بعد از یکصد و بیست سال استیلای قوم تاتار و مغول بر ایران و خیلی از مناطق آسیا، قیامی مردمی در باشتین و سبزوار خراسان علیه ظلم و تعدی حاکمان مغول و عاملان آنان به وقوع پیوست. این نهضت که به قیام سربداران شهرت یافته است. از لحاظ وسعت، بزرگ ترین، از نظر تاریخی مهم ترین جنبش آزادی بخش خاورمیانه در قرن هشتم هجری بود. تلاش پیگیر رهبران آزاده این قیام، منجر به تشکیل حکومت مستقل ملی و شیعه مذهب ایرانی در خراسان شد. مهم ترین ویژگی های این حکومت عبارت بود از: تنفر و انزجار از عنصر مغولی و تثبیت ایدئولوژی تشیع امامی. نخستین حاکم سلسله سربداران، «عبدالرزاق باشتینی» بود که به مدت دو سال و چهار ماه حکومت کرد. پس از وی، «برادرش وجیه الدین امیر مسعود» به حکومت رسید. هنگامی که سربداران توانستند بر حاکم مغولی خراسان پیروز شوند حکومت مستقلی ترتیب دادند و سبزوار را مرکز خود ساختند.
کشور ایران با وسعت امروزی آن (معادل 1648000 کیلومتر مربع) بخش کوچکی از امپراطوری عظیم ما در گذشته تشکیل می دهد. با ورق زدن تاریخ 2500 ساله شاهنشاهی ایران، این موضوع به خوبی روشن می شود که کشور ما در طی تاریخ بارها مرزهای خود را تغییر داده و نوسان این تغییر به حدی بوده که گاهی تمامی فلات ایران و حتی فراتر از آن را در زیر نفوذ داشته است. در حالیکه گاه دیگر نفوذ حکومت ملی فقط به بخش کوچکی از فلات ایران منحصر می شده است. از این تغییر و تحول های ارضی دو نتیجه می توان گرفت، اول اینکه، هرگاه ثبات مرزها به چندین قرن می رسیده محصول وحدت سیاسی، وحدت فرهنگی و زبانی بوده است، چنانکه در دوره اشکانی. از این روست که مشاهده می کنیم، امروزه زبان و فرهنگ ایرانی با کمی تغییر در آن در بخش هایی از کشورهای همسایه نیز رواج دارد، دوم اینکه گذشته از حواشی امپراطوری که فقط تابعیت صوری از حکومت مرکزی داشتند، پایه و اساس ملیت ایرانی در هسته سیاسی امپراطوری ریخته شد و ایجاد یک دولت ملی از زمان پادشاهی صفویه صورت تحقق به خود گرفت. بحث درباره مرزهای سیاسی ایران، در دوران های مختلف تاریخی، شامل دو بخش اساسی است، یکی طبیعت مرزها و کجایی آنها در دوران های مختلف. دیگری نقش مرزها و تاثیراتی که تغییر محل آنها از نظر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی برجای گذاشته است...
در اوایل آبان ماه 1333 دانشمند معظم استاد پورداود که عمر خود را در راه تحقیقات مربوط به ادبیات پیش از اسلام مصروف نموده اند قصد خود را مبنی بر مسافرت علمی به سیستان جهت انجام پاره تحقیقات تاریخی به اداره کل باستان شناسی اعلام ضمنا اظهار اشتیاق فرمودند که اداره کل باستان شناسی هم یکی از کارکنان فنی خود را در این مسافرت علمی همراه معظم له اعزام نماید اداره نامبرده نظر آن دانشمند محترم را حسن استقبال پیشنهاد مسافرت مزبور را بنام اینجانب به وزارت فرهنگ نمودند این مسافرت کوتاه که بیش از دو هفته بطول نیانجامید از نظر علمی بی نهایت جهت استاد پورداود مفید و رضایت بخش واقع و نتیجه مشاهدات و تحقیقات علمی خود را در یک سخن رانی که از طرف انجمن ایرانشناسی در تاریخ 8 آذرماه 1333 ترتیب داده شده بود در تالار فرهنگ بیان فرمودند از آنجا که نویسنده نیز حسب الوظیفه میبایست گزارش تحقیقات این مسافرت را از لحاظ باستان شناسی به اطلاع علاقمندان برساند لذا برحسب رویه و سیره همکاران باستان شناسی این مختصر را جهت نشر در مجلد سوم گزارشهای باستان شناسی مرقوم داشت. در مورد سیستان معجم البلدان می نویسد که نام شهر آن زرنج بوده است این وجه اخیر به حقیقت بیشتر مقرون است و واقعا باید دانست که در گذشته نام اصلی سیستان زرنگ و در کتیبه های معروف داریوش در بیستون و تخت جمشید و نقش رستم زرنگا ذکر شده است بعدا بر اثر مهاجرت اقوامی از سکاها نام این سرزمین سیستان و سجستان و به تدریج سیستان گردید. مرکز اولیه سیستان تا یکصد سال پیش کوهه بوده است شهر زابل امروزی چندان قدمت ندارد در سال 1249 توسط پدر امیر فقید قائن که وی مانند فرزند خود شوکت الملک لقب داشت (نیای اعلای خاندان علم) بنیاد گردید و تاچندی پیش بنام نصرت آباد خوانده میشد...
