ادب غنائی، معشوق با نامهای گوناگونی یاد شده که اصلیترین آنها عبارت است از: معشوق، یار، دوست، جانان و دلبر. علاوه بر این نامهای اصلی، معشوق در شعر غنائی با عنوانهای تشبیهی، استعاری و وصفی خطاب شده یا درباره او سخن گفته شده است که بررسی آن با توجه به درونمایه و فضای معنایی کلام سودمند به نظر میرسد. در این تحقیق سیر کلی نامهای معشوق در غزل بررسی میشود تا ضمن شناسایی انواع نامهای معشوق از نظر ساخت، مشخّص گردد آیا درونمایه غزل بر انتخاب نام معشوق تاثیر داشته است؟ شاید در نگاه اول پنداشته شود که "معشوق"، "یار"، "دوست"، "جانان" و "شاهد" معنا، مفهوم و کاربرد یکسانی در غزل دارند، اما این پژوهش نشان خواهد داد که گرچه در موارد زیادی این نامها، به صورت مترادف هم به کار برده میشوند، اما هر یک در هاله معنایی خاصی به کار گرفته شدهاند. در این تحقیق، بحث کلی نامهای معشوق، در غزلهای تعدادی از غزلسرایان برجسته و صاحب سبک بررسی شده، اما بررسی معنایی نامهای اصلی معشوق، به غزلهای "سنائی"، "عطار"، "سعدی" و "حافظ" محدود شده است.
محمود غنی زاده سلماسی (1258-1313 شمسی ) نویسنده، شاعر، مترجم، سیاستمدار، روزنامه نگار و از پیشتازان مشروطیت ایران بود. غنی زاده که در جوانی مقالاتی برای روزنامه حبلالمتین کلکته ارسال می کرد، با عبدالرحیم طالبوف نیز آشنایی و دوستی داشت. وی از طرفداران شعر و ادبیات کلاسیک بود و به نقد اشعار و گفتار نوگرا می پرداخت. میرزا محمود غنی زاده اشعار کمی پرداخته است که اغلب در جای معینی یادداشت نمی شدند و در مجالس دوستانه از حفظ قرائت می شدند. اغلب آثار منظوم کتاب پیش رو به همت فرزند شاعر از جراید و مجلات فارسی خارج از کشور گردآوری شده و انتهای آن با اشعاری در سوگ غنی زاده آراسته شده است. این کتاب در سال 1332 توسط کتابفروشی معرفت در دسترس علاقمندان قرار گرفت.
غزل به عنوان یکی از زیباترین و جذابترین قالبهای شعر فارسی، که البته در ادبیات سراسر دنیا ریشه دوانده است، براساس روایتهای تاریخی قدمتی بسیار بیشتر از سانت انگلیسی دارد. هر دو قالب از مفاخر ادبیات به شمار میروند و قواعد و قوانینی دارند که شعرمعاصر کمتر خود را پایبند آنها کرده است. در این پژوهش، سعی بر این است که پس از ارائه دیباچهای کوتاه از ورود غزل فارسی به ادبیات امریکا، موارد اشتراک و اختلاف آنها را برشماریم. سپس برآنیم تا مشخص سازیم چرا سانت انگلیسی با قدمت و هیبت مثالزدنیاش، تسلیم این گونه فارسی شده و چطور شاعران امریکایی ساختار متأخر را بر آن ترجیح دادهاند. هدف اصلی این مقاله آن است که میزان تأثیر قالب فارسی را در جو فکری حاکم بر شعر و نظریههای نقد معاصر امریکا و همخوانی دو سوی بحث را با یکدیگر هویدا سازد و نشان دهد که محل اختلاف میان آن دو نه از روی طبیعت و فطرت گونه فارسی، که از خوانش متفاوت آن حاصل میشود. یافتههای ما مؤید آن است که با وجود شباهتهای میان دو قالب غزل و سانت در پیچدیگی و ملزم بودن شاعر به رعایت اصولی خاص، گونه فارسی برای شاعران معاصر جذابتر بوده و استعمال آن متداولتر تز گونه بومی ادبیات انگلیسی با پیشینه بسیار و انواع متنوع آن است.
تخلّص در غزل، نام شعری شاعر است که اغلب غزلسرایان آن را در مقطع غزل، یا ابیات ماقبل آن ذکر می کنند. جلالالدّین محمّد بلخی مشهور به مولانا از عارفان و غزلسرایان بزرگ قرن هفتم است که 3229 غزل سروده و به شمس الدّین تبریزی تقدیم داشته و ازینرو در ابیات پایانی بسیاری از غزلهای خود نام "شمس تبریزی" و معادلهای آن چون "شمس الدّین" و "شمس الحق" را به کار برده است. یکی از نکاتی که در بحث تخلّص، قابل بررسی است، کاربرد معنایی تخلّص و به عبارت دیگر موضوعات و مضامینی است که همراه با تخلّص ذکر میگردد، در این زمینه به طور کلّی گفته شده: موضوعی که در کنار تخلّص میآید همان موضوعی است که در ابیات پیشین آمده و گذشته از آن مفاخره و مدح نیز ذکر میگردد. مولانا در پایان 992 غزل، تخلّص شمس را به کار برده است؛ در این تحقیق بدین نکته میپردازیم که ذکر نام مراد شاعر( نه نام شعری شاعر)، در شعر مولانا چه کاربردی دارد و چه مضامینی را با خود به همراه آورده است و نیز این مضامین چه ارتباطی با ابیات پیشین غزل دارند.