در اين مقاله انديشههاي ايرانشهري نظير شاهي آرماني، فره ايزدي، توامان بودن دين و ملك، عدالت، راستي و مانند آن در كليله و دمنه بررسي شده است. در كليله و دمنه، پادشاهي عطيه الهي است كه شاه در مركز ثقل امور مملكتي قرار دارد، پس بايد مهر نژادگي بر جبين وي نقش بندد، چه اگر جز اين باشد، موجودي اهريمني است كه سبب دگرگوني نظم حاكم بر کاينات ميگردد. وي بايد در جولانگاه حكومت از پشتيباني فرازميني بهرهمند باشد و اين امر با فره ايزدي ميسر ميشود. چنين پادشاهي بايد به حليه عدل آراسته باشد تا هر كس به خويشكاري خود در طبقه خاص خود پرداخته و به رستگاري روان رسد. پادشاه بايد به كمالات رزمياري و فضايل دين ياري آراسته باشد. وي بايد با عنصر «راستي» پيوند اجتماعي را مستحكم تر نمايد كه در نهايت با سيطره نيروهاي اهورايي بر اهريمني، آرمانشهر كه مفري براي گريز از بي نظمي و بي، عدالتي است، تحقق مييابد.
کَلیله و دِمنه نوشتهٔ ویشنا سرما کتابی است از اصل هندی که در دوران ساسانی به زبان پارسی میانه ترجمه شد. کلیله و دمنه کتابی پندآمیز است که در آن حکایتهای گوناگون (بیشتر از زبان حیوانات) نقل شدهاست. نام کتاب از دو شغال به نام «کلیله» و «دمنه» گرفته شده که قصههای کتاب از زبان آنها گفته شدهاست. بخش بزرگی از کتاب اختصاص به داستان این دو شغال دارد. اصل داستانهای آن در هند و در حدود سالهای ۵۰۰ تا ۱۰۰ پیش از میلاد به وقوع میپیوندند. مجتبی مینوی دربارهٔ این کتاب میگوید: کتاب کلیله و دمنه از جمله آن مجموعههای دانش و حکمت است که مردمان خردمند قدیم گرد آوردند و «به هرگونه زبان» نوشتند و از برای فرزندان خویش به میراث گذاشتند و در اعصار و قرون متمادی گرامی میداشتند، میخواندند و از آن حکمت عملی و آداب زندگی و زبان میآموختند. کلیله و دمنه در واقع تألیفی است مبتنی بر چند اثر هندی که مهمترین آنها پنجه تنتره بهمعنی پنج فصل و به زبان سانسکریت است که توسط فیلسوف بیدبا و بهدستور پادشاه هندی دبشلیم نوشته شدهاست. در روایات سنتی برزویه «مهتر اطبّای پارس» در زمان خسرو انوشیروان را مؤلف این اثر میدانند. نام پهلوی اثر کلیلگ و دمنگ بود. صورت پهلوی این اثر هماکنون در دست نیست و در طول سالیان از بین رفتهاست؛ اما ترجمهای از آن به زبان سریانی امروز در دست است. این ترجمه نزدیکترین ترجمه از لحاظ زمانی به تألیف برزویه است.
در تاریخ فرهنگ و تمدن بشر، کمتر کتابی است که چون مجموعه حکایات پندآمیز (کلیله و دمنه) شهرت و محبوبیت داشته باشد و سرگذشتش این چنین با حوادث و اتفاقات تاریخ آمیخته باشد. نام اصلی کتاب پنج حکایت (پنجا تنتره) بود اما در جهان اسلام بنام کلیله و دمنه معروف شد. ترجمه عربی این کتاب به سوی غرب رفت و اکنون ترجمه های گوناگون که در سراسر جهان متمدن پراکنده شده و میلیونها نفر کودک و پیر و جوان به خواندن آن می پردازند همه از این مادر زاده شده اند، در شرق جهان اسلامی در عصر درخشان فرهنگ و ادب ایرا ن دوران سامانیان رودکی نخستین شاعر بزرگ پارسی گوی کلیله و دمنه را به شعر پارسی برگرداند. بار دیگر در نیمه دوم قرن دهم هجری در هنگام پادشاهی اکبر امپراطور مغولی هند بر پایه همان ترجمه های فارسی کلیله و دمنه کتاب عیار دانش تکوین یافت و سپس در اواخر همین قرن به فرمان اکبر، مصطفی خالقداد عباسی، که سانسکریت میدانست و قبلا چند کتاب از این زبان به فارسی ترجمه کرده بود، مامور شد که متن سانسکریت پنچاکیانه را به فارسی برگرداند. فرمان امپراطور جامه عمل به خود پوشید و کار ترجمه در آغاز قرن یازدهم پایان یافت و اکنون نسخه منحصر به فرد این ترجمه که علاوه بر اصالت چندین حکایت بیشتر از مجموعه نخستین دارد در موزه ملی دهلی نو نگهداری میشود....
سعدي يكي از معدود شاعران زبان فارسي است كه به واسطه نفوذ آثارش، حضوري دايمي، عميق و اثر بخش در فرهنگ ايراني داشته است. در اين مقاله تلاش شده تا رابطه ميان بخشي از اشعار اين شاعر يعني قصايد وي، كه عموما لحن و محتوايي وعظ آميز، خطابي و ديني و اخلاقي دارد، با اصول و مباني مكتب كلام اشعري به طور دقيق و مستند بررسي شود. بدين منظور پس از ارايه تعريف؛ ويژگيها، و دلايل پيدايش علم كلام، به بحثي تاريخي درباره مكاتب كلامي و زمينههاي پيدايش آنها پرداخته شده، اما از آن ميان به دو مكتب غالب كلامي در تمدن اسلامي، يعني معتزله و اشاعره توجه خاصي شده است. در بخش اصلي اين مقاله با عنوان، "مكتب كلامي سعدي"، ابتدا دلايل و زمينههاي تاريخي گرايش سعدي به كلام اشعري باز نموده شده و نهايتا نشانههاي اين گرايش و تجلي اشعريگري وي از ميان قصايد استخراج و ذيل عناوين معروف مباحث كلامي، هم چون "رويت الهي"، "عدل الهي"، "جبر و اختيار"،... طبقهبندي و تشريح شده است.
مثنوي مولوي از محبوبترين و پرطرفدارترين آثار كلاسيك فارسي است كه در عصر حاضر در داخل و در خارج از ايران مورد توجه و اقبال عام و خاص قرار گرفته است. شايد بتوان گفت كه يكي از اين دلايل، توجه خاص مولوي به «انسان» بوده است. مسايل و مفاهيمي كه هم اكنون نيز مورد توجه جدي بشر است و شاخههاي مختلف علوم انساني؛ از جمله ادبيات، فلسفه و روانشناسي متاثر از آن است. مولوي انسانگراي معنوينگر، در لحظاتي كه سوار بر مركب خيال در وادي حقايق حركت ميكند، چشمانداز وسيع و شگفتانگيزي در برابر ديدگانش به نمايش در ميآيد و در اين هنگام، بخش هوشيار وجود او، الگوي جامعي از انسان كامل را در اشعارش ارايه داده است. آبراهام مزلو، روانشناس انسانگرا، از خود شكوفايي و «هنر انسانشدن» سخن گفته است و نقش جامعه را در خود شكوفايي امري كليدي معرفي كرده است و بر اين باور بود، در جوامعي كه شخص از مسووليتپذيري، شناخت مكانيسمهاي دفاعي، آزمودن شيوههاي جديد، سخت كوشي در اجراي تصميمات و به طور كلي از توجه به فرا انگيزشها برخوردار باشد؛ ميتواند به سوي خودشكوفايي پيش رود. در اين مقاله، علاوه بر ايجاد ارتباط ميان دو علم ادبيات و روانشناسي و قرابت زياد بين انديشههاي مولوي با انديشههاي روانشناسي انسانگرا، به بررسي تطبيقي شخصيت خودشكوفا در مثنوي معنوي با الگوهاي ارايه شده از سوي آبراهام مزلو پرداخته شده است.