«نقد کهنالگويي» يکي از رويکردهاي اصلي نقد ادبي معاصر است که به کشف ماهيت و ويژگي اسطورهها و کهن الگوها و نقش آنها در ادبيات ميپردازد. در اين مقاله «قصه شهر سنگستان» از ديدگاه نقد کهنالگويي، بررسي و بر اساس کهن الگوهاي قهرمان، مرگ و تولد دوباره، پير دانا، سايه و خويشتن، و نمادهاي کهنالگويي درخت، کوه، دره، غار، چشمه، چاه و عدد هفت، تحليل شده است. اساس کهنالگويي اين شعر بر اسطوره «قهرمان منجي» شکلگرفته و بقيه کهن الگوها و نمادها در ارتباط با آن معنا يافتهاند. از ميان مراحل سهگانه تحول و رستگاري، رفتار قهرمان (شاهزاده) با مرحله دوم که «پاگشايي» نام دارد و داراي سه مرحله (حرکت و جدايي، تغيير و بازگشت) است، تطبيق داده شده است.
مکتب ادبیات تطبیقی فرانسه با تأکید بر تفاوتهای زبانی و ملی بیشتردر تلاش بوده است تا تأثیر ادبیات کشوری را بر ادبیات کشوری دیگر در بستری تاریخی بررسی کند. از سوی دیگر، مکتب امریکایی ، با تغییر نگرش به سؤالات اصلی این حوزه کوشیده است دامنه مطالعات را از حوزه ادبیات صرف به دیگر حوزههای فکری بکشاند و مجال بیشتری را برای پژوهشهای سنجشی فراهم آورد. این پژوهش در صدد است تا ضمن بررسی محدودیتهای مکتب فرانسه نشان دهد چگونه با تلفیق معیارهای نقد کهنالگویی و قابلیتهای مکتب ادبیات تطبیقی آمریکایی میتوان دو حوزۀ نقد و ادبیات تطبیقی را ـ اگر بتوان آنها را دو حوزه متفاوت نامید ـ وارد تعاملی کارآمد و سازنده کرد؛ تعاملی که ضمن تلاش برای رفع کاستیهای حوزهای خاص، سعی دارد با استفاده از دامنه شمول بالای مضمون کهنالگو، ادبیات را با دیگر حوزههای تفکر بشری پیوند دهد. این نوع بررسیهای بین رشتهای میتواند از کاستیهای احتمالی پژوهشهای تکساحتی بکاهد و قابلیتهای اَشکال مختلف کهنالگو را در این نوع مطالعات نشان دهد. به منظور ارائه مدلی عملی، مقاله سپس با تمرکز بر کهنالگوی سایه به بررسی تطبیقی بخشی از دو حماسه بیوولف و گیلگمش میپردازد. در پایان نیز کهنالگوی سفر قهرمان به عنوان نمونهای از کهن الگوهای ساختاری به اختصار مورد بحث و نقد قرار میگیرد.
کیخسرو، شاه آرمانی ایرانیان، حضوری بس گسترده در اساطیر، تاریخ، حماسه ملی، افسانهها و باورهای عامیانه و نیز فلسفه اشراق و عرفان ایران زمین دارد، تا جایی که به یک «تیپ شخصیتی» بدل شده است. جستار حاضر بر مبنای مطالعات اسنادی در گام نخست در پی یافتن نمونههای این تیپ شخصیتی در ادبیات و فرهنگ دیگر اقوام به این نتیجه میرسد که در ریگودا، مهابهاراتا و افسانههای پهلوانی و دینی چین باستان نمونههایی مشابه با کیخسرو یافت میشود. کیخسرو همچنین شباهتهای قابل ملاحضهای یا برخی شخصیتهای ادبی و تاریخی ـ اسطورهای دیگر دارد. گام دوم یافتن علت همانندیهاست. مطالعات تطبیقی در وهله نخست این گمان را به وجود میآورد که شاید این شاکله واحد به ریشه مشترکی در اساطیر هند و ایرانی بازگردد. به عبارت دیگر، شاید بتوان خاستگاهی شرقی برای اسطوره قایل شد که از طریق آیین مهرپرستی مسیری طولانی پیموده و در هر مکان رنگ فرهنگ میزبان را به خود گرفته و سرانجام در مغربزمین چهرهای غربی و در دوران متأخرتر سیمایی مسیحی یافته است. اما با تأمل بیشتر این احتمال قویتر به ذهن متبادر میشود که علت وجود همانندیها کهنالگوهایی است که زاییده ناخودآگاه جمعی بشر و در نتیجه نزد تمام اقوام مشترک است.
حبسیات، اشعاری هستند که تأثّرات و آلام درونی شاعر را در محیط زندان بازگو میکنند و پرده از چهره حاکمان استبداد برمیدارند. ملکالشعرای بهار و ناظم حکمت از شاعران معاصر ایران و ترکیه، در راه مبارزه خود با استبداد، سالهای سال زندان و تبعید را تجربه کردهاند و هر کدام به نحوی تأثّرات درونی خود را در شعر خویش متبلور ساختهاند. مقاله حاضر با نگاهی اجمالی به نقاط مشترک و مورد اختلاف این شاعران، به مقایسه تعدادی از حبس سرودههای آنان پرداخته است.
يکي از شاخههاي ادبيات تطبيقي که به مقايسه و تطبيق آثار ادبي ميپردازد «ادبيات مقابلهاي» است. در اين شيوه تاثير ادبياتي بر ادبيات يا شاعري بر شاعر ديگر در نظر گرفته نميشود و تکيه بر روي نقاط وحدت انديشه است. ادبيات تطبيقي آمريکايي نيز برخلاف مکتب فرانسه، بر همين شيوه نظر دارد. در اين نوشته بر اساس شيوه «ادبيات مقابلهاي» به مقايسه تعدادي از «عاشقانههاي» احمد شاملو و ناظم حکمت پرداخته شده است. اين شاعران بزرگ با در پيش گرفتن سبک و سياقي خاص و مدرن در عرصه عاشقانه سرايي و پيوندزدن عشق با زندگي و مبارزه و جريانات اجتماعي و اميد و تلاش و تحرک، تغزلات زيبايي را خلق کردهاند. جنبه عمومي و انساني يافتن عشق، ذهنيت غنايي تازه، شکايت اين دو شاعر از روزگار غريب عشق و نمودهاي خاص عرفان زميني در عاشقانههاي آنها، اشعاري زيبا و بيبديل و مدرن در ادبيات غنايي ترکي و فارسي پديد آورده است.