نمونه جمع آوری شده از مقالات تاریخی و جغرافیایی دستگیری داریوش در این احوال به اطلاع اسکندر رساندند که نبرزن که به سرداری هزار سوار با داریوش بود و بسوس والی باختر و برازانت والی رخج و سیستان داریوش را توقیف کردهاند. اسکندر به محض شنیدن این خبر بهترین سپاهیان خود را برداشته، بیآنکه منتظر سنوس گردد، حرکت کرد و دستور داد که آهسته باقی قشون را عقب او حرکت دهند. قصد بازداشتکنندگان داریوش این بود که اگر اسکندر در تعقیب آنها موفق شد، داریوش را تسلیم کرده در ازای آن مورد حمایت اسکندر قرار گیرند و در صورتیکه اسکندر موفق به یافتن آنها نشد، ممالک را بین خودشان تقسیم کنند و در حفظ آن ضامن یکدیگر شوند و بسوس بطور موقت بر آنها ریاست داشت. اسکندر با وجود خستگی سپاهش تمام شب حرکت کرده روز دیگر به قصبهای (احتمالاً سمنان) رسید که بسوس داریوش را در آنجا گرفته بود. ملن مترجم یونانی داریوش که به واسطه بیماری در اینجا مانده بود چون دید اسکندر بدو رسیده به او پناهنده شد و تمام گزارشها را برای وی بیان کرد. مرگ اسکندر پس از استراحتی که به قشون خود داد به تعقیب بسوس پرداخت. در این احوال بسوس و همدستانش داریوش را با خودشان می بردند و همینکه دیدند اسکندر در نزدیکی آنهاست ساتی برزن و برازانت زخم های مهلکی به او زده و او را در حال نزغ گذاشته با ششصد سوار فرار کردند. وقتی اسکندر به داریوش رسید، داریوش درگذشته بود. کنت کورث آوردهاست که وقتی اسکندر بر سر جنازه داریوش رسید به حال دلخراش این شاه مقتدر رقت آورد و بگریست. بعد ردای خود را کنده روی پیکر او انداخت و امر کرد که با احترامات زیاد داریوش را حرکت داده و به مقبره شاهان هخامنشی که در پارس بود ببرند و در آنجا در جوار قبور نیاکانش دفن کنند اما برخی از مورخان نوشتهاند که هنوز داریوش نفس میکشید و آخرین حرف او این بود که اسکندر قاتل را مجازات کند. ظن قوی وجود دارد که مرگ داریوش در نزدیکی دامغان امروزی بودهاست. یوستین گوید مقدر بود که داریوش در خاک قومی کشته شود که تجدید حیات را برای آن قوم به ارمغان آورد و مقصود دولت بزرگ پارت است که بعدها تأسیس شد و به اشکانیان معروف گردید....
"پنجاه سال دوستی" به مناسبت پنجاهمین سال تاسیس جمعیت سمنانیان مقیم مرکز توسط عبدالرفیع حقیقت (رفیع) در سال 1373 توسط انتشارات کومش منتشر شده است و در آن به راهیابی عبدالرفیع حقیقت به جمعیت انجمن سمنانیان مقیم مرکز و فعالیت مختلف اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی آن جمعیت میپردازد