در اين مقاله ابتدا رفتار شخصيتهاي داستاني هوشنگ مرادي کرماني بر اساس نظريه اريکسون، مورد مطالعه قرار گرفته است، سپس به عواملي اشاره شده که سبب توفيق او در توصيف و عرضه شخصيتهاي مناسب گرديده است. از نظريه «مراحل هشتگانه زندگي» اريکسون، سن بازي، سن مدرسه، و مرحله نوجواني با ويژگيها و رفتار شخصيتهاي داستانهاي مرادي كرماني مطابقت دارد. بر اساس اين نظريه، در سن بازي، كودكان ويژگيهايي نظير ابتكار، علاقه به حيوانات و اسباببازي. در سن مدرسه، استدلال، احساس نياز به كسب لياقت اجتماعي، مواجهشدن با بحران، و در سن نوجواني، ويژگيهايي نظير هويتطلبي، همانندسازي و بحران هويت دارند. مرادي در شخصيتپردازي و توصيف احوال، رفتار و گفتار قهرمانان داستانهاي خود اين ويژگيها را رعايت كرده و متناسب با رشد شخصيت كودكان و رفتار آنان، آثار خود را پديد آورده است.
گئورگی پلخانف ؛ نظریهپرداز مارکسیست روس، بنیانگذار جنبش مارکسیستی در روسیه و برای سالهای متمادی، نماینده و مدافع اصلی آن بود. او همچنین از بنیانگذاران حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه بود و بعد از انشعاب در حزب، او به مِنشویکها (حزب اقلیت) پیوست، اما همواره سعی در ایجاد اتحاد بین دو حزب داشت. پلخانف معتقد بود که جوامع بشری به ویژه جامعه روسیه برای پیاده کردن موفقیتآمیز مارکسیسم هنوز «نارس» بوده و سرمایهداری باید ابتدا رشد کند تا سوسیالیسم ممکن گردد و از همین رو با دولت شوروی مخالف بود. مهمترین آثار او عبارتند از: «آنارشیسم و سوسیالیسم»، «تاریخ از نگاه یکتاشناسان»، «تاریخ ماتریالیسم»، «حقایق منطقی»، «اهمیت مطالعه تاریخ از نظر تحولات اندیشه»، «نقش فرد در تطور تاریخ» و آخرین تالیف او «مسائل اساسی مارکسیسم».
نادر ابراهیمی بیشتر به اعتبار دلبستگی به کودکی، کودکان و ادبیات کودک برای نویسندگان کودک و نوجوان و به تبع آن «انجمن نویسندگان کودک و نوجوان» مطرح بوده و هست و این ویژهنامه، همین وجه از جمیع وجوه او را در نظر گرفته است؛ گرچه گاه نویسندگانی با نگاهی بزرگسالانه، تعلقات بزرگسالانه یا حتی علایق سیاسیاش را نیز ذکر کردهاند؛ اما محور این مقالهها نادر ابراهیمی نویسنده کودکان و نوجوانان است.
در مثنوي، غيب ارتباط و پيوند عميقي با عالم شهادت دارد. از ديدگاه مولوي، غيب با آنكه صورت مجرد دارد اما نشانهها و تاثير آن را در عالم عيني ميتوان مشاهده كرد. قلمرو بي كران غيب در پهنه عالم عيني نيز حضور دارد و كل پديدههاي عالم، داراي بعد غيبي هستند و كمال و اعتبار خود را از بعد غيبي خود كسب ميكنند. مولوي غلبه غيب بر عالم شهادت و ارتباط آن دو را از طريق تمثيل در مثنوي نشان داده است. ارزش انسان نيز، به عنوان اشرف مخلوقات، ناشي از قواي غيبي وجود او، نظير عقل، جان و دل است. جمادات نيز داراي بعد غيبي هستند و ذرهاي از عالم شهادت از نفوذ عالم غيب به دور نيست. قرآن، احاديث، كلام اشعري و تجربه عرفاني، منابع اصلي انديشه مولوي درباره غيباند. طرح مباحثي نظير قضا و قدر، جبر و اختيار، فنا، رضا، توكل و ... در مثنوي، ريشه در اعتقاد مولوي به سريان غيب در عالم شهادت دارد.
تقابل خير و شر از مضامين اصلي شاهنامه است. اعتقاد به وجود دو قطب اهورايي و اهريمني، ريشه در باورهاي اساطيري ايرانيان دارد و اين عقيده در سرتاسر شاهنامه نيز انعکاس يافته است. در شاهنامه هر جا که نيروهاي خير، مانند فريدون و ايرج که نماد خرد و خير هستند، حضور دارند، نيروهاي تاريکي، مانند ضحاک و تور نيز، که نماد شر و نابخردي هستند، به ستيزه با آنان مشغولند. ديوها نماد ضد ارزشها، و قهرمانان نماد ارزشها هستند. اين دو نيرو همواره در حال جدالند. نيروي شر به اندازه نيروي خير تواناست، تا جايي گاه گاهي غلبه با اين نيروست؛ اما سرانجام نيروي خير بر شر سيطره مييابد. با وجود اين، ستيز ميان روشنايي و تاريکي در هزاره سوم هرگز پاياني نخواهد داشت، زيرا اين ستيز، سبب تداوم هستي است و اگر چنان چه يکي از اين دو نيرو به طور مطلق بر ديگري غلبه يابد، هستي پايان خواهد پذيرفت.