در ابتداي مقاله تلاش ميشود با طرح نظريههاي معروف در هر حوزه و با گشودن محتواي تعريفهاي افسانه و اسطوره، رابطه متقابل معنايي و خاستگاههاي مشترک هر يک بازشناسي شود. همچنين، به اين دليل که کاربرد نقد ادبي به ويژه نقد اسطورهاي براي آثار ادبيات شفاهي در ايران چندان معتبر و شناخته شده نيست، در بخشهايي از مقاله به فضاي گسترده ادبيات شفاهي به عنوان بستري آماده براي به کارگيري گونههاي مختلف نقد ادبي به ويژه نقد اسطورهاي اشاره ميشود. سرانجام، براي نمونه، ابزار نقد اسطورهاي براي بررسي و بازشناسي عناصر وهمي و موجودات ماورايي يکي از شناخته شده ترين آثار داستاني ادبيات شفاهي يعني داستان سليم جواهري به کار برده ميشود. تازگي اين مقاله در ترکيب عناصر نقد اسطورهاي در متن برآمده از ادب شفاهي است که خود، سرآغاز راهي طولاني در بازشناسي متون ادبيات عامه به شمار ميرود.
سنخواست با فاصله حدود هشتادکیلومتری بجنورد، از نواحی نیمهخشک و بیابانی شمال خراسان محسوب میشود. نویسنده در این کتاب برای جلوگیری از دفن بیشتر فرهنگ عامه منطقه از جمله حکایات، قصهها و افسانهها، پای صحبت افراد مختلفی نشسته تا غبار از چهره افسانهها بزداید. طبقهبندی افسانههای این منطقه در این کتاب بر این اساس بوده است: افسانههایی با شخصیتهای انسانی، افسانههایی با شخصیتهای حیوانی، افسانههایی با شخصیتهای انسانی و حیوانی، افسانههایی با شخصیتهای موهوم و خیالی.
گلچینی از مشهورترین و زیباترین داستانهای اسطورهای ایران که از کهنترین روزگاران تاکنون سینه به سینه روایت شده یا در ادبیات به صورت منظوم و منثور باقی ماندهاند و عنصر مهمی از میراث فرهنگی این سرزمین هستند. داستانها از متونی چون اوستا و بندهش و شاهنامه و خمسه نظامی و امثال آن برگزیده شده و با زبانی ساده و روشن، بدون تفصیل و پرداختن به جزئیات بازگو شدهاند و خواننده را به آسانی با مهمترین و جذابترین قصهها و چهرههای افسانهای ایران آشنا میکنند. نویسنده بیان میکند که هدفش از تدوین این کتاب، ارائه دیدگاهی کامل و تفصیلی از کلیه اسطورههای شناختهشده ایرانی نبوده است، بلکه هدف اصلی وی نشان دادن اهمیت و استمرار اسطورههای ایرانی از دوران باستان به دوران اسلامی است.
حجم فراواني از موضوعات عجايبنامهها به توصيف سيما و خويشکاريهاي ديوها، غولها، جنها، شياطين و هيولاها اختصاص دارد. ديوها و هيولاها، فضاي فانتزي اعجابآوري به عجايبنامهها ميبخشد و آنها را به سمت سنتي ژنريک سوق ميدهد. مؤلفان عجايبنامهها مخاطبان آثار خود را به خوبي ميشناختند و با توجه به نياز آنها و با بهرهگيري از مواد اسطورهاي و فولکلوريک دنيايي عجيب و غريب پديد ميآوردند. از سويي ديگر، بسياري از روايتهاي عجايبنامهها مجددا در فرهنگ مردم راه يافت، به طوري که بسياري از باورها و معتقدات، امثال و حکم، به ويژه افسانههاي مردم از اين روايتها ريشه گرفتهاند. مايههاي فانتزي و تصويرسازي درباره موجودات مافوق طبيعي در نسلهاي نخستين عجايبنامهها مبهم و محدود است، اما هر چه از عمر آن ميگذرد، تصويرسازيهاي پيچيده و اعجابآورتري از هستي و خويشکاري موضوعات عجايبنامهها به دست ميآيد و نوعي «ادبيات فانتزي» پاي ميگيرد. محور اين پژوهش بررسي تطبيقي سيما و خويشکاريهاي موجودات وهمي در يکي از مشهورترين و کهنترين عجايبنامهها، يعني عجايب المخلوقات و غرائب الموجودات محمد زکرياي قزويني در سده 6 ق با عجايبنامهاي متأخرتر به نام بحيره از ميرمحمود فزوني استرآبادي در سده 11 ق است که ميتوان آن را از آخرين آثار پديدآمده در عرصه عجايبنامهها به شمار آورد.
«دیو» نام عمومی و لقب همه موجودات مافوق طبیعی و درعین حال موجودی مستقل و منفرد است و همسانهایی مانند جن در فرهنگ عربی دارد که در روایتهای مکتوب و شفاهی، تفاوتی میان آنها گذاشته نمیشود. مفهوم دیو در طول تاریخ با فرازها و فرودهای فراوانی روبهرو بوده است، چنانچه زمانی در مقام خدایان پرستش میشدهاند و طی دورانی بس طولانی به مثابه اهریمن و شیطان درآمدهاند و تمامی جلوههای زشت و پلید به آنها نسبت داده شده است. در فارسی میانه، دیو و اهریمن در کنار هم قرار گرفتهاند و به تدریج دیو همچون اهریمن تلقی شده است. از سویی دیگر در بخشی از روایتها و باورهای مردمیِ بازمانده از دورههای کهن، دیوان همچون مردمان معرفی شدهاند و هیچ ویژگی غیرطبیعی میان آنها و انسانها دیده نمیشود. در آخرین تحول مفهوم دیو و براساس فرهنگ مردم ایران، دیو موجودی مافوق طبیعی است که با شکل و سیمای ویژهای تصور میشود و خویشکاریهای متعددی دارد. بر این اساس، دیوها موجوداتی زیانکار و غیرطبیعی، به رنگ سیاه با دندانهای بلند همچون دندانهای گراز، لبهای کلفت و سیاه و گهگاه با چشمان آبی توصیف شدهاند. بدن آنها از موهای ضخیم پوشیده شده است و چند سر، شاخ، دم و گوشهای بزرگ و یک جفت بال دارند و مردمخوارند. عوامل تغییر و تحول مفهوم دیو در ایران و بررسی سیر دگرگونیهای مرتبط با آن از جمله اهداف پژوهش حاضر است. در این پژوهش همسانهای دیو و موجوداتی که با ویژگیهای منحصربهفرد لقب دیو دارند، معرفی و شناسایی شدهاند.