جنبش نگريتود در دهه 60 ميلادي به اوج شهرت رسيد. انديشمندان اين جنبش براي مقابله با قدرت رو به گسترش امپرياليسم، بهرهگيري از گفتار استعمارگر را يكي از شيوههاي اين رودررويي نهادند. براي مثال، نگريتودگراها از تقابلهاي دوتايي كه در بطن گفتار سلطهطلبان بود، استفاده كردند، ولي در اقدامي راهبردي سلسله مراتب اهميت، زيبايي و قدرت را به هم ريختند. رقص جنگلها، نوشته به سال 1960، در لايهاي از خود نقدي بر جنبش نگريتود است. بنابر آنچه در اين نمايشنامه بازتاب داده شده است، شويينكا بيشتر پايههاي نظري اين جنبش را زير سوال ميبرد، هر چند در عين حال به قابليتهاي راهبردي سياسي آن باور دارد. آنان مدعياند كه فرهنگهاي آفريقايي، همچون فرهنگ ديگر مناطق، استقلال عمل ندارند، از اينرو شويينكا نگاه ماهيتگراي نگريتودگراها را به تاريخ و نژاد نكوهش ميكند. در مجموع، به نظر ميرسد كه شويينكا موافق عقايد نگريتود نيست، مگر اين كه به صورت مقطعي براي ايستايي در برابر امپرياليسم به كار گرفته شوند.
از زمانی که انسان تمدن خود را آغاز نهاد و نوشتن آموخت و خواست که از گذشته خود مطلع باشد و آیندگان را از حال خود و گذشتگان خویش باخبر سازد، به نگارش سرگذشت طولانی بشریت و نمایاندن تمدنهای بشری پرداخت، این اصل را احساس کرد که نیاز به مشخص کردن زمان وقایع و حوادث بر تمام مسائل برتری دارد... در بخشی از این کتاب گفتارهای ما اختصاص دارد به بیان و توضیح چگونگی آشنایی انسان به این قبیل قضایا و حل مسائل مربوط به آن و کشف رموز طبیعت و استفاده از آنها جهت اختراع تقویم. در بخشی دیگر از این کتاب گفتار ما در خصوص تقویمهایی است که به این منظور از قدیم الایام در عرصه گیتی در میان و اقوام و صاحبان ادیان پیدا شده اند و بیان خصوصیات فرهنگی و جنبه های دینی و قومی آنها منظور نظر می باشد. در بخشی دیگر از کتاب از اصول و قواعد استخراج تقویمها سخن رفته است، این امر اگرچه به طور اجمال و به صورت اختصار بیان شده است ولی خالی از فایده نخواهد بود زیرا کتابها و آثاری که از اصول استخراج تقویمها سخن می گویند متاسفانه هنوز در قفسه های کتابخانه ها خاک می خورند کمی آشنایان به علم نجوم و بی توجهی که از زمانهای قبل به این علم شده است علاقمندان را مایوس ساخته و تلاش آنان به جایی نمی رسد ....
نویسنده این کتاب دکتر آلبرت نصری استاد فلسفه دانشگاه بیروت است . این کتاب مشتمل است بر تجزیه و تحلیل نظریات ابن خلدون درباره فلسفه اجتماع و قوانین حاکم بر آن .
اين مقاله به بررسي موسيقي و نسبت آن با مفهوم شرقشناسي و ديگر مفاهيم كليدي در انديشه و نقد ادوارد سعيد ميپردازد. با توجه به مركزيت موضوع فرهنگ در آثار سعيد و تاكيدي كه او بر رابطه و تباني آن با امپرياليسم، استعمار و نگاه شرقشناسانه ميگذارد، موسيقي كلاسيك غرب در آراي او اهميت مييابد. تحليل زمينههاي فرهنگي ـ اجتماعي موسيقي كلاسيك غرب (در يكي از واپسين آثار سعيد) چونان هنري كه باز تاباننده جامعه بود و هم اثر گذار بر آن، از ديگر موضوعات مطرح شده در اين نوشتار است. اين مقاله با بررسي ماهيت تناقض آميز موسيقي از ديدگاه سعيد ـ هنري مخاطبمدار و عمومي و در عين حال عميقا خصوصي ـ پايان مييابد.
نويسندگان اين مقاله برانند تا تيپهاي به كار رفته در قصههاي عاميانه شفاهي ايراني و داستانهاي هانس كريستين اندرسن را با يكديگر مقايسه كنند. براي توضيح بهتر اين موضوع در اين داستانها به مسائلي همچون، اخلاق، اراده شخصيتها در برابر قضا و قدر الهي و سيماي شخصيتهاي زن نيز پرداخته ميشود. مقاله پيشرو به نتايج زير ميرسد: اول، هم محتوا و هم شخصيتهاي داستانهاي هانس كريستين اندرسن بيشتر از داستانهاي ايراني اخلاق مدارند. دوم، شخصيتهاي اندرسن بسيار بيشتر از تيپهاي قصههاي ايراني با مسئله مرگ روبرويند. سوم، چهره منفي زن در داستانهاي ايراني به مراتب نمود بيشتري دارد. چهارم، در داستانهاي اندرسن، خواننده افزون بر انسان، حيوان و عناصر طبيعي، واداشته ميشود تا با طيف وسيعي از اشياء نيز همزادپنداري كند. بر خلاف داستانهاي ايراني كه تاريخ دقيقي براي خلق آنان ذكر نشده است، اندرسن داستانهاي شفاهي مردم سرزمين خود را در قرن نوزده و زماني مقارن با گسترش مكتب رمانتيسم به رشته تحرير درآورده؛ مسئلهاي كه در ايجاد اين تفاوتها بيتأثير نبوده است.