نقد امري انتزاعي است که از واکنش ذهني خواننده نشئت گرفته و موجب تحليل متني ميشود، هرچند برخي از متفکران، آن را تنها تعيينکننده ارزش آثار به شمار ميآورند. در نقد، اساسا با دو رويکرد (ارزياب و تحليلگر) مواجه هستيم که ما را به دو پديده خوانش و تاويل برمبناي قاعده در زماني (مولفمدار و تاريخمدار) و قاعده هم زماني (متافيزيک متن و واکنش خواننده) درگير ميسازد و خواننده منتقد، متن را با تمامي بافت پيچيده ساختارياش، به کمک عناصر پنهان و آشکار برونمتني و درونمتني، نقد ميکند. اين مقاله با قبول باور فوق، ابتدا نظريات و ضدنظريات موجود را درباره نقد بررسي کرده، سپس ضمن ترسيم دياگرام نقد، به تفسير آن به عنوان يک شبکه هوشمند ارتباطي، از منتقد به متن و جهان متنيت ميپردازد.
قرن بیستم شاهد شکوفایی نقد به منزله ادبیاتِ ادبیات است. ژان ایو تادیه گسترش شگفتانگیز نقد را از دوران زبانشناسان روس و سخنشناسان آلمانی و مورخان و منشأشناسان فرانسوی سالهای 1920 تا آخرین تجسمهای نقد نو در اروپا و ایالات متحده ترسیم کرده است. این کتاب شیوههای تحلیل و نگرشهای متنوعی در اختیار خوانندگان و استادان و دانشجویان میگذارد. نویسنده بر کثرت مسائل موجود در متنها و در نتیجه راهحلها و شیوههای بهکاررفته برای پاسخ بدانها تأکید میکند. نویسنده طی ده فصل محورهای زنده نقد مدرن را بررسی کرده است. فرمالیسم روس، تحلیلهای ترکیبی در آلمان، مکتب ژنور و آگاهی درون، نقد دنیای تخیل، روانکاوی، جامعه شناسی، مناسبات زبانشناسی و ادبیات، نشانهشناسی، علم تکوین، بوطیقا، کتابنامهای تفصیلی و نمایهای جامع مکمل این کتاب است.
در این کتاب بعد از واکنش مقدم بر نقد «خواننده عادی» در فصل اول، مجموعه دیدگاههایی که عموماً آنها را سنتی میدانند مورد بررسی قرار میگیرد. فصل دوم به شیو شکلمدارانه اختصاص درد که بیش از همه آن را با «نقد نو» مرتبط میدانند. فصل سوم بررسی روانشناسی در ادبیات است که کانون توجه در آن نقد فرویدی است. در فصل چهارم به قلمرو انگارههای کهنالگویی یونگی و اسطورههای فرهنگی که در ادبیات متجلی شدهاند، پرداخته شده است. فصل پنجم کاربرد فرهیخته چند شیوه قبلی به گونهای درآمیخته با هم و توسعهیافته به صورت دیدگاهی دیگر ارائه شده است. در فصل ششم چون به بررسی یازده شیوه مختلف اختصاص دارد، به چهار اثر برگزیده برای تحلیل تفصیلی در پنج فصل اصلی پرداخته نمیشود.
ادبیات تطبیقی یکی از مقولههای مهم در تحلیل آثار ادبی بین ملل مختلف است که اخیراً ذهن برخی از منتقدان معاصر را به خود مشغول داشته است. منتقدان برای بررسی تطبیقی آثار از روشهای مختلف نقد ادبی بهره بردهاند. یکی از این روشها، نقد در حوزه زیبایی شناسی است. نقد زیبایی شناسی، فرصت مناسبی برای تحلیل پدیدههای مفهومی است که از طریق تجربه زیبایی در اثر ادبی به دست میآید. یکی از مهمترین و اساسیترین پدیدههای مفهومی در آثار ادبی و خصوصاً شعر، عشق است که به صورت پرسش زیربنایی و ژرف نگرانۀ ("عشق چیست؟")، اغلب شاعران جهان را به خود مشغول داشته است؛ آنچنان که گاهی دیدگاه دو شاعر را که در ظاهر از یکدیگر دورند و افقهای نگاه و پشتوانههای فرهنگیشان نیز متفاوت است، به یکپارچگی و یکسویهنگری میکشاند. برای نمونه، «احمد شاملو» در ادبیات فارسی و «نزار قبانی» در ادبیات عرب که به خوبی از این موهبت بهره بردهاند. این مقاله میکوشد تا در این راستا و با نگاهی تطبیقی به شعر دو شاعر فوق، افق تازهای را فرا روی نقد بگشاید. لذا، ضمن تبیین مبانی نظری مرتبط با موضوع، ابتدا، اندیشه و نگرشهای دو شاعر در این زمینه، جداگانه استخراج و بررسی میشود؛ سپس پدیدههای مفهومی کلّی حاصل از تفکر آنها، به طور تطبیقی، مورد تحلیل واقع میگردد.