شاعران و سخنوران از دیر باز برای بیان اندیشهها، مقاصد و دست آوردهای فکری خود، از علوم و دانش¬های مختلف بشری بهره جستهاند؛ از جمله دست به دامان عناصر طبیعی و فرا طبیعی شده و از این میان، نام مکانها و اعلام جغرافیایی یکی از منابع آفرینش هنری سخن¬پردازان بوده است. شاعران و ادیبان عهدهای پیشین که ما از آنان به نام سرآمدان ادبیّات کلاسیک یاد میکنیم، برای آنکه سخن خود را بیارایند و کلام ادبی بیافرینند، با بهرهگیری از اعلام جغرافیایی، صور مختلف خیال را به کار گرفتهاند و همواره دانش جغرافی و شناخت اقالیم، کشورها، شهرها، کوهها، رودها و مکانهای مشهور نظیر کاخها و اماکن زیارتی را همچون سایر علوم و معارف بشری، در سرودههای خود گنجاندهاند. این تصویرآفرینی با اعلام جغرافیایی، علاوه بر کمک به پیشرفت دانش جغرافیا، به فهم و درک بیشتر مخاطبان کمک میکند.این مقاله با هدف بررسی و تحلیل مضمون سازی هنری با اعلام جغرافیایی در شعر ناصرخسرو، نماینده سبک خراسانی و خاقانی، نماینده سبک عراقی، به منظور نشان دادن تحول مضمون سازی با اعلام جغرافیایی و بسامد صنایع ادبی با اعلام جغرافیایی در این دو سبک نگاشته شده است. در این پژوهش با بهرهگیری از روش تجزیه و تحلیل، موضوع مورد نظر بررسی شده است و نمونههایی از ابیات مضمونسازی شده با اعلام جغرافیایی در شعر ناصر خسرو و خاقانی گردآوری شده و سپس به دستهبندی و مقایسه و تجزیه و تحلیل پرداخته شده است.
فصل اول کتاب که دهها صفحه را فراگرفته است، وظیفه بحث در "سبک" و "سبک شناسی" را تقبل کرده است. در معرفی این مباحث به نظر رسید که بهتر است بسیاری از کلمات مثل "ادبیات" و "معنی" مجددا مورد رسیدگی تازه قرار گیرد و یکبار دیگر این کلمات از نظر "زبانشناسی" بررسی شود. بعدا سعی شد تا مراکزی که عهده دار مطالعه امکانات جدا کردن "صورت" از "معنی" است معرفی شود؛ تا روشن گردد که دشواریهای این امر چیست و چرا در قرن اخیر مساعی فراوان برای جدائی "صورت" از "معنی" بکار رفته است. در بخش دو باید به خاطر سپرد که "معنی" و مطالعه آن از دشواریهای کنونی دنیای ماست. از زمانی که قدرت فلسفه و استقلال سرزمینهای آن به انقراض گرائیده و به مرزهای آن تجاوزاتی شده، فلسفه از یک واحد مستقل به اجزاء پاره پاره درآمده و هر جزء آن به علمی وابسته و مرتبط شده است. ناچار "معنی" و "دلالت" هم توان حفظ تمامیت نیافته و علوم دیگر سرپرستی و اداره آن را عهده دار شده است. از این جاست که هر چه درون "دلالت" و " معنی" را بیشتر بشکافند، مشکلات آن ظاهرتر و فزون تر می شود تابجائی که اکنون این دشواری به صورت یکی از پیچیده ترین معماهای عصر ما درآمده و علم امروز در مقابل آن درمانده گشته است. در فصل سوم کتاب به صنعت شاعری دیگر او که تکرار یک صامت در آغاز دو یا چند کلمه یک بیت است توجه گردیده است. در این فصل کوشش شده تا ارتباط میان صامتهای تکرار شده در اول کلمات یک بیت با "معانی" مورد نظر شاعر نشان داده شود. در این فصل اشاره شده که امرسون بارها و با نظم خاص صامت آغازی کلمات یک بیت را با مقاصد مختلف مربوط کرده است ولی کمتر کسی متوجه این ارتباط شده است. در فصل چهارم مطالعه کلمات مرکب شعر او مورد توجه است. برای اینکه باز "سبک" امرسون در ساخت و بافت کلمات روشن شود. هزاران کلمه مرکب شعر او بررسی گردیده و نحوه و "سبک" پیوستن کلمات مرکب او مثل شیوه اتصال دو اسم، اسم و صفت ، اسم و قید، صفت و اسم، فعل و اسم نظائر این ترکیب ها طبقه بندی شده است. بعدا "سبک" او در اتصال کلمات با شیوه شاعران دیگر در ترکیب و ساخت کلمات مرکب مقایسه گردیده است. کوشش شده تا توجه خواننده باصالت "سبک" او در اصل کلمات معطوف شود. زیاده بر یکصد و ده مورد دیده شد که آنها را باید اثرات خلاقیت او در سکه زنی کلمات مرکب در واژگان انگلیسی دانست. در فصل پایانی به کاربرد کلمات و خصوصیات دستوری امرسون از باب اسم و صفت و قید و طرز پیوستگی و ارتباط آنها به یکدیگر توجه شده تا از این راه بتوان وجه دیگر از "سبک" او را دسته بندی کرد.
