مسألهای که پژوهش حاضر بدان میپردازد، تأثیر مبانی زیباییشناسی بر چگونگی کارکرد عوامل انسجام در شعر است؛ در الگوی انسجام متنی هالیدی و حسن، ارجاع، جایگزینی، حذف، عوامل ربطی و انسجام واژگانی ابزارهای انسجام و دریافت پیام از متن برشمرده شده است. حال در پژوهش حاضر، این پرسشها مطرح است که در شعر و کارکرد ادبی زبان چه عواملی میتواند سبب انسجام و دریافت پیام شود؟ و در شعرهایی که فاقد انسجام به نظر میآیند، دریافت پیام از متن چگونه صورت میگیرد؟ همچنین به این پرسش اساسی میپردازیم که مبانی زیباییشناسی چه تأثیری بر کارکرد عوامل انسجام در شعر دارند؟ به منظور پاسخ به پرسشهای فوق، شعر «کتیبه» از اخوان ثالث و «خوابی در هیاهو» از سهراب سپهری از نظر کارکرد عوامل انسجام مورد بررسی قرار گرفته است؛ کارکرد قوی عوامل انسجام در «کتیبه» و ضعف یا فقدان آنها در «خوابی در هیاهو» نشان داده شده و این نتیجه به دست آمده که شعر اخوان با اصول زیباییشناسی کلاسیک که هنر را عبارت از هماهنگی، تناسب و اعتدال میداند، همسو است و در پرتو این نگرش به انسجامی نیرومند دست یافته اما شعر «خوابی در هیاهو»ی سپهری و اشعاری مانند آن در مجموعههای «زندگی خوابها» و «آوار آفتاب» با اصول زیباییشناسی مدرن و هنر سوررئالیستی همجهت است. از این رو در ظاهر مجموعهای از ناسازها و دارای گسستگی، پراکندگی و فضاهای خالی است اما سرانجام به نوعی وحدت میرسد و آنچه موجب پدیدآمدن این وحدت است، دستگاه فکری شاعر و فلسفه عمیقی است که شعر در بستر آن جریان دارد. در این مقاله نشان دادیم که در شعر و کارکرد ادبی زبان علاوه بر آنچه هالیدی و حسن به عنوان عوامل انسجام متن برشمردهاند، عنصر روایت، انسجام موسیقایی و انسجام تصویری کارکرد ویژه دارند. هدف پژوهش این است که تأثیر زیباییشناسی کلاسیک و زیباییشناسی مدرن و هنر سوررئالیستی را بر چگونگی کارکرد عوامل انسجام در شعر نشان دهد.
کتیبه های تاریخی استان لرستان از قرن چهارم تا قرن چهاردهم نوشته حمید ایزدپناه است که در سال 1351 منتشر شده است. کتیبه ها به خط کوفی و فارسی است و مربوط به نیمه دوم قرن چهارم تا اوایل قرن چهاردهم است. کشف و جمع آوری آنها حاصل کوشش هشت ساله ای است که به مناسبت تالیف و تدوین کتابی به نام (آثار باستانی و تاریخی لرستان) در دو جلد و به توصیه انجمن آثار ملی سعادت و توسط مولف این کتاب انجام شده است. برخی از این سنگ نوشته ها تاریخ ساختمان پل و یا بنایی است و بعضی دیگر قوانین و دستورات امراء و حکام عهد سلاجقه و صفویه است که بخشش چیزی است و یا تحریم و ممنوعیت اعمال و رفتاری را اعلام می نماید و یا از فرمانروایانی نام برده که تاریخ کمتر از آنها ذکری کرده است.
از سنگنبشتهها و کتیبههای برجای مانده از شاهان هخامنشی در نقش رستم و تخت جمشید میتوان به ظهور ادبیات ملی در 521 ق.م. در ایران پی برد. نویسنده این کتاب پس از معرفی این کتیبهها، به نقطهعطفهایی نظیر ظهور زرتشت، ورود اسلام به ایران و حمله مغول توجه کرده و تأثیر هر یک از این حوادث را بر ادبیات ایران بررسی کرده است. کتاب با بیان وضعیت ادبی ایران در آغاز مشروطیت پایان یافته است.
در اين مقاله، سبکشناسي انتقادي در داستان کوتاه را به صورت کاربردي به حوزه پژوهشهاي سبکشناسي فارسي معرفي کردهايم. پرسش اساسي تحقيق اين است که ايدئولوژي پنهان متن در داستان کوتاه «جشن فرخنده» اثر جلال آل احمد چيست، چه مولفههاي سبکياي به کشف آن منجر ميشود و ايدئولوژي پنهان متن چه کارکردي دارد. فرض بر اين است که در اين داستان ايدئولوژي سازکاري براي مشروعيت بخشيدن به ستيز عليه سلطه است. اين پژوهش به روش لايه اي انجام شده است. ابتدا لايه بيروني و بافت موقعيتي متن مورد بررسي قرار گرفته، سپس دو لايه روايي و متني شامل کانونسازي، ميزان تداوم و جنبههاي آن، و خردلايههاي واژگاني، نحوي و بلاغي به عنوان مولفههاي سبکي برجسته تجزيه، و تمام لايههاي ياد شده مرتبط با يکديگر و در ارتباط با گفتمانهاي رايج در زمان نويسنده تحليل شده است. نتايج پژوهش نشان ميدهد در اين متن، تقابل، مولفه سبکي مهم و معناداري است. ويژگيهاي سبکي متن، از تقابل شخصيتها و تقابل گفتمانها تا برجستگي قطب منفي کلام، نشاندهنده ايدئولوژي پنهان متن است که عبارت است از نارضايتي نويسنده، به عنوان روشنفکري منتقد که طيفي از جامعه را نمايندگي ميکند؛ از هر دو جريان اجتماعي و سياسي مذکور در داستان. اين ايدئولوژي سازکار مشروعيت بخشيدن به ستيز عليه سلطه را سازماندهي مي كند. هدف پژوهش، کاربرد سبک شناسي انتقادي در تجزيه و تحليل داستان کوتاه فارسي و آشکار كردن اين امر است که با برقراري ارتباط بين ويژگيهاي سبکي و کلان لايه گفتماني شامل بافت موقعيتي، لايه بيروني متن و مقولههاي ايدئولوژي و قدرت، ميتوان به تفسير و درک و دريافت عميقتري از متن ـ اصليترين هدف دانش سبکشناسي ـ دست يافت.
محور اصلی مقاله حاضر ردهبندی پژوهشهای انجامشده در حوزه سبکشناسی فارسی و شناخت آسیبهای این مطالعات است؛ با هدف شناسایی شاخههای مربوط به هر یک از مطالعات و پژوهشهای انجامگرفته در سبکشناسی فارسی، بررسی کاستیهای موجود در این حوزه و پیرو آن ارائه راهحلهایی برای خروج از وضعیت رکودی که سبکشناسی فارسی دچار آن است. بدین منظور، ابتدا مطالعات و پژوهشهای مربوط به سبکشناسی در دو شاخه سبکشناسی تاریخی و صورتگرا دستهبندی شده است، سپس غلبه ذهنیت تاریخی، فقدان پشتوانه نظری و استفادهنکردن از دانش زبانشناسی در مطالعات سبکشناسانه، بریدهبودن ارتباط متن از بافت موقعیتیاش بیتوجهی به نقش یا کارکرد ویژگیهای سبکی در درک و دریافت عمیقتر و بهتر متن و منفرد و سرگردان بودن پژوهشها به عنوان آسیبهای سبکشناسی فارسی تشخیص داده شده است. در پایان، توجه پژوهشگران به کارآمدی دانش سبکشناسی، شناخت و به کارگیری شاخههای جدید سبکشناسی و بازیابی ابزارهای مناسب جهت تجزیه و تحلیل متون فارسی آشنایی با مهمترین رویکردهای سبکشناسی، صورتگرایی، نقشگرایی، زنانه، انتقادی، شناختی و تاریخی، و در اولویت قرار دادن سبکشناسی گونهها را به عنوان راه حلهای پیشنهادی ارائه شده است.