رمانهایی که در سالهای اخیر، زنان خلق کردهاند، شباهتهای فراوانی با هم دارند. بهنظر میرسد نویسندگان زن ـ خواسته یا ناخواسته ـ از الگوی واحدی برای نگارش رمانهای خود استفاده میکنند. در این مقاله سعی شده است تا وجود شباهتها در پیرنگ چهار رمان اثبات شود. برای تحلیل این مسئله، از رویکرد ساختارگرایی استفاده شده است، چرا که در ساختارگرایی، ادبیات با دیدگاهی کلی و خودبسنده مطالعه میشود. با استفاده از این رویکرد، شباهتها و جهتگیری اصلی این رمانها در پیرنگ کشف میشود. پیرنگ این رمانها کمابیش شباهتهای ساختاری عمدهای با هم دارند. دلیل این شباهتها پیش از هر چیز، وضعیت فرهنگی مشابه پدیدآورندگان این رمانها است که باعث شده است ساختارهای ذهنی مشابهی در خلق آثار دیده شود. در این مقاله ابتدا توضیح مختصری دربارة ساختارگرایی داده میشود، سپس در بخش بحث و بررسی، آن دسته از نظریات ساختارگرایان، که با موضوع مقاله ارتباط دارد، بهطور خلاصه مرور میشود. مباحثی دربارة پیرنگ و بحثهای تخصصیتر ساختارگرایان دربارة آن نیز در همین قسمت آمده است. در پایان نیز مطالعة موردی پیرنگ چهار رمان از منظر ساختارگرایانه آورده شده است که نشان میدهد پیرنگ این رمانها از الگویی کلی پیروی میکند. رمانهای بررسی شده عبارتند از: 1. خط تیرة آیلین (ماهمنیر کهباسی)، 2. چراغها را من خاموش میکنم (زویا پیرزاد)، 3. چه کسی باور میکند رستم (مهرانگیز شریفیان)، 4. رؤیای تبت (فریبا وفی).
نویسنده این کتاب به صراحت اقرار میکند که مشروعیت آن بیشتر از هر چیزی از اثر مشهور دانیل کالاهان با عنوان "پنجاه فیلسوف کلیدی" (۱۹۸۷) الهام گرفته است. اگرچه تفاوتهای معینی این اثر را از سایر آثار مشابه متمایز میسازد؛ کالاهان باید فیلسوفانی را در طول تاریخ فلسفه انتخاب میکرد که نیز به عنوان شخصیتهایی شناختهشده در میان عموم مردم بودند، مثل فیگورهایی چون افلاطون و هابز یا سارتر. با این حال، انتخاب جان لچز فیلسوفان معاصری که گاه هنوز تا شهرت فاصله داشتند بود. به علاوه، سوال تکراری در مورد تشکیل مجموعه "پنجاه متفکر کلیدی" بیش از سایر آثار مشابه مطرح شد: آیا توافقی در مورد انتخاب متفکران و فیلسوفان وجود دارد که بعضی از آنها هنوز هم در زمان تدوین این اثر در دسترسند؟ به عبارت دیگر، آیا در واقع اسامی مهمترین فلاسفه معاصر در این لیست محل دارند یا میتوان اسامی دیگری را نیز در نظر گرفت؟ این چالش خود باعث جایگزین شدن اسامی چون آگامبن، بادیو، برگسون، باتلر، دریدا، هایدگر، هوسل، ماتراورز، ویریلیو و ژیژک در ویرایش دوم این کتاب شده است. از دیدگاه نویسنده، مبنای کار او نیز در انتخابهای روشنکننده و آموزندهٔ آثار بوده است. لچز پنجاه متفکر کلیدی معاصر را در ده گروه تقسیمبندی کرده تا تفکرات آنها را درک کنیم: ساختارگرایی ابتدایی، فنومنولوژی، ساختارگرایی پسااستراکچرالیسم، نشانهشناسی، فمینیسم موج دوم، پسامارکسیسم، مدرنیته، پسامدرنیته و در نهایت تفکرات الهامگرفته از زندگی. امیدواریم این تقسیمبندی به خوانندگان در درک جهتگیریهای فکری متفکران و همچنین درک کلی از معنا و مفهوم این مجموعه کمک کند.
آنچه در این دو گفتار می آید یکی از راههای تاسیس کتابخانه و ایجاد عادت به مطالعه است ولی تنها راه نیست. مدارس دیگر، از راههای دیگر، به این کار دست زده اند. شاید خاندن این دو گفتار انگیزه ارائه تجربه این مدارس نیز بشود. در هر دو گفتار جنبه علمی و اجرایی بیشتر مدنظر بوده است تا جنبه نظری و فلسفی و به همین دلیل زبان آن ساده و بدون پیرایه است.
بسياري از رمانهايي که نويسندگان زن ايراني در چند سال اخير نگاشتهاند، از جهات مختلفي مانند پيرنگ، زاويه ديد، شخصيت و... با هم شباهت دارند. اين مقاله ميکوشد چهار رمان از اين نويسندگان را از منظر درونمايه مقايسه و بررسي کند. با مطالعه اين گونه آثار، ميتوان به مشکلات و معضلاتي پي برد که وجود دارند يا در آينده پديدار خواهند شد و هنرمندان توانستهاند با ذهنيت هنري خود، آنها را زودتر تشخيص و هشدار دهند. در اين چهار رمان، مشترکات مضموني فراواني وجود دارد که به ظاهر برآمده از گفتماني مشترک است. براي بررسي اين موضوع، ابتدا در بخش مقدمه، توضيحاتي در باب درونمايه و چيستي و اهميت آن آمده است. سپس در بخشهاي بعدي، درونمايه رمانها از دو منظر درونمايههاي کلي و درونمايههاي جزئي مطالعه شده است. در پايان، دريافتيم که درونمايه اين چهار رمان تا حد زيادي شبيه به هم هستند و به نظر ميرسد سبب آن، گفتمان مشابه نويسندگان آنهاست. چهار رماني که در اين مقاله بررسي شدهاند عبارتاند از: خط تيره آيلين (اثر ماه منير کهباسي)، چراغها را من خاموش ميکنم و عادت ميکنيم (از زويا پيرزاد) و چهل سالگي (نوشته ناهيد طباطبايي).
موسیقی شعر فارسی گسترهای است که هموزن، قافیه و ردیف را شامل میشود و هم هماهنگیهای آوایی کلمات را؛ مانند انواع جناس. تکرار بهعنوان عامل اصلی هر نوع موسیقی، در ایجاد موسیقی شعر نیز تأثیر مهمی دارد. در بخشی از این مقاله سعی شده تأثیر انواع تکرار در ایجاد موسیقی شعر بررسی شود؛ همچنین این مقاله به نقش مصوتهای بلند در ایجاد موسیقی شعر سپید، درکنار دیگر عوامل موسیقیساز، نگاهی نو دارد. در بخش دیگر نیز نگارنده سهم و تأثیر عناصر سنتی ایجاد موسیقی را در شعر سپید بررسی کرده است؛ مانند وزن عروضی، قافیه و ردیف. در بخش آخر نیز شیوه خاص نگارش شعر سپید بهعنوان یکی از عوامل موسیقیساز مورد تحقیق قرار گرفته تا نشان داده شود که آیا شیوه پلکانی یا مقطع نوشتن شعر سپید در ایجاد موسیقی نقش دارد یا خیر. تمامی این بررسیها برروی اشعار پدیدآورنده شعر سپید فارسی، احمد شاملو، انجام شده است.