انسان از موضوعات کلیدی در آثار مولوی به‌ویژه مثنوی است. مولوی انسان‌ را عبارت از دیده‌ای می‌داند که آفریده شده تا به خدا نظر کند و از آن حظ وافر ببرد.گوهر وجودی او در اندیشه خلاصه می‌شود؛ اندیشه‌ای که تنها موضوع آن‌ خداوند است. بی‌شک درباره انسان این سؤال را می‌توان طرح کرد که خاستگاه‌ اولیه او چه بوده است؟ منظور از خاستگاه اولین، منشأ انسان است. در ادیان‌ وحیانی و مکاتب عرفانی متأثر از آنها خاستگاه چنین انسانی از گل و نخستین‌ مصداق او آدم است. پس از طی این مرحله این سؤال طرح می‌شود که انسان‌ برای رسیدن به وضعیت کنونی چه مراحلی را طی کرده است؟جواب این سؤال‌ با عنوان تبار مورد بررسی قرار گرفته است. مولوی در میان تبار انسان مراحل‌ گوناگونی طرح می‌کند. طی این مراحل انسان را وارد دوره جدید زندگی‌اش‌ کرده و او را با این سؤال مواجه کرده است که وضع کنونی انسان چگونه است؟ پاسخ این سؤال را در سرشت آدمی باید جست که مولوی سرگذشت آدمی را دوگانه می‌داند. خلاصه آن‌که تمام این مسائل در مثنوی منعکس شده است. آفریده‌شدن انسان از خاک‌های مختلف نماد وجود استعدادها و خوهای‌ مختلف در اوست. اما در عین حال در وجود این انسان کاخی نهاده شده که‌ نشیمنگاه خدا و روح دمیده شده در او نشانه حضور خدا در این کاخ است. این‌ روح مراتبی دارد که نباتی، حیوانی و قدسی ازجمله آنها است. از نظر مولوی انسان علت غایی هستی است هرچند که در ظاهر پس از همه‌ موجودات آفریده شده است. اگر او بتواند به خودشکوفایی برسد استعداد تعالی‌ پیدا خواهد کرد و این تعالی او را در کنار خدا خواهد نها و خدانمایی و خداگونه شدن نتیجه محتوم چنین سیری خواهد شد. در سایه چنین دگردیسی‌ است که انسان از گیاه، حیوان و فرشته فراتر رفته، جایگاه بالاتری پیدا می‌کند؛ زیرا سه مرتبه وجودی یاد شده را طی کرده است درحالی‌که آنها هرکدام در وضعیت ثابتی باقی مانده‌اند.

منابع مشابه بیشتر ...

66152928ad549.jpg

آگاهی

محمدجعفر مصفا

به علت حاکمیت پندار بر ذهن، اتاق وجود من، یعنی ذهن من تاریک است. اکنون از درون این اتاق تاریک به ده ها و صدها موضوع اجتماعی یا هر موضوع دیگر نگاه می کنم و نتیجتا همه آنها را تاریک می بینم. حال کار مفید این نیست که تو آن ده یا صد موضوع و مورد را برای من روشن کنی، کار مفید این است که کمک کنی به روشن شدن اتاق تاریک ذهنم. وقتی این اتاق روشن شد خود من می توانم از یک موضع روشن آن صد مورد و بیشتر از آن را روشن ببینم.

65d5fb9ea3b87.jpg

فلسفه و فرهنگ

ارنست کانسیرر

طبیعت این کتاب طوری ست که مسایل و مواضیع آن ممکن است در بادی امر متفرق و بی ارتباط با یکدیگر جلوه کنند. کتابی که از علم نفس و علم وجود واپیستمولوژی 3 صحبت کند، و بخش هایی درباره اساطیر و دین و زبان و هنرو علم و تاریخ داشته باشد، از این ایراد و انتقاد نمی تواند مصون بماند که شباهت به چنته درویشی دارد که در آن عجیب و غریب ترین چیزها پهلوی هم ریخته اند. اما من امیدوارم که خواننده این کتاب ایراد مذکور را بی اساس تلقی کند. یکی از مهمترین هدفهای من در تالیف این کتاب این بوده است که خواننده را متقاعد کنم به اینکه کثرت مسایل مطروحه ظاهری ست و در واقع کلیه موضوعهای مورد بحث در این تالیف به یک موضوع بر می گردند و این همه مسئله در حقیقت راههایی هستند که به یک مرکز واحد منتهی می شوند، و به نظر من وظیفه یک نوع فلسفه فرهنگ است که این مرکز را کشف کند و محل آن را تعیین نماید. غرض از نوشتن این کتاب این نبوده است که رساله ای "عام پسند" در باب موضوعی فراهم آید که از بسیاری جهات قابل "عام پسند شدن" نیست. با این وصف این کتاب منحصرا برای دانشگاهیان و فلاسفه نوشته نشده است. مسایل اساسی فرهنگ انسان برای انسانها نفع عام دارد و باید که قابل درک برای تعداد بیشتری از مردم باشد. از اینرو، من کوشیده ام تا افکار خود را عاری از هر گونه خصلت فنی و و تا حد مقدور روشن و ساده بیان کنم. با وجود این، منتقدان این کتاب باید بدانند آنچه در این رساله آورده ام، بیشتر بیان و توضیح تئوری خودم درباره فرهنگ است تا سعی در اثبات و توجیه آن. برای بحث و تحلیل عمیقتر مسایل مربوط به فرهنگ، خواننده را به توضیحات تفصیلی کتاب دیگرم یعنی فلسفه صورتهای سمبولیک ارجاع می دهم...

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

5785d5cb7c682.PNG

معرفت کشفي در نهج البلاغه

بخشعلی قنبری

معرفت مجموعه آگاهي‌هاي آدمي است که همواره متعلق به امري غير از خود است، جز در يک مورد، يعني معرفت‌هاي عرفاني که وراي حيث التفاتي‌اند، معرفت‌هاي آدمي يا حسي‌اند و يا مفهومي، اما دسته‌اي از معارف وجود دارند که از آنها مي‌توان با عنوان معرفت‌هاي کشفي ياد کرد که بدون توجه به حيث التفاتي و بدون داشتن مصداقي در درون و بيرون، تحقق مي‌يابند که همان معرفت‌‌هاي عرفاني‌اند. در اين مقاله سعي شده است کم و کيف معرفت کشفي، اعم از معرفت التفاتي و غيرالتفاتي (هو هويت) در نهج البلاغه بررسي شود. بر اساس نهج البلاغه معرفت کشفي از راه‌هاي معمول عقلاني و حسي به دست نمي‌آيد، بلکه از راه عروض احوال عرفاني و تامل حاصل از نيايش به دست مي‌آيد و معروض اين احوال واجد نوع خاصي از آگاهي مي‌شود که پيش از آن سابقه نداشته است، براي مثال شخص در اين فرايند آگاهي خاصي به امور غيبي پيدا مي‌کند که قبلا هيچ سابقه‌اي از آن نداشته است، مانند آگاهي خاص به احوال آدميان.

فنون ادبی/بلاغت (بیان، بدیع، معانی) پژوهش‌ها/پژوهش‌های عرفانی
مقاله
573aa61f6a9bc.PNG

رنج تنهايي در مثنوي معنوي

بخشعلی قنبری

مولوي (604ـ672 ق) عارف و شاعر بي‌نظير ادبيات عرفاني فارسي که معرفت، تجربه و آفرينندگي را يک جا جمع کرده است و در عصر خود و پس از مرگش جدي گرفته شده آثاري به يادگار گذاشت که گرد کهنگي به خود نديده‌اند و همچنان محل رجوع و بحث و تامل‌اند. اين دفتر حيات بخش مشحون از تعاليم و نظريات است. مولوي عارف و شاعر انسان است از اين رو درد و رنج بشري را خوب مي‌فهمد و البته راه حل‌هاي مفيد و رهايي بخشي ارائه مي‌کند. تنهايي که از بحران‌هاي انسان معاصر است در مثنوي او بازتاب قابل توجهي يافته است. اين که آدمي تصور کند که در دنيا نه کسي در انديشه اوست، نه در دلي جايي دارد و نه کسي مي‌خواهد به او کمکي کند و يا از مشکلاتش بکاهد در يک کلام تنهايي را فراهم مي‌آورد. اما مولوي ذاتا انسان را تنها نمي‌داند در عين اين که بر نياز ذاتي انسان به همراه (دروني بيروني) صحه مي‌گذارد. از اين جهت درصدد بر مي‌آيد تا رنج تنهايي را مورد توجه قرار دهد و براي درمان آن نسخه‌اي بپيچد. نويسنده در اين مقاله کوشيده است تنهايي در مثنوي را با عنايت به مفاهيمي چون معنا، مباني، علل، انواع و راه‌هاي رهايي بکاود و طبقه‌بندي و تحليل كند.

مشاهیر ادبیات فارسی/مولوی/پژوهش درباره مولوی
مقاله