آنچه خیام را از دیگر شناسندگان راز متمایز کرده، صمیمیت فراوان او در قبال نادانی خویش است. او میداند که نمیداند و این نادانی را نه تنها از خود و دیگران پنهان نمیکند که در بوق و کرنای چهارگانیهای بلندآوازه خود به اوج فریاد میرساند. او میخواهد با این کار به همه مدعیان دانایی بیاموزد که دانستن ندانستن، عیب نیست بلکه به دروغ خود را واقفاسرار شناساندن عیب است. او میخواهد در رباعیات خویش به بانگ بلند خاطرنشان کند که مدعیان خبر، در اصل بیخبرند. همین اقرار به نادانی است که حیرتی همسنگ با حیرانی عارفان را برای روان او به وجود میآورد. در این مقاله سعی میشود ضمن تبیین ابعاد حیرت و سرگردانی خیام در رباعیات فیلسوفانه او، نشان داده شود اسرار شگفتانگیز این سرگردانی به چه میزان، طبقات مختلف مخاطبان متنوع او را تحت تأثیر قرار داده است و آنها تا چه اندازه در این حیرانی شگفتانگیز فرو رفتهاند.
فرهنگ اصطلاحات عرفان اسلامی نخستین مجلد از مجموعه ی فرهنگ های اصطلاحات علوم و معارف اسلامی است که در حوزه ی علوم عقلی شامل: عرفان، فلسفه، کلام، اخلاق و منطق و در حوزه ی علوم نقلی شامل: فقه، اصول فقه، تفسیر و علوم قرآنی، رجال، درایه و ادبیات عرب است. این فرهنگ به منظور فراهم آوردن بستر مناسب برای ارائه ی ترجمه های دقیق و رسا و با اسلوب سنگین ادبی از آثار جاویدان عرفان اسلامی تهیه گردیده و اولین قدم مهم در این زمینه به شمار می آید. کتاب حاضر عمده ی اصطلاحات عرفانی را در بر دارد و مدخل ها و معادل های آن ها به دقت گزینش شده و در تهیه آن از بسیاری از پر ارج ترین ترجمه های دهه های اخیر استفاده شده است. راقم این سطور یقین دارد که فرهنگ اصطلاحات عرفان اسلامی کمک بزرگی برای مترجمان ایرانی خواهد بود و سهم بسزایی در بهتر برگردانیدن گنجینه های معرفت فارسی به جهان خارج خواهد داشت و وسیله ای ارزنده خواهد بود برای تبدیل کردن زبان انگلیسی به یک زبان اسلامی؛ یعنی زبانی که در آن معارف و ارزش های اسلامی، که در قلب آن عرفان قرار گرفته، به سهولت قابل بیان است؛ علاوه بر این، کمک خواهد کرد تا مترجمان از تشتت و پراکندگی در برگرداندن متون عرفانی رهایی یابند.
«اصطلاحات الصوفیه» که به قلم «ابوالقاسم عبدالرزاق ابن ابی الفضایل جمالالدین کاشانی» از عرفای بزرگ قرن هفتم هجری به نگارش در آمده دربردانده شرح اصطلاحات عرفان به زبان عربی است. کتاب حاضر، با هدف بررسی شالوده و مبانی عرفان عبدالرزاق کاشانی در اصطلاحات الصوفیه به نگارش در آمده و مشتمل بر ترجمه فارسی کتاب، به همراه شرح و تفسیر اصطلاحات عرفانی مندرج در آن، در بیست و هفت باب است.
دکتر قدمعلی سرامی دکترای زبان و ادبیات فارسی «دانشکده ادبیات» دانشگاه تهران است و از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۶۹ به عنوان پژوهشگر و رییس مرکز بررسی آثار کودکان و نوجوانان و ... در «کانون پرورش فکری» به فعالیت پرداخته و تاکنون آثار منظوم و منثور بسیاری از وی منتشر و در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است که از آن میان میتوان به «لبخند آرزو»، «از رنگ گل تا رنج خار» (شکل شناسی داستان های شاهنامه)، «از خاک تا افلاک» (سیری در غزل ها و ترانه های مولانا)، «از دو نقطه تا همه چیز»، «تا زادن سپیده دم باید خواند» و ... اشاره کرد. مولانا، حقیقت انسان را ، چیزی جز اندیشۀ وی نمی داند و از نگاه او، این اندیشه گاه سیرتی اندرونی دارد و گاه صورتی بیرونی. نطق تا در اندرون دماغ است اندیشه است و اندیشه چون از دماغ به زبان و قلم نزول کرد، سخن است. بنابراین اگر در آثار مولانا گاهی وی را طرفدار کلام و زمانی پشتیبان خاموشی می بینیم، در حقیقت او از جوهر آدمیت حمایت کرده است چرا که سخن و سکوت همان نطق واندیشه اند که تنها تفاوت شان پیدایی و پنهانی شان است: "الانسان حیوانٌ ناطقٌ و نطقاندیشه باشد خواهی مضمر خواهی مُظهر." او پس از این، هردو صورت مضمر و مُظهر اندیشه و نطق را به آفتاب تشبیه می کند: "کلام همچون آفتاب است همۀ آدمیان گرم و زنده از اویند ودایماً آفتاب هست و موجود است و حاضر است و همه از او دایماً گرم اند الّا آفتاب در نظر نمی آید و نمی دانند که از او زنده اند و گرم اند، امّا چون به واسطۀ لفظی و عبارتی خواهی شکر خواهی شکایت، خواهی خیرخواهی شر، گفته آید آفتاب در نظر آید همچون که آفتاب فلکی که دایماً تابان است اما در نظر نمی آید شعاعش تا بر دیواری نتابد همچنان که تا واسطۀ حرف وصوت نباشد شعاع آفتاب سخن پیدا نشود. اگرچه دائماً هست . با این حساب در می یابیم که وقتی روان کسی چون مولانا، از سخن به خاموشی نقل مکان می کند درحقیقت از جزئی به کلّی انتقال یافته است. به تعبیری دیگر، از روپوشی از روپوش های حق عبور کرده و درحقیقت وی انطواء یافته است. می توان گفت در تمام مواردی که مولانا جلال الدین، در پایانۀ غزل ها خود را به خاموشی فرا خوانده است، از جهان محسوس به عالم معقول گام نهاده است.
در این کتاب داستانها و کردارهای شاهنامه که به عبارتی سراسر حماسه ملی ایران را میپوشاند از دیدگاه شکلشناسی و باتوجه به جنبهها و جوانب داستانی آن مورد بررسی و سنجش و مقایسه و استنتاج قرار میگیرد. در این کتاب، شاهنامه به عنوان یک اثر مستقل ادبی که در واقع نماینده یک نوع ادبی مهم (حماسه) نیز هست با حوصله تمام مورد پژوهش قرار گرفته است. در اغلب فصول شانزده گانه کتاب، شاهنامه به عنوان یک کل و مجموعهای منسجم پیش چشم نویسنده قرار گرفته و در بسیاری از موارد به شایستگی حوادث و قهرمانان و کردارها و پندارها و حتی عوامل درونی و مکانیسمهای رشد و گونه گونی رویدادها از طول و عرض حیات تطبیقی و سنجشی به خود گرفتهاند. به طور کلی در این کتاب شکلشناسی در مفهوم وسیع آن مورد نظر بوده و نویسنده با حوصله و دقتنظر و متدولوژی خاصی که در تدوین آن به کار رفته از مسائل و موضوعات بسیاری در شاهنامه سخن گفته است و خوشبختانه در بسیاری از آنها دیدگاههای نو و برداشتهای تازه را مطرح کرده است و به حق باید گفت همه پژوهندگان بعدی و خوانندگان شاهنامه و دوستداران فردوسی و دلدادگان حماسه ملی ایران را به کتاب خود نیازمند کرده است.