يكي از پيچيدهترين مسائل فلسفي و كلامي، مسئله جبر است و اختيار. اين مسئله هرگاه با مسائلي ديگر چون «جبر و تفويض»، «خير و شر»، «حق و تكليف» و نظاير آنها گره بخورد، پيچيدهتر ميشود. مولانا در خلال مثنوي و ديوان شمس تبريزي اين مسئله غامض را با چاشني انديشه چارهجوي و ذوق سرشار خود شكافته و هرچند پاسخي روشن براي آن نيافته، ليكن بهتر از هر متكلمي در اين عرصه پرتزاحم ظاهر شده است. اين مقاله، نظري و گذري است بر اين مسئله، با توجه به نگرش مولانا جلال الدين محمد بلخي.
سلطانحسين تابنده گنابادی (1293- 1371 شمسی) در میانسالی با لقب رضا علیشاه به ارشاد و دستگيری طالبين تصوف مفتخر گرديد و پيشوايی طریقه نعمت اللهی سلطانعليشاهی را بر عهده گرفت. در موضوعات مذهبی، اخلاقی و تاريخی تالیفاتی از وی برجای مانده است که رساله رفع شبهات یکی از این آثار است. موضوع و معنی بدعت، نیابت خاصه و عامه، پیدایش تصوف و منشاء آن، جبر و تفویض، نظریه عرفا درباره معاد، معراج و کیفیت آن، رویه عملی سلسله نعمت اللهیه، درباره سماع ، غنا و ... برخی از موضوعاتی هستند که در این کتاب مورد توجه قرار گرفته اند. چاپ سوم این کتاب در سال 1359 در دسترس علاقمندان قرار گرفت.
قرنها پیش کرزوس، پادشاه لیدیا، سولون، قانونگذار و حکیم آتنی، را به ساردیس پایتخن پرشکوه خود دعوت کرد و پس از نمایش دستگاه و جاه و جلال و نفایس خزانه خویش به او در طی چند روز، سرانجام از وی پرسید نیکبختترین کسی که تاکنون دیده است کیست و انتظار داشت از او نام ببرد. اما سولون، برخلاف انتضار وی، اشخاص دیگری از عامه مردم را برشمرد که با سعادت و سربلندی از جهان رفته بودند، و در برابر رنجش و پرخاش کرزوس ـ که چرا او را در شمار نیکبختان نیاورده است ـ گفت: نعمتهای ناپایدار دلیل خوشبختی نیست و رستگاری عاقبت کار شرط سعادت است.
مسأله اصالت وجود یا ماهیت از مسائل عمده و اساسی است که در نظام تفکر فلسفی دارای اهمیت بسیار است و نقش تعیینکنندهای را بازی میکند. انسان وقتی از وسوسه سهمناک شک و تردید رها شود و به واقعیت ماورای ذهن وادراک اعتراف کند، با بسیاری از موجودات روبرو میباشد. این موجودات در عین این که از هم ممتاز و نسبت به یکدیگر بیگانهاند در اصل هستی مشترک و در وجود با یکدیگر متحد میباشند. منشاء اختلاف این موجودات با یکدیگر همانا ماهیت آنهاست و مبدأ اتحاد در آنها جز هستی چیز دیگری نیست.
در این مقاله نویسنده با تکیه بر بیت «نه هر کس حق تواند گفت گستاخ/ سخن ملکیست سعدی را مسلم» ذهن و افکار سعدی ، تاریخ زندگی، تحصیل در نظامیه، آرمانخواهی و واقعگرایی او، توجه به ایران باستان و... را بر پایه آثارش بررسی میکند.