روشنایینامه منثور یا با نام دیگر آن «شش فصل» اثر یکی از برجستهترین چهرههای تفکر و ادبیات و علوم ایرانی، ناصر خسرو قبادیانی است. ناصر خسرو تنها این اثر را هم به شعر و هم به نثر نوشته است و چون در آنها به اصلیترین مسائل فلسفی و اعتقادی خود پرداخته، خواسته است تا منظوم آن را شعردوستان و منثور آن را باریکاندیشان بخوانند و به هر حال این مهمترین اثر اعتقادی او از هر گروه خواننده داشته باشد. از محتوای روشنایینامه منثور که متن آن در این کتاب آورده شده، پیداست که نویسنده این اثر را به منظور روشن کردن مراتب اداری و سیاسی تشکیلات اسماعیلیان نوشته است.
شاهنامه حكيم توس، دايرهالمعارف بزرگي است كه فرهنگ و تاريخ كهن ايران زمين را در بردارد. يكي از هزاران مفاهيم ارزشمند معنوي كه در اين اقيانوس فراخ گستر و ژرف عمق به زيبايي و شيوايي موج ميزند، نيايش پروردگار يگانه است. بازتاب گسترده اين كردار معنوي در شاهنامه نشان از آن دارد كه نيايش همچون خداجويي، از نخستين روزگاران شكلگيري تمدن بشري كرداري پسنديده و همراه با باور و اعتقاد در فرهنگ مردم ايران زمين بوده است. با تاملي در شاهنامه به روشني دريافت ميشود كه نيايش يكي از مستحكمترين پناهگاههاي خداجويان، خردمندان، پهلوانان و پادشاهان و وسيله مقابله با جادوگريها و بدانديشيها و ترفندهاي دشمن است. نيايشهاي شاهنامه به گونهاي درس خداشناسي ميدهند و اغلب براي طلب نيازهاي عمومي و منافع ملي و رستگاري معنوي به كار ميروند نه براي منافع شخصي. اين كردار معنوي، آدمي را به منبع اصلي قدرت وصل ميكند و نياز او را هر چند كه انساني تمام عيار چون رستم باشد و يا پادشاهي آرماني، قدرتمند و با خرد و هنر چون كي خسرو، نشان ميدهد. در اين پژوهش نيايشهاي شاهنامه از جنبههاي گوناگون همچون: نوع خواستهها در نيايش، نيايشگران به تفكيك شخصيتها و .... بررسي ميشود.
حافظ در بسیاری از اشعار خود به تجربیات رویدادهای شبانهای اشاره کرده که دربردارنده دستاوردهای عرفانی برای او بوده است و اغلب با کاربرد واژه «دوش» و استفاده از تعابیری نظیر «دوش دیدم که...»، آنها را به تصویر میکشد. این تعبیر با اصطلاح «طوارق» نزد عرفا مناسبت دارد. «طوارق» به معنای آن چه در مناجات شب بر دل عارف و سالک وارد میشود، از جمله اصطلاحات عرفانی است که مفهوم آن در اشعار شاعران عارف پیش از حافظ نیز مصادیقی دارد. از دیگر سو، ریشه یابی و تحلیل این رویاهای شبانه که بخش قابل ملاحظه ای از تجربیات عرفانی حافظ را دربرمیگیرد، با مباحث روانشناختی رویا و راه یافتن ذهن انسان به ضمیر ناخودآگاه در شب از راههایی مانند خواب، مستی، تخیل و... به دلیل تاریکی و ناشناختهبودن شب ارتباط مییابد و لذا میتوان با تأمل در این گونه اشعار حافظ، شخصیت درونی و مدارج عرفانی او را بهتر شناخت. غایت این تحقیق، ریشهیابی و تحلیل تجربیات عرفانی در شعر حافظ است که با استفاده از روش روانشناختی یونگ در خصوص نقشی که ضمیر ناخودآگاه انسان در رسیدن به این گونه تجارب روحی دارد، صورت میپذیرد.