در اين مقاله درخت به عنوان نماد انسان و آرزوهاي انساني مورد تحقيق و بررسي قرار گرفته است. و گونههاي مختلف قداست درخت با برخي از اساطير و اديان ملل، مانند اساطير ايران، هند، يونان، ژاپن ... و نيز برخي از اديان مطابقت داده شده است و اين موارد در بعضي از متون ادب فارسي هم چون شاهنامه فردوسي، کليات خمسه نظامي و منطقالطير عطار مورد بررسي قرار گرفته و نمايانده شده است که درخت در ميان سمبلهاي ادبي ما از جايگاه ويژهاي برخوردار است.
درخت يکي از پديدههاي طبيعت است که هنوز هم در ميان بسياري از اقوام، مقدس شمرده ميشود. اين پديده که در بسياري از اسطورهها با اصل آفرينش ارتباط مييابد با اشراق و عرفان هم پيوند ميشود. هم پيوندي اشراق و درخت در شعر سهراب سپهري، شاعر نوپرداز جلوههاي متعددي مييابد از جمله در ديد او «گل سرخ» قبله است و «چشمه» جانماز و «نور» مهر و «دشت» سجاده و «سرو» گلدسته و از اين رو سهراب با تکبيره الاحرام «علف» و «قدقامت» موج به نماز ميآغازد و با جهانبينياي که ناشي از حقيقت زنده و ملموس است خدا را در «تپش باغ»، «لاي شب بوها» و در «آب و گياه» مييابد. نگارنده در اين مقاله در پي آن است که به اين سوالات پاسخ دهد: 1. حضور عنصر طبيعت در شعر سهراب از کجا نشات مي گيرد؟2. سهراب به چه صورت از ارتباط درخت و اصل آفرينش در اساطير سود جسته است؟3. هم پيوندي درخت و اشراق در شعر سهراب بر چه مبنايي است؟ در شعر سهراب، اين هم پيوندي از خلقت آغازين انسان شروع شده و تا شرح سلوک عرفاني ادامه مييابد. شعر «نشاني» اوج هم پيوندي درخت و معرفت در شعر اوست که از درخت سپيدار آغاز ميشود و به لانه نور بر بالاي درخت کاج منتهي ميشود.
در اين مقاله به بررسي نمادهاي اندامي به كار رفته از نباتات در ادبيات فارسي پرداختهايم و ديوان شاعراني چون رودكي، فرخي، منوچهري، ناصرخسرو، سنايي، سعدي، مولوي و حافظ بر اين اساس مورد مطالعه و بررسي قرار گرفته است. مطابقت اين گونه كاربردهاي ادبي بر پايه تشبيه و در قالب يك ارتباط تثليثي آنيميسم، تناسخ گياهي و باور اساطيري تبديل انواع از گياه پيكري به انسان پيكري، سير تصويرگرايي اندامي انسان را در ادب فاسي نشان ميدهد.
در اين مقاله بر مبناي نقد اسطورهاي به تئوري تناسخ گياهي در شعر شاعران معاصر همچون سهراب سپهري و احمد شاملو پرداختهايم و جلوههاي قداست گياهان در پرتو استحاله روحاني و معنوي باز نموده شده است. همچنين نگرش اساطيري و شاعرانه سپهري و شاملو در اين بعد، با ارايه شواهد شعري ايشان تبيين شده است. هدف از اين پژوهش آن است که نشان دهيم آموزههاي عرفاني و معنوي در قالب يک ارتباط تثليثي متشکل از تئوري چرخه زايش، زنده بيني و آنيميسم گياهي و انگارههاي انساني، نباتات جهت بيداري و آگاهي انسان و رسيدن به شناخت واقعي در تفکر برخي از شاعران بزرگ به صورت خودآگاه يا ناخودآگاه نمودار شده است.
بينش دوگانهپرستي يا دوآليسم، نمودار جدال مستمر ميان قواي دوگانه در طبيعت است. در پرتو اين نمايش آييني، همواره نيكي، روشني، زندگي، فرشته و ... بر بدي، تاريكي، مرگ، ديو و ... پيروز ميشود. اما بر مبناي عصيان و نوانديشي در شعر معاصر خصوصا در انديشه سپهري تاريكي، مرگ، شب، مرداب، لجن و ... مقولاتي قابل ستايش هستند و همواره روشني از دل تاريكي بر ميآيد و مرگ پايان حقيقت تصور نميشود. در اين مقاله اين نازنين بيني و بينش عارفانه كه تا اندازهاي مطابق با تفكرات بودايي است در هشت كتاب سپهري مورد بررسي و پژوهش قرار گرفته است.