مطالعه حاضر درباره جايگاه و رابطه سنت و مدرنيته، تقابل و تضاد، و يا به هم آميختگي آنها در گونه داستان كوتاه ايراني است. براي اين منظور شش داستان كوتاه از مجموعه بشنو از وي چون حكايت ميكند، انتخاب شده است. اين داستانها عبارتند از: «باغ فرخلقا»، «آيينه سنگي مادربزرگ»، «كنيزو»، «اسرار مرگ ميرزا ابوالحسن خان حكيم»، «در پشت آن مه»، و «شازده كوچولو» كه به ترتيب توسط شهرنوش پارسي پور، منصور كوشان، منيرو رواني پور، اميرحسن چهلتن، اصغر عبداللهي، و جعفر مدرس صادقي به نگارش درآمدهاند. در اين داستانها، برهم كنش سنت و مدرنيته در جامعه ايراني در قالب مضامين زير نمودار ميشود: جايگاه زن مدرن در جامعه سنتي، تضادهاي نسل زنان مدرن و زنان سنتي، انحراف اخلاقي در جامعه مردسالار در حركت به سمت مدرنيته، سكوت و جنون زنان، و خودشيفتگي و خمودگي زن به عنوان موجودي با هويت مسخ شده در زندگي متاثر از مدرنيته. گزينش اين داستانها بر اساس جديد بودن و همخواني شان با رويكردهاي ذيل انجام گرفته است. نگارنده در نظر دارد تا با رويكردهاي فمينيستي و ساختارشكني، اين داستانها را بررسي و به ارزيابي نحوه كاربرد سنت و مدرنيته در آنها بپردازد. هدف از انجام اين مطالعه، اثبات وجود كنش و برهمكنش ميان سنت و مدرنيته در داستانهاي كوتاه انتخاب شده است. به بيان ديگر، نگارنده در صدد اثبات اين حقيقت است كه برخي از داستانهاي كوتاه ايراني معاصر قادر به نماياندن مدرنيته صرف و ناديده گرفتن سنت به طور كامل نيستند.
ایرانیان در گستره فرهنگ و دانش، سابقه ای طولانی دارند. آنان با تلاش های خستگی ناپذیر، گذشته درخشانی را آفریدند و در فرهنگ انسانی، نقش عمده ای ایفا کردند. وزش نسیم آزادی بخش اسلام بر ایران و تلاقی دو فرهنگ ایرانی و اسلامی مناسبات دین و فرهنگ را به همراه داشت و ثمرات میمون و مبارکی برای بشر به بار آورد. این فرهنگ ایرانی-اسلامی پویا، غنی و گسترده بود، به طوری که مرزهای جغرافیایی را درنوردیدند و در شمال آفریقا هند و حتی اروپا راه یافت. بررسی این مناسبات و چگونگی خدمات متقابل ایران و اسلام ازبایسته های پژوهشی روزگار ماست. از همین رو دبیرخانه "دین پژوهان" با دعوت از متفکران و اندیشوران، غوررسی در این موضوع را وجه همت خویش قرار داد و در سلسله مقاله هایی که اینک پیش روی شماست زوایای این مهم را کاوید...
کتاب هزار و یک حکایت یکی از تالیفات مرحوم خلیل خان ثقفی است. ایشان در پاریس به مطالعه کتب مختلفی از آثار نویسندگان عربی، مراکشی، الجزایری، فرانسوی، ژاپنی، چینی، انگلیسی، آلمانی که حکایات را نوشته بودند نمود و مصمم گردید که با اطلاعات شخصی حکایات مختلفی را بهم درآمیزد و اندک اندک آنرا تا پانصد حکایت درآورد ولی با فرصتی که در مدت یک سال بدست آورد و شور و ذوقی که پیوسته در تدوین کتاب از خود ابراز می نمود کم کم حکایات گردآورده او از یک هزار تجاوز نمود و نام آنرا هزار و یک حکایت نهاد و پس از بازگشت به میهن حک و اصلاح مختصری نمود و نام آنرا هزار و یک حکایت نهاد و منتشر نمود...
استنلي گرامن واينبام، نويسنده علمي ـ تخيلي دهه هاي 1920 و 1930 در آمريکا، واقعيت مجازي را در ابتداي شكلگيري اين گونه ادبي در داستانهايش پيشبيني كرد. در آثار واينبام، ماشين در توليد فضا و زمانهاي مجازي نقش بسزايي دارد. اختراعات داستاني واينبام زمينه را براي فرار ذهن فراهم ميكند، اما اين سفر نيازي به حضور فيزيكي مسافر ندارد. همچنين، فضا و زمانهاي مجازي در آثار واينبام آرماني نيستند، هرچند به آرمانشهر بسيار شبيهاند. اين فضا و زمانهاي مجازي گاهي از ويژگي ضدآرمانشهري نيز برخوردارند، و آرمانها و روياهاي شخصيت اصلي داستان را در هم ميكوبند. واينبام رابطهاي روايي ميان ذهن و ماشين برقرار ميكند. به نظر ميرسد واينبام در خلق آثارش از آتلانتيس نو و انديشههاي فرانسيس بيكن بسيار الهام گرفته است. اما اين بدان معنا نيست كه او آرمانهاي بيكن درباره فناوري را به يكباره پذيراست. پژوهش حاضر با مرور چند داستان علمي ـ تخيلي واينبام، به بررسي چگونگي تاثير آرمانشهر علمي بيكن بر تعبير واينبام از مفاهيم ذهن و ماشين در فرايند توليد فناوري خواهد پرداخت. پژوهشگران با بهرهگيري از رويكردي تطبيقي، شباهتها و تفاوتهاي داستانهاي علمي ـ تخيلي واينبام و ارمانشهر داستاني بيكن را باز خواهند جست، و با مستندات لازم نشان خواهند داد كه فلسفه علمي بيكن در ابتداي قرن هفدهم، زمينهساز ايجاد و رواج داستانهاي علمي ـ تخيلي در ابتداي قرن بيستم بوده است.
دانش و خردافزاری در یک دوران، اکسیر زندگی آدمی و دریچهای به سوی روشنایی و جستجوی حقیقت شناخته میشود و در دوران دیگر، ویرانگر و جهنّمی. فرانسیس بیکن در آرمانشهر خویش با چراغ دانش به دنبال سروری بر جهان است؛ این در حالی است که در قرن نوزدهم ویلیام بلیک در سردرگم آباد جهنم بر سرنوشت شومی که کارگاه بزرگ خرد گریبانگیر پویندگی خیال و انداموارگی هستی جاودان کرده بود، میگرید. این مقاله با گذر از آرمانشهر تا جهنّم، به مقایسه دو نگرش متفاوت درباره خرد میپردازد و از این رهگذر، شیوه کار، ساختار، و میزان پویندگی دو نویسنده را در آتلانتیس نو و کتاب یوریزن خواهد سنجید. هدف از این پژوهش این است که ببینیم نگاههای گوناگون به دانش و خردورزی چگونه بر ادبیات هر دوران تاثیر گذاشته